مالکیت خانه مساوی عدم انعطاف نیروی کار

آندرو اوسوالد؛ مخالف مالکیت خانه

خانه‌دارشدن به سطح بالا و غیربهره‌وری رسیده است. خانه‌دار شدن تبدیل به توتمی منحرف‌کننده شده است. نسل‌های جدید چنان شست‌وشوی مغزی شده‌اند که در باورشان اجاره کردن خانه فعلی نادرست می‌نماید. اصلا خوب نیست که کشورهای در حال توسعه تقلید‌کننده‌ رفتار کشورهای غربی بعد از جنگ جهانی باشند. رفتاری وسواس‌آمیز برای خانه‌دار شدن. پنج دلیل برای دفاع از جنبش عدم تشویق برای خانه‌دار شدن وجود دارد. به طور خلاصه: واقعیت‌های آماری؛ بهره‌وری نیروی کار؛ ثبات اقتصاد کلان؛ دخل و خرج معقول دوره زندگی؛ عرضه کارآفرینی و در نهایت فهم عمومی از تکثر و تنوع.

از قوی‌ترین نیروی یک دانشمند تجربی بیاغازیم. کافی است به داده‌ها (در مورد این مساله خاص به داده‌های کشورهای صنعتی) خیره شویم. آنچه می‌بینیم این است که موفق‌ترین، باثبات‌ترین و جذاب‌ترین کشور در جهان غرب، کشوری در قلب اروپا است: سوئیس. این کشور یک نرخ بیکاری حداقلی دارد؛ ثروتمند است؛ سطح سلامتی روانی و ذهنی مردمانش بالا است؛ دموکراسی آشکاری دارد که در آن همه مردم جمع می‌شوند تا تصمیمی بگیرند. آیا در این کشور نرخ خانه‌دار بودن بالا است؟ مطلقا خیر! در کشور سوئیس ۷ تا از هر ۱۰ نفر اجاره‌نشین است. بله، تعجب نکنید! ملتی با کمترین نرخ خانه‌داری در اروپا از همه پیش افتاده است.

حالا به آن سر طیف نظر کنید. اسپانیا تقریبا بالاترین نرخ خانه‌داری را در اروپا دارد (آمار دقیق کنونی قطعی نیست اما چیزی حدود بالای ۸۰ درصد خانه‌دار هستند). یک چهارم جمعیت این کشور بیکارند و اسپانیایی‌ها موج‌موج دارند این کشور را ترک می‌کنند. این اوضاع در مورد ایرلند و یونان و دیگر کشورها هم بهتر از این نیست.

یک دلیل شایع برای این پدیده آن است که سطح بالای خانه‌داری، بازار کار را به هم می‌ریزد. در یک اقتصاد پویا مردم به راحتی از جایی به جای دیگر می‌روند تا در بهترین موقعیت شغلی قرار گیرند؛ موقعیت‌های شغلی که در اثر تغییرات تکنولوژیک۰ خود دائما در حال تغییرند. این جابه‌جایی‌ها برای جوانانی که در جست‌وجوی اولین تجارب کاری خود هستند حتی ضروری‌تر است. نرخ بالای خانه‌داری در یک کشور مثل نشستن گردی خواب‌آور بر سطح اقتصاد آن کشور است. وقتی نرخ جمعیت خانه‌دار بالا می‌رود همه‌چیز کند می‌شود. توده‌ها همه دچار اینرسی می‌شوند. علاوه بر این جمعیت خانه‌دار عموما مسافرت‌های روزانه طولانی (احتمالا از مرکز شهر یا محل‌های صنعتی به حومه‌ مسکونی) خواهند داشت و بنابراین بزرگراه‌ها دائما شلوغ است. این در حالی است که اجاره‌نشین‌ها می‌توانند به راحتی از جا بکنند و به سراغ کارهای جدید بروند. میلتون فریدمن متوجه این نکته بوده است. او در یک سخنرانی معروف که در سال ۱۹۶۸ مجله امریکن اکونومیک ریویو منتشر شد گفت که نرخ تعادل بیکاری وابسته به انعطاف‌پذیری بازار مسکن است.

در مورد خطر خانه‌دار شدن بر ثبات و پایداری اقتصادی نیاز به توضیح کمتری است. بسیاری از تحلیلگران پذیرفته‌اند که هسته‌ اصلی بحران اقتصادی غرب بازار مسکن بوده است (تمایل شدید به خانه‌دار شدن، گرفتن رهن‌هایی که دائم بازتولید می‌شدند و داستان آشنای شکست ناگهانی قیمت‌ خانه‌ها). آلمان با بازار خانه‌های استیجاری بهره‌ورش توانست بحران را با تلاطم‌های کمتری

طی کند.

جوامع به کارآفرینان نیز نیازمند است. در دهه‌های گذشته بسیاری از شهروندان کشورهای صنعتی به امید دستیابی به سرمایه‌های معاف از مالیات، درآمد اضافه‌شان را خرج خرید خانه‌های بزرگ‌تر و ساخت اتاق‌خواب‌های بیشتر کرده‌اند. نظام مالیاتی و برنامه‌های سطحی تلویزیون با موضوعاتی مثل «چه طور مثل آب خوردن پول درآوریم» این جو را شدت بخشیده‌اند. این در حالی است که کشورهای ما باید در عوض نظامی مالیاتی‌ای تنظیم کنند که مردم را به سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های واقعا تولیدی و خلاقانه تشویق کند. استیجار پول را برای چنین اهداف بهتری آزاد می‌کند.

همه این بحث‌ها در نهایت به نگاه ما به بودجه‌بندی درآمدهایمان در طول زندگی برمی‌گردد. چرا ما باید چنین فکر کنیم که در هنگام مرگمان باید خانه‌ای از خود به یادگار بگذاریم؟ حق فرزندانمان این نیست. بگذاریم آنها خود برای چطور خرج کردن تصمیم بگیرند. ما باید به استیجار رو بیاوریم و از پولی که از این مسیر ذخیره می‌شود لذت ببریم.

در نهایت باید گفت اعتدال همیشه بهترین مسیر است. فهم علمی ما از توابع اقتصادی بسیار محدود است. این یعنی هیچ وقت نباید بر یک نعل کوبید. یک ترکیب پنجاه پنجاه میان مالکیت خانه و استیجار می‌تواند بسیار بهتر از وضعیت سی هفتاد کنونی حاکم بر جوامع غربی باشد.