سه شنبهها در جزیره یوسونیا
داستان اختراع دوباره تور
منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes
قسمت هفدهم
در قسمت قبل خواندیم که دولت اکودا هم پس از تلاش بسیار برای حل مشکل در آخر تصمیم گرفت که از روش دولتهای پیشین تبعیت کند.
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes
قسمت هفدهم
در قسمت قبل خواندیم که دولت اکودا هم پس از تلاش بسیار برای حل مشکل در آخر تصمیم گرفت که از روش دولتهای پیشین تبعیت کند. یعنی دوباره از جزیره سینوپیا ماهی قرض بگیرد و در مقابل برگه ماهی بدهد تا شاید در آینده بتوانند مشکلات اقتصادی را حل کنند. اما یک روستایی با یک استدلال ساده توانست پادشاه سینوپیا را آگاه کند که آنها هیچ نیازی به برگههای یوسونیا ندارند. در واقع جزیره یوسونیا حاصل دسترنج سینوپیا را میخورد و خود سینوپیاییها مجبور هستند در فقر دست و پا بزنند. لذا پادشاه سینوپیا تصمیم گرفت که دیگر از جزیره یوسونیا برگه ماهی قبول نکند. ببینیم در آخرین قسمت از مجموعه داستان جزیره یوسونیا چه بر سر جزیرههای قصه ما میآید.
از زمانی که ارسال ماهی از جزیره سینوپیا متوقف شد، همه چیز عوض شد. زمانی که سینوپیا دیگر برگههای جزیره یوسونیا را نخرید، این برگهها بدون خریدار باقی ماند. وقتی عرضه هرچیز بیشتر از تقاضای آن باشد، قیمت آن کاهش مییابد. این اتفاق برای برگههای یوسونیا افتاد و از آن موقع بود که دیگر کسی نمیخواست از این برگهها در جیبش داشته باشد. طبلستانیها و دراویش هم مانند سینوپیا دیگر از یوسونیا برگه قبول نکردند. نتیجه آن بود که ارزش برگههای یوسونیا روز به روز کمتر شد.
وقتی پادشاه سینوپیا خود را در باتلاق برگههای بیارزشی اسیر دید که خریداری برای آنها نیست، متوجه شد که در دردسر افتاده است. او میدانست که برگههای ماهی که تا الان در جزیره خود جمع کرده است در آیندهای نزدیک هیچ ارزشی نخواهند داشت لذا خود را برای هر خطری آماده کرد. او برای آرام کردن اوضاع به مردم وعده داد که این مشکلات کوتاه مدت است و در بلند مدت شاهد رشد و بهبود اوضاع اقتصادی خواهیم بود.
کمی بعد برگههایی که سینوپیاییها پسانداز کرده بودند تقریبا بیارزش شدند و اوضاع اقتصادی سینوپیا تا آنجایی وخیم شد که برخی کسب و کارها مجبور به تعطیلی شدند. اما همانطور که مرد روستایی پیشبینی کرده بود کسب و کارهای جدیدی پا به عرصه ظهور نهادند و از ظرفیت موجود برای تولید کالاهایی استفاده کردند که مورد نیاز خود ساکنین سینوپیا بود.
سینوپیاییها همانند گذشته ماهیگیری میکردند، کالا تولید و پسانداز میکردند. از آنجایی که تمام عوامل لازم برای رشد اقتصادی در سینوپیا وجود داشت، هیچ بحرانی آنها را تهدید نمیکرد. گذشته از اینها به دلیل وجود لوازم خانگی بیشتر در کلبهها و پسانداز بیشتر در بانک، در عمل استاندارد زندگیشان افزایش یافته بود. از آنجایی که قسمت اعظم کالاهای تولیدی در داخل جزیره پخش میشد، کمکم خردهفروشیها از کالا اشباع شدند و این امر موجب کاهش قیمت کالا شد.
طبق پیشبینی مرد روستایی بهرغم ضرر جزیره در برگههای ماهی، کمکم اقتصاد جزیره رونق یافت.
اما در جزیره یوسونیا همه چیز برعکس بود. از آنجایی که تعداد ماهی واقعی در جزیره بسیار کم بود، کارشناسان و تکنسینهای بانک باید تلاش زیادی میکردند تا ماهیهای واقعی را تا حد ممکن کش بدهند. ماهی دولتی تا حد زیادی کوچک شده بود و تورم مجددا شروع شده بود اما بر خلاف موارد گذشته این بار همه چیز خارج از کنترل بود.
ماهی دولتی تا اندازهای کوچک شد که آنها را در جعبههای ۵۰ تایی و ۱۰۰تایی میفروختند. مردم برای زنده ماندن باید در روز حداقل ۲۰۰ عدد از این ماهیها را میخوردند. دیگر پسانداز کردن برگه ماهی فایدهای نداشت چون برگهها خیلی سریع ارزش خود را از دست میدادند. جزیره از تورم شدید رنج میبرد. موجودی کالای مغازهها رو به اتمام بود. نتیجه فقدان ماهی و فقدان کالا، افزایش شدید
قیمتها بود.
نمایندگان مجلس بهوسیله یک تظاهرات عمومی اعتراض خود را نسبت به قیمتهای بالا از سوی مغازهداران اعلام کردند. آنها مدعی بودند که اگر تاجران حریص قیمت کالا و خدمات خود را متعادل کنند، تورم از بین میرود، اما غافل از این بودند که این روشها صرفا ظاهر تورم را از بین میبرند و نه ریشههای آن را و البته در نهایت حتی تورم را بیشتر هم میکنند. چراکه محدود کردن پولی که باید در قبال کالا دریافت شود موجب عدم سوددهی تولیدکننده و خرده فروش میشود. این امر در نهایت موجب ورشکستگی یا عدم فروش تولیدکنندگان و خرده فروشها میشود و راه را برای بهوجود آمدن بازار سیاه باز میکند.
برخی از ساکنین یوسونیا هنگامی که متوجه کاهش ارزش برگههای ماهی شدند تصمیم گرفتند تا باقی ماهیهای خود را در بانکهای خارج از جزیره پسانداز کنند تا از گزند تکه تکه شدن و کش آمدن ماهیهای دولتی در امان بماند.
اما وقتی نمایندگان از این اتفاق با خبر شدند، این کار را غیرقانونی اعلام کردند.
ترس از کوچک شدن ماهیها آنقدر زیاد بود که همه پساندازهای خود را از بانک خارج کردند. هر ماهی که صید میشد بلافاصله مصرف میشد. همانند دوران قبل از رشد اقتصادی دیگر نه پسانداز وجود داشت، نه اعتبار و نه سرمایهگذاری.
نمایندگان هم برای رفع مشکل هیچ فکری نداشتند و مثل همیشه به فکر محرک جدید اقتصادی بودند. هرچند کسی نمیدانست این بار محرک اقتصادی چیست اما آنقدر مسلم بود که این بار در مقایسه با موارد قبل نیاز به محرک بزرگتری بود تا جزیره از این شرایط رها شود. در این اثنا بود که مردم متوجه شدند یک محموله دریایی از جزیره سینوپیا در راه است.
نمایندگان مجلس هیجان زده شدند. به مردم جزیره خود گفتند که مردم سینوپیا متوجه اشتباه خود شدهاند. آنها متوجه شدهاند که برگههای ماهی برای آنها ارزشمند است و دوباره ماهیهای خود را آوردهاند که در بانک ما پسانداز کنند. اما بعد از اینکه کشتی سینوپیا به بندر رسید اتفاق دیگری افتاد.
در واقع این کشتی یکی از نمایندگان سینوپیا بود که با یک محموله پر از ماهی واقعی و برگه ماهی بین جزیرهها گشت میزد و همه چیز حتی آهنپاره را هم میخرید. از آنجایی که مردم یوسونیا به شدت نیازمند ماهی بودند، سینوپیاییها میتوانستند اجناس یوسونیا را به قیمت پایینی بخرند.
سینوپیاییها سیستم آبرسانی و فانوسهای دریایی را خریدند و در کشتی گذاشتند. همچنین همه گاریها، تختههای
موجسواری، تورهای دستی، طبلها و حتی دستگاه خودکار ماهیگیری را هم خریدند. حتی برخی از کلبههای جزیره را هم خریدند تا کارکنان سینوپیا برای تفریح از آن استفاده کنند.
آنها هرچیز با ارزش را خریدند و هر چیز بیارزش را رها کردند. برگههای ماهی را که سالیان سال جمعآوری کرده بودند همان جا رها کردند. نمایندگان سردرگم بودند که کجای کارشان ایراد داشته است که این میزان از ثروت را از دست دادند. آنها تا جایی که میشد خرج کردند اما چرا اقتصادشان رشد نکرد؟ بالاخره همه چیز مشخص شد. قضیه سادهتر از آن چیزی بود که فکرش را میکردند.
اکودا خیلی بی پرده و منطقی به مردمی که هنوز منتظر جواب بودند، گفت: «کسی هست که بلد باشد تور درست کند؟ من فکر میکنم الان همه ما باید مشغول ماهیگیری بشویم.»
در اینجا با سقوط اقتصاد یوسونیا و بازگشتن به روز اول، داستان جزیره یوسونیا به اتمام میرسد. در واقع اقتصادی که روزی با اختراع تور شکل گرفت در آخر دوباره نیازمند اختراع تور شد. در این مجموعه داستانها خواندیم که چگونه اقتصاد یوسونیا با کار و پسانداز صعود و چگونه با سیاستهای اشتباه دولت سقوط کرد. امیدواریم این مجموعه داستان توانسته باشد بر بینش اقتصادی شما خوانندگان اندکی بیفزاید. در پایان بد نیست اشاره کنیم که در طول تاریخ اغلب دولتها با خرج کردن بیش از توان اقتصادی و درآمد موجود، خود را به ورطه نابودی کشاندند. وقتی اختلاف دخل و خرج زیاد میشود، راهحلهای عجیب هم بروز میکند. یکی از راهحلهای دولتها برای حل این مشکل افزایش درآمد از طریق افزایش مالیات است. این راهحل به آن دلیل که نارضایتی عمومی را برمیانگیزد، حتی در کشورهای استبدادی هم با دردسر همراه است چه برسد به کشورهای دموکراتیک. ضمنا نرخ بالای مالیات باعث تضعیف بهرهوری و فعالیت اقتصادی میشود. حتی اگر از یک حدی بالاتر رود میتواند آغازگر شورشهای عمومی باشد. یک راه دیگر کاهش مخارج دولت است. اما این بار مشکل این است، کسانی که از مخارج دولتی کسب منفعت میکردند ناراضی میشوند و نارضایتی خود را در آرای انتخاباتی یا برگزاری شورشها و اعتراضهای خیابانی نشان میدهند. برای اجتناب از این مشکلات اغلب دولتها راه مسالمتآمیز سوم را انتخاب میکنند. در این روش دولت از کشورهای دیگر پول قرض میکند ولی بازپرداخت بدهی خود را تا جای ممکن به تعویق میاندازد. به عبارتی در این روش دولت به جای اینکه با مالیات یا کاهش مخارج دولتی شهروندان خود را ناراضی کند، دولتهای دیگر را ناراضی میکند. اما طبیعتا برای همیشه نمیتواند بدهیهای خود را نپردازد، لذا بعد از مدتی برای پرداخت بدهیهای خود مجبور است پول چاپ کند. نتیجه این امر همانطور که میدانید بهوجود آمدن تورم است. در واقع دولت با افزایش تورم بدهیهای خود را میپردازد. دولت با چاپ پول در ظاهر و از نظر عددی بدهی خود را میپردازد، اما در عمل ارزش پول داخل را کاهش میدهد و مشکلات بیشتری به بار میآورد. اگرچه این روش در کوتاه مدت اعتراضات عمومی به دنبال ندارد، اما در بلند مدت ریشههای اقتصاد را میخشکاند.
ارسال نظر