سیاستهای پیشگیری از مهاجرت ثروتمندان
نرخ مالیات بهینه برای پردرآمدها در آلمان
مترجم: مریم محبی
منبع: Voxeu.org
در پی تحت فشار قرار گرفتن دولتها به منظور کاهش بدهیهایشان، آنها ممکن است به افزایش درآمد از طریق وضع مالیات برای گروههای پردرآمد روی آورند. این مقاله به وجود چنین حرکتهایی در مورد کشور آلمان توجه دارد.
مترجم: مریم محبی
منبع: Voxeu.org
در پی تحت فشار قرار گرفتن دولتها به منظور کاهش بدهیهایشان، آنها ممکن است به افزایش درآمد از طریق وضع مالیات برای گروههای پردرآمد روی آورند. این مقاله به وجود چنین حرکتهایی در مورد کشور آلمان توجه دارد.
همچنین گویای این مطلب است که «نرخ مالیات حاشیهای» 45 درصدی فعلی برای افراد پردرآمد، زیر نرخ مالیات بهینه یا مطلوب قرار دارد.
دولتها برای اینکه بودجههایشان را به تعادل برسانند باید سعی کنند که مالیات بیشتری از کسانی که درآمد بالاتری دارند، بگیرند، هرچند که اتخاذ سیاستهای صحیح در این زمینه معمولا سخت است و سیاستهای افراطی در این زمینه ممکن است مصداق «کشتن غازی باشد که تخم طلا میگذارد» (مترجم: مقصود نویسنده، این است که در صورت افزایش بیش از حد نرخ مالیات بر درآمد، امکان مهاجرت بخش قابل توجهی از ثروتمندان و در نتیجه کاهش درآمدهای مالیاتی دولت وجود دارد). بنابراین باید دید اگر ما بخواهیم درآمد مالیاتی دولت را ماکزیمم کنیم، نرخ مالیاتی بهینه برای صاحبان درآمدهای بالا، چه نرخی است.
بینش نو در آلمان
همانند دیگر کشورها، نظام مالیات بر درآمد در آلمان هم شامل یک «نرخ مالیات حاشیهای» (marginal tax rate) نسبتا بالا است که فقط به بخشی از درآمد که بالاتر از یک آستانه مشخص قرار دارد، تعلق میگیرد.
در اینجا ما میخواهیم دو چیز را تعیین کنیم:
اولا سطح بهینه نرخ مالیات حاشیهای چه سطحی است، و ثانیا آستانه درآمد مناسب برای تعلق این مالیات حاشیهای بالا، چه درآمدی است؟
یک نقطه شروع مناسب، استفاده از فرمولی است که برای نرخ مالیات بهینه توسط «سائز» (Saez) در سال ۲۰۰۱ پیشنهاد شده است. این فرمول اشاره دارد که نرخ مالیات حاشیهای بهینه، مشابه یک تابع جانشینی بوده و اثرات درآمدی و به دنبال آن توزیع درآمد نیز به آن وابسته هستند. اما این فرمول تنها در مورد نظام مالیات بر درآمد فردی (individual income taxation) معتبر است؛ در صورتی که در آلمان بین قوانین حاکم بر مالیات افراد تکنفره و زوجهایی که مشترکا فرم مالیاتی را پر میکنند، تفاوت وجود دارد.
برای متاهلین، سطح آستانه درآمد تعیینشده برای تعلق نرخ مالیات حاشیهای بالا، دو برابر این سطح آستانه برای مالیات دهندگان مجرد است. بنابراین در مورد آلمان، تعیین نرخ مالیات حاشیهای بهینه، نیاز به اطلاعاتی در مورد توزیع درآمد بین مجردها و متاهلها دارد.
ما این توزیع درآمدها را در سال ۲۰۰۵ در آلمان با یک نمونه بزرگ شامل همه مالیات دهندگان که درصد بالایی از توزیع درآمد را در بر داشتند، محاسبه کرده ایم. برای این سال، جدول ۱ به ترتیب برای مجردها و متاهلها، توزیع درآمد دستمزدهای بالا را نشان میدهد.جدول ۲ هم گویای این توزیعها در مجموع درآمد دستمزد و درآمد حرفهای است.
با نگاهی دقیقتر به این توزیعها مشخص میشود که آنها به خوبی با یک توزیع پارتو با پارامتر آلفایی در حدود 2 مطابقت میکنند.
ما برای محاسبه شدت واکنش مالیاتدهندگان به «نرخ مالیات حاشیهای»، رفتار عرضه نیروی کار آنان را ارزیابی کردهایم.این ارزیابی حاکی از آن است که مجردها با درآمدی بالای 50000 دلار در سال دارای میانگین کشش عرضه نیروی کاری در حدود 14/0 هستند و متاهلها با در آمدی بالاتر از 100000 دلار در سال کششی متناظر با 18/0دارند. همچنین اثر درآمدی برای این دو گروه به ترتیب 06/0- و 02/0- است. در جدول 3 هم نتایج به دست آمده از فرمول مالیات بهینه با توجه به اطلاعات کشور آلمان نشان داده شده است:
محاسبات نرخ مالیات بهینه نشان میدهد اگر درآمدهای بالای ۵۰ هزار یورو برای مجردها (و ۱۰ هزار یورو برای زوجها)، نقطه شروع اعمال نرخ مالیات حاشیهای بالا باشد، نرخ مالیات حاشیهای بهینه حدود ۵۶ درصد خواهد بود؛ البته این نرخ بدون احتساب درآمد حرفهای محاسبه شده که اگر آن را هم اضافه کنیم، نرخ مالیات بهینه حدود ۶۰ درصد خواهد بود. بنابراین از نظر مالیه عمومی برای درآمدی سالانه معادل ۳۵۰ هزار یورو (برای متاهلین ۷۰۰ هزار یورو) به نظر میآید نرخ مالیات ۶۷ درصد همان سطح مطلوب نرخ مالیات است.
این یافتهها با توجه به ماکزیمم منحنی لافر نشان میدهند که مالیات حقیقی برای درآمدهای بالا در آلمان دور از سطح بهینه است. در سال ۲۰۰۵ نرخ مالیات حاشیهای در آلمان که شامل جریمه یا مالیات اضافی هم میشده حدود ۴۵درصد بوده است که از سطح درآمدی معادل ۵۰۰۰۰ دلار(برای مجردها) شروع میشده است. از سال ۲۰۰۷ یک مالیات اضافی هم برای درآمدهای بالاتر از ۲۵۰۰۰۰ دلار در نظر گرفته شده که نرخ مالیات آن حدود ۴۸ درصد خواهد بود. همچنین نکته جالب آن است که نرخ مالیات بهینهای که ما در مورد آلمان محاسبه کردهایم، بسیار شبیه نرخ مالیات بهینه در دیگر اقتصادهای پیشرفته است؛ چون اولا پارامتر آلفای توزیع پارتو آن کشورها هم حدود ۲ است همان چیزی که در مورد آلمان هم وجود دارد. ثانیا تاثیرات مالیات بر روی انگیزه عرضه کار در بین کشورهای ثروتمند تقریبا یکسان است و تفاوتهای اندکی با هم دارند.
چرا نرخهای مالیات حاشیهای فعلی کمتر از نرخهای بهینه هستند؟
یک جواب بسیار ابتدایی به این سوال، آن است که دولتها نمیخواهند از ثروتمندان مالیات بگیرند، شاید به این دلیل که سیاستمداران با ثروتمندان ارتباط دارند. همچنین ممکن است دلیل دیگر این باشد که اگر دولت بخواهد به تنهایی نرخ مالیات را بالا ببرد، ممکن است خزانه از این افزایش مالیات سودی نبرد. به عبارت دیگر افزایش نرخ مالیات، ممکن است باعث افزایش مهاجرت افراد پردرآمد به سایر کشورها شده و به این ترتیب پس از افزایش نرخ مالیات، خالص درآمد مالیاتی دولت حتی کاهش یابد. با این وجود، در مدل مورد استفاده ما، فرض شده اقتصاد بسته است؛ به این معنا که فرض کردهایم مهاجرت به خارج از کشور امکانپذیر نیست. پژوهش سیمولا (Simula) و ترانوی (Trannoy) در سال 2010 نشان میدهد که اگر احتمال مهاجرت بالقوه ثروتمندان هم در مدل وارد شود، نرخ بهینه محاسبهشده برای مالیات، به طور قابل توجهی کاهش خواهد یافت.
به این ترتیب یک سیاستگذاری مناسب در اتحادیه اروپا، میتواند به این صورت باشد که کلیه دولتهای کشورهای عضو متعهد شوند تا نرخ مالیات خود را از یک سطح توافقشده پایینتر نیاورند تا در نتیجه افراد ثروتمند دست کم انگیزه مالیاتی خود برای مهاجرت از یک کشور اروپایی به یک کشور دیگر را از دست بدهند. هر چند که رسیدن به چنین توافقی آسان نخواهد بود؛ اما در صورت دستیابی به موفقیت، مسلما به افزایش درآمدهای مالیاتی دولتهای عضو اتحادیه اروپا کمک خواهد کرد.
ارسال نظر