اهمیت ارزیابی تاثیر در مراحل مختلف پروژههای توسعه محور
بخش دوم
برای سنجش موفقیت هر پروژه توسعهمحور، لازم است هم نتایج خودآگاه و هم نتایج ناخودآگاه حاصل از اجرای آن پروژه مورد ارزیابی قرار گیرند.
حمیدرضا صابر
بخش دوم
برای سنجش موفقیت هر پروژه توسعهمحور، لازم است هم نتایج خودآگاه و هم نتایج ناخودآگاه حاصل از اجرای آن پروژه مورد ارزیابی قرار گیرند. برای این منظور شیوه کارآمدی میخواهیم تا همه تاثیرات مهم و پایدار مرتبط با میزان موفقیت پروژه را در تمام زمان اجرای پروژه بتوانیم بررسی کنیم. البته با زاویه دید متناسب؛ موفقیت از نظر چه کسی؟
در هفته قبل سعی شد به طور کلی ارزیابی تاثیر (impact assessment) پروژههای توسعهای معرفی شود. این بار سعی میشود که تا حدی درباره اتفاقی که طی ارزیابی تاثیر پروژه میافتد و اهمیت و چرایی نیاز به آن، توضیحاتی مختصر ارائه شود.
هر پروژهای بیشک برای رسیدن به یک یا چند هدف مشخص تعریف میشود. این اهداف با توجه به جهتگیری پروژه میتوانند صرفا اقتصادی باشند یا تاکید زیادی بر منافع اجتماعی داشته باشند. البته در عمل و پس از اجرا مشخص میشود که مرزبندی دقیقی نمیتوان بین این دو نوع قائل شد، ولی برای دستهبندی ابتدایی میتوان به آنها متوسل شد، اما چگونه میتوان یک پروژه را ارزیابی کرد؟
اگر بخواهیم بدانیم که پروژه تا چه حد به اهداف تعریفشده نزدیک شده باید اثربخشی (effectivity) آن را بررسی کنیم. مثلا میتوان بررسی کرد که به چه میزان پروژه تونل توحید از بار ترافیکی محدوده بزرگراه نواب کاسته است. در بعضی موارد کارآیی (efficiency) پروژه هم مهم است؛ یعنی سنجش هزینه و فایده. به عبارت دیگر، آیا نمیتوانستیم با صرف منابع کمتری به همان اهداف برسیم؟ توجه کنید که البته این منابع صرفا مادی نیستند. به طور مثال بعضی از خیریهها برای حل مشکل مددجوهایشان، به عرضه مستقیم کالا مثل برنج و روغن روی میآورند. در این حالت هم باید کارآیی اقتصادی پایین این کار را مدنظر قرار داد (آیا بهتر نیست که این منابع مالی صرف اشتغالزایی دائم شوند تا اینکه به صورت محدود و هر چند وقت یک بار صرف توزیع اقلام اینچنینی شوند، کدام یک نتیجه بهتری دارد؟) و هم پتانسیل نیروی فعال اجتماعی که به جای تمرکز برای حل اساسی مشکل، معطوف بر کارهای اجرایی خرد
(مثل حمل گونی برنج) میشود، اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که آیا یک پروژه موفق بوده یا خیر، ارزیابی اثربخشی و ارزیابی کارآیی در عین لزوم، کافی است؟
هر پروژهای در زمینهای (context) خاص اجرا میشود و همانطور که پیش از این اشاره شد (دنیای اقتصاد، شماره ۲۴۰۶، تاثیرات اجتماعی پروژههای توسعه محور) ممکن است ورودیهای یکسان در زمینههای متفاوت به خروجیهای کاملا متفاوت و حتی متناقض بینجامد. مثلا احداث زمین چمن مصنوعی برای ورزش فوتبال، در یک محله میتواند به دور شدن جوانان از گرایش به مصرف مواد مخدر بینجامد؛ ولی در محلهای دیگر یا حتی همان محله، ممکن است منجر به وقتگذرانی بیش از حد مردان متاهل در بیرون از منزل و بازتر شدن شکاف خانوادگی شود. به همین خاطر است که به غیر از اهداف از پیش تعریف شده برای پروژه، تاثیراتی که به صورت ناخواسته بر محیط گذاشته میشود، اهمیت شایان توجهی مییابد و ارزیابی تاثیر مدعی بررسی همه جانبه تاثیرات مهم یا پایدار است، خواه پیشبینی شده باشند و خواه پیشبینی نشده. (Roche, ۱۹۹۹)
در یک دیدگاه بنیادی (ارتدوکس) هر پروژهای سه مرحله دارد: ورودی (منابع)، فعالیتها و فرآیندها و نتایج یا خروجی. اگر مدل تغییر را تک خطی در نظر بگیریم تغییرات پروژه را صرفا بر اساس نتایج کوتاه و بلند و میانمدت میتوان سنجید، ولی میدانیم که در واقعیت، در طول اجرای پروژه هم تغییرات بسیاری اتفاق میافتد. بر همین اساس ما در چهار مرحله نیاز به ارزیابی تاثیر داریم: اول در زمان طراحی پروژه که باید وضعیت مقدماتی زمینه سنجیده شود و تاثیر هر مداخلهای که بنا است در طول پروژه انجام پذیرد پیشبینی شود. (ارزیابیهای بعدی را بر اساس همین سنجههای اولیه میتوان انجام داد) دوم در قسمت برآورد (appraisal) که پس از آمادهسازی طرح اولیه است و برای مرور نهایی منابع اولیه تاثیر پروژه پیشنهادی است. سوم در مرحله اجراست که هم در پیشرفت پروژه اهمیت دارد (مثلا در نظر بگیرید که اگر قرار باشد یک مجموعه ورزشی چندمنظوره در محل تاسیس شود و برای مکان آن در محله پیمایش شود و از مردم محل نظرخواهی شود تا چه میزان با اجرای آن همکاری میکنند و با مشکلات ترافیکی ناشی از ساخت آن کنار میآیند) و احتمالا تغییرات مورد نیاز برای اجرای بهتر را میتوان از درون تحلیلهای آن برنامهریزی کرد، هم پایه ارزیابی نهایی است، چون این مرحله محل تغییرات است و نتایج پروژه حاصل از همین تغییرات هستند. چهارم هم پس از اجرای پروژه است که ارزیابی اثربخشی و بهرهوری زیرمجموعه این بخش است و معمولا با یک مدت زمان معنیدار پس از اتمام پروژه انجام میشود. (Hopkins,۱۹۹۵)
پس میتوان نتیجه گرفت که برای سنجش میزان موفقیت یک پروژه، ارزیابی تاثیر امکانات همهجانبهتری را در اختیار میگذارد، اما نکته مغفول در این جا، کلمه موفقیت است. باید پرسید که موفقیت از نظر چه کسانی؟ بسیار دیده شده است که نظر کسانی که کنشگران یک پروژه بودهاند با نظر سوژههای پروژه بسیار متفاوت بوده است. به غیر از کنشگران و مددجویان، انتظارات بعضا تامینکنندگان مالی پروژههای با هدف اجتماعی نیز متغیر جدیدی خواهد بود.
به این مجموعه اضافه کنید، انتظارات افکار عمومی را. برای مثال در یک پروژه کلان مثل امدادرسانی به آوارگان جنگ لیبی میتوان به خوبی قضاوتهای کاملا متفاوت از مساله را از گروههای بالا دید. اینکه این تفاوت دیدگاهها عملا باعث چه مشکلاتی در روند پروژههای کوچک مثل سازمانهای غیردولتی (NGO) شدهاند، موضوع نوشته بعدی خواهد بود، ولی در این جا باید یادآور شد آن گروهی در ارزیابی تاثیر اهمیت ویژه و ابتدایی دارند که باید برنده اصلی پروژه باشند، یعنی سوژههای پروژه و نه کنشگران و دیگران. این به آن معنا نیست که نظر کنشگران و افکار عمومی و حامیان مالی اهمیت ندارد؛ چرا که تاثیر نظر گروههای ذکر شده در روند اجرای پروژه یا سوگیری پروژههای بعدی غیرقابلانکار است؛ بلکه به این معنا است که اگر گروه هدف از پروژه راضی نباشند پروژه ناموفق بوده است. احترام گذاشتن به درایت و قضاوت مردم عادی از عناصر حساس ارزیابی تاثیر پروژه است.
(Roche, ۱۹۹۹) البته همیشه ارزیابی نظر گروه هدف چندان آسان نیست، به ویژه زمانی که پروژهها در قالب توانمندسازی اقشار تضعیف شده در کشورهای در حال توسعه انجام میشود که مثال آن را میتوان در وضعیت زنان در آفریقای مرکزی یا کودکان در کشورهای جهان سوم جستوجو کرد، اما به هر حال ارزیابی تاثیر پروژه بدون نظر این گروه بیمعنی است.
به نظر میرسد که زمینه کافی برای ادامه بحث، این بار با محوریت سازمانهای غیردولتی و خیریهها و ارزیابی تاثیر آنها به وجود آمده باشد. در آینده روی این محور، که مبتلا به جامعه کنونی ما است، بیشتر توضیح داده میشود.
ایمیل: Hrsaber@gmail.com
ارسال نظر