باورهای نادرست
سیاست مالی: مخارج دولت
مترجم: جعفر خیرخواهان
«سرمایهگذاری کار خوبی است و دولت باید به هر وسیلهای آن را تشویق کند.»
جفری وود
مترجم: جعفر خیرخواهان
«سرمایهگذاری کار خوبی است و دولت باید به هر وسیلهای آن را تشویق کند.» سفارش و تشویق به افزایش سرمایهگذاری در همه جا دیده میشود. احزاب مخالف (در هر کشوری) بنا به عادت دولتها را متهم میکنند که در اینجا یا آنجا چرا «کمتر سرمایهگذاری» میکنند. برخی اوقات این انتقادات واقعا نابخردانه است که به دولتها فشار میآورند «سرمایهگذاری بیشتری برای آینده ما» بکنند گویی که ما میتوانیم برای گذشته، احتمالا برای سال یا قرن گذشته سرمایهگذاری کنیم، اما حتی وقتی کسی مرتکب آن بلاهت خاص نمیشود، توصیه به سرمایهگذاری بیشتر، لزوما عاقلانه نیست.
مردم میتوانند درآمد خود را برای خرید کالاها و خدمات خرج (مصرف) کنند یا اینکه درآمد را پسانداز نمایند. قبل از اینکه سرمایهگذاری صورت بگیرد باید پساندازی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، سرمایهگذاری، مصرف به تعویق انداخته شده است.
میتوان مصرف حال را به تعویق انداخت برای اینکه بتوان بعدا بیشتر مصرف کرد. پس احتمال به تعویق انداختن مصرف حال وجود دارد صرفا برای اینکه ما را قادر به مصرف بیشتر در آینده کند. افرادی که درآمدهای پرنوسان دارند هم برای هموارکردن مصرف، پسانداز میکنند. مصرف همچنین به تعویق میافتد تا نسلهای آینده بتوانند مقدار بیشتری مصرف کنند که این کار از طریق به ارث گذاشتن برای فرزندان محقق میشود.
اما انگیزه برای پسانداز کردن و بنا بر این سرمایهگذاری هر آنچه میخواهد باشد (به استثنای حالت نادری که فرد پساندازها را فقط برای این روی هم انباشت میکند چون از چنین کاری لذت میبرد و هیچ هدف دیگری در ذهن ندارد.) این کارها به تنهایی هدف نیستند. آنها وسایلی برای رسیدن به هدف هستند، بنابراین افزایش دادن سرمایهگذاری فقط در صورتی مطلوب و پذیرفتنی است که رسیدن ما به هدف اصلی که داریم را آسانتر سازد و این کار را با صرف هزینهای انجام دهد که ارزشش را داشته باشد.
به عبارت دیگر، نرخ بازده سرمایهگذاری در اینجا بسیار اهمیت دارد. وقتی سیاستمداران بر افزایش دادن سرمایهگذاری پافشاری میکنند آنها باید در اینباره که بازده آن چه خواهد بود اندیشه کرده و مورد پرسش قرار بگیرند و اینکه برای رسیدن به آن سرمایهگذاری باید از چه چیزهایی صرف نظر کنیم. آیا فایدهای که از بازده سرمایهگذاری به دست میآوریم، از فایده به خاطر آنچه مجبور هستیم از دست بدهیم بیشتر خواهد بود؟ این پرسشی حیاتی است و به رغم سرنوشتساز بودن آن، اغلب نادیده گرفته میشود.
ما غالب اوقات این ادعا را میشنویم که انگلستان سرمایهگذاری بسیار اندکی در این یا آن مورد در مقایسه با «رقبای خارج از کشور» کرده است. (این تصور که کشورها و نه بنگاهها هستند که با یکدیگر رقابت میکنند نیز باور نادرست دیگری است که در جایی دیگر از این رشته مطالب به آن پرداخته شده است) اما دقیق شدن در مقدار سرمایهگذاری که کشورهای مختلف میکنند و گفتن اینکه ما هم باید سرمایهگذاری خود را به بالاترین حد ممکن افزایش دهیم، خیلی ساده حرف اشتباهی است. برای اینکه امکان دارد هزینههای سرمایهگذاری در کشورهای دیگر کمتر باشد یا بازده سرمایهگذاری بالاتر بوده یا هر دو وجود داشته باشد. این کار ارزش بررسی بیشتر را داشته و همیشه ارزش فکر کردن در این باره هست که چرا سرمایهگذاری (نسبت به مثلا درآمد) در کشورهای مختلف فرق میکند، اما واقعیت ساده تفاوت در میزان سرمایهگذاری به تنهایی میتواند فقط آن بررسی را توجیه کرده و نمیتواند تلاش به افزایش سرمایهگذاری را بیدرنگ توجیه نماید.
این قضیه هر چه بیشتر صحت دارد چون با این مفهوم شروع میشود که سرمایهگذاری به خودی خود هدفی مطلوب است، پس از آن چیزی را سرمایهگذاری مینامند و سپس این تصور ایجاد میشود که مخارج برای آن را بدون فوت وقت توجیه کنیم. مفهوم سرمایهگذاری در آموزش و تحصیلات یک نمونه جالب است. به ما گفته شده است «سرمایهگذاری بیشتری در آموزش بکنید.» معنای این جمله چیست؟ برای مثال از این استدلال برای افزایش دادن حقوق آموزگاران مدارس استفاده میشود. افزایش حقوق آموزگاران شاید به هر دلیل دیگری توجیه داشته و قابل دفاع باشد. اما افزایش دستمزد ارائهکنندگان خدمت فاصله زیادی با سرمایهگذاری دارد. منظور ما از سرمایهگذاری خرید دارایی بادوامی است که جریانی از منافع و خدمات در آینده ارائه میکند.
ادعاهایی نیز وجود دارند که از تئوری مدرن علل رشد اقتصادی برخاسته است که میگوید سرمایهگذاری، نرخ رشد اقتصادی را بالا خواهد برد. منظور این نیست که سرمایهگذاری تقاضا را به طور موقت بالا میبرد بلکه افزایش ماندگاری در نرخ رشد سرانه ایجاد میکند. اگر این هدف دستیافتنی باشد قطعا مطلوب است. نظریه رشد مدرن از چنین ادعاهایی دفاع میکند؛ اما به شیوهای کاملا دقیق، نه به روش کلی که حامیان دخالت بیشتر دولت در اقتصاد به آن متوسل شدهاند. این تئوری اساسا میگوید به انواع معین سرمایهگذاری نیاز است تا نرخ رشد اقتصاد تشویق شود چون که منافع تعمیمیافتهای فراهم میکنند؛ منافعی که فقط نصیب بخش سرمایهگذاریشده نمیشود. تئوری نمیگوید بالا بردن هر نوع سرمایهگذاری از محل یارانه که از آحاد مالیاتدهندگان تامین شده است نرخ رشد را افزایش خواهد داد.
نتیجه اینکه، باور نادرست اساسی پنهان شده در پشت این ادعا که باید سرمایهگذاری بیشتری بکنیم، تولیدات را با نهادهها و اهداف را با ابزارها اشتباه میگیرد. سرمایهگذاری یعنی به تعویق انداختن هدف نهایی فعالیت اقتصادی که مصرف است بنابراین آن یک نوع هزینه است.
هیچکس هنوز - تا جایی که من میدانم- ادعا نکرده است که اگر بنگاهی از مقدار زیادتری نیروی کار در مقایسه با بنگاه یا کشور دیگر برای تولید برخی کالاها استفاده کند پس این کاری مطلوب است. دقیقا همین مساله برای سرمایهگذاری به کار میرود. سرمایهگذاری هزینه تولید است. ما باید تا حد ممکن سرمایهگذاری را با کارآیی بیشتر انجام دهیم نه اینکه تا حداکثر ممکن سرمایهگذاری کنیم.
ارسال نظر