تلاطم ارزی باید ریشه‌یابی علمی شود

پروفسور هاشم پسران در گفت‌وگو با دنیای اقتصاد:
تلاطم بازار ارز را باید ریشه‌یابی علمی کرد
تهیه و تنظیم: میثم هاشم‌خانی*
دکتر هاشم پسران دراتاق کارش در دانشگاه کمبریج
ریشه‌ اصلی وضعیت بازار ارز ایران، مشابهت زیادی با ریشه‌های بحران یونان و اسپانیا دارد
نمی‌شود همه‌ساله نرخ تورم ما 10 درصد بالاتر از میانگین جهانی باشد و در کنارش هم بخواهیم به زور نرخ ارز را ثابت نگه داریم
پروفسور پسران در یک نگاه:
پروفسور محمد هاشم پسران، با 32 سال سابقه تدریس اقتصاد در دانشگاه کمبریج، از اساتید برجسته این دانشگاه محسوب می‌شود. وی سابقه همکاری آموزشی و پژوهشی با دانشگاه‌هایی مانند دانشگاه «کالیفرنیای جنوبی»، دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه UCLA را نیز در کارنامه خود دارد.
بالغ بر ۳۰ سال سابقه تدریس در مشهورترین دانشکده‌های اقتصاد جهان، در کنار انتشار بالغ بر ۱۴۰ مقاله پژوهشی در ژورنال‌های معتبر بین‌المللی، وی را به عنوان یکی از برجسته‌ترین اقتصاددانان ایرانی مطرح ساخته است. هاشم پسران با وجود سال‌ها اقامت در خارج از کشور، مباحث اقتصاد ایران را به دقت دنبال کرده و پژوهش‌های مختلفی را در زمینه مسائل اقتصاد ایران به انجام رسانده است که به عنوان مثال می‌توان به اجرای چند پروژه پژوهشی از سوی ایشان برای پژوهشکده پولی و بانکی بانک مرکزی
اشاره نمود.
پروفسور پسران، از جمله بنیانگذاران انجمن بین‌المللی اقتصاد ایران (IIEA) است که می‌کوشد تا همکاری بین اقتصاددانان مختلف دارای تمرکز پژوهشی در حوزه مباحث مختلف مربوط به اقتصاد ایران را (اعم از اقتصاددانان ایرانی و غیرایرانی)، در نقاط مختلف جهان افزایش دهد. جدیدترین فعالیت این انجمن، برگزاری چهارمین کنفرانس بین‌المللی پژوهش‌های مرتبط با اقتصاد ایران در لندن حدود سه ماه پیش بود.


_ آقای دکتر، پس از حدود 8 سال حاکمیت نظام شفاف تک‌نرخی در بازار ارز کشور، وضعیت این بازار از اواسط سال 1389 دچار تلاطم شد و به سمت وضعیت دو نرخی پیش رفت. به نحوی که هم‌اکنون (تیر ماه 1391) شکاف بین قیمت رسمی فروش دلار توسط بانک مرکزی و قیمت بازار آزاد دلار، بیش از 50 درصد است. به نظر شما، عامل اصلی تشدید شکاف بین قیمت رسمی و قیمت بازار آزاد دلار چیست؟
در چارچوب علم اقتصاد، اصلی‌ترین عاملی که نرخ انواع ارز را در بازار ارز هر کشوری تعیین می‌‌‌‌کند، اختلاف «تورم انباشته» بین کشورهای مذکور و سایر کشورها است. منظور از تورم انباشته یا تورم تجمعی، مجموع نرخ تورم یک کشور در طول چند سال متوالی است. به عبارت دیگر در بلندمدت، نرخ ارز متناسب با اختلاف تورم انباشته ایران با میانگین تورم انباشته کشورهای دیگر، افزایش خواهد یافت. نمی‌شود که برای سال‌های متوالی همواره نرخ تورم در ایران ۱۰ درصد بالاتر از میانگین جهانی باشد، و بعد هم انتظار داشته باشیم که نرخ ارز در ایران افزایش نیابد.
اگر بخواهیم قدری دقیق‌تر صحبت کنیم، باید توجه کنیم که در چارچوب علم اقتصاد، کلیدی‌ترین تئوری مورد استفاده در زمینه تعیین نرخ ارز، تئوری «برابری قدرت خرید» (Perchasing Power Parity) است. این قانون اقتصادی، به زبان ساده یعنی اینکه قیمت‌ کالاها و خدمات مختلف در کشورهای مختلف، با هم تناسب دارد. مثلا اگر ما هزینه واکس زدن کفش در ایران را با یک کشور اروپایی (برحسب یک واحد پولی ثابت) مقایسه کنیم، باید کمابیش متناسب باشند. البته ممکن است قیمت واکس زدن کفش در ایران و اروپا مساوی نباشند و مثلا قیمت در اروپا پنج برابر ایران باشد، اما به هر حال این نسبت قیمت‌ها نمی‌تواند یک دفعه از پنج برابر به دو برابر کاهش یابد یا به 10 برابر برسد.
نتیجه طبیعی قانون فوق، آن است که در بلندمدت، نرخ برابری ارزهای دو کشور، به صورت متناسب با اختلاف تورم انباشته دو کشور تغییر خواهد کرد. البته این قانون اقتصادی در کوتاه‌مدت ممکن است عمل نکند و مثلا برای یک دوره دو یا چند ساله نرخ برابری ارز از این چارچوب خارج شود. اما در بلندمدت نمی‌تواند پایدار بماند. من به عنوان فردی که زیاد با آمارهای اقتصادی کار کرده‌ام، قاطعانه می‌گویم که ظرف چند سال، قطعا این نظریه خودش را بر نرخ برابری ارز تحمل می‌کند.
یعنی کلیدی‌ترین عامل تبیین‌کننده افزایش شدید قیمت دلار در یک سال اخیر، بالاتر بودن نرخ تورم ایران نسبت به سایر کشورها است؟
بله.
باید توجه کنیم که در 8 سال اخیر، قیمت دلار در ایران کمابیش ثابت بوده، در حالی که نرخ تورم سالانه ایران براساس آمارهای رسمی، بین 12 تا 20 درصد بوده است، یعنی مجموع تورم یا همان «تورم انباشته» در ایران، حداقل 96 درصد بوده است. حالا اگر کشورهایی که طرف صادرات و واردات ایران هستند، مثلا کشورهای اروپایی یا چین یا هند را در نظر بگیریم، می‌بینیم که تورم آنها بیشتر از 3 درصد نبوده است. یعنی تورم انباشته این کشورها حدود 24 درصد بوده است. اگر اختلاف این دو نرخ را حساب کنیم، می‌بینیم که قیمت دلار در ایران باید حداقل 72 درصد افزایش می‌یافته، ولی تقریبا افزایش خاصی نداشته است.
حالا این افزایش دستکم ۷۲ درصدی که باید در نرخ دلار صورت می‌گرفته، برای چندین سال از طریق تزریق دلارهای نفتی به تعویق انداخته شده، اما بالاخره دیر یا زود خودش را به شکل جهش نرخ ارز نشان می‌داد.
یعنی به نظر شما، شدت گرفتن تحریم‌های اقتصادی نقشی در جهش قیمت دلار نداشته‌اند؟
عامل اصلی جهش قیمت دلار، همان‌طور که گفتم، بالاتر بودن محسوس «تورم انباشته» ایران نسبت به «تورم انباشته» کشورهای دیگر است. برای سال‌های متوالی از یک طرف نرخ تورم در ایران بالاتر از نرخ تورم کشورهای طرف مبادلات تجاری با ایران قرار داشته و از طرف دیگر ما با تزریق دلارهای نفتی به بازار ارز کشور، مانع افزایش قیمت دلار شده‌ایم. در نتیجه این اختلاف بین تورم انباشته ایران با سایر کشورها، مشابه مواد منفجره‌ای شده است که سال به سال به حجم آن افزوده شده. طبیعتا بحث افزایش تحریم‌ها هم به منزله جرقه‌ای بوده که این حجم زیاد مواد منفجره را شعله‌ور کرده و باعث جهش شدید قیمت دلار شده است. البته من معتقدم که افزایش تحریم‌ها هم در افزایش قیمت دلار نقش داشته‌اند؛ اما عامل اصلی، همان‌طور که اشاره کردم، اختلاف تورم انباشته بین ایران و سایر کشورها بوده است. من قاطعانه به شما می‌گویم که اگر تحریم‌های اقتصادی تشدید نمی‌شد و در کنار آن همین رویه حاکم بودن نرخ تورم بالا در کنار تلاش برای ثابت نگه داشتن قیمت دلار برای چند سال دیگر ادامه پیدا می‌کرد، باز هم ما دیر یا زود با جهش شدید قیمت دلار مواجه می‌شدیم.
بسیار خب، قیمت دلار در یک سال اخیر، حدودا 60 درصد افزایش داشته که با توضیحات شما، اتفاقی طبیعی بوده است. اما در کنار این مساله، پافشاری دولت و بانک مرکزی بر عدم افزایش قیمت رسمی فروش دلار، باعث شده است که هم‌اکنون شکاف بین قیمت رسمی و قیمت بازار آزاد دلار به حدود 50 درصد برسد.
طبیعتا این شکاف قیمتی قابل توجه، می‌تواند از یک طرف منشا انواع سوءاستفاده‌های مالی باشد و از طرف دیگر به رقابت اقتصادی سالم لطمه بزند. در نتیجه کلیه کارشناسان اقتصادی و نیز مدیران اجرایی ارشد کشور، نسبت به این شکاف قیمتی دغدغه جدی دارند. اما برخی معتقدند باید تلاش کنیم که به طرق مختلف قیمت بازار آزاد را به سمت قیمت رسمی فروش دلار کاهش دهیم و برخی دیگر می‌گویند که چنین کاری امکان‌ناپذیر بوده و تنها راه غلبه بر وضعیت دونرخی بازار ارز، آن است که بانک مرکزی قیمت رسمی فروش دلار را افزایش دهد.
تحلیل شما در این زمینه چیست؟
من فقط می‌گویم الان ما یک عدم تعادل در اقتصاد ایران داریم که باید به نحوی آن را حل کنیم. یک راه این است که ما نرخ تورم در ایران را با استفاده از سیاست‌های پولی مناسب پایین بیاوریم و علاوه بر کاهش کوتاه‌مدت تورم، «انتظارات تورمی» مردم را هم پایین بیاوریم؛ به نحوی که مردم انتظار نداشته باشند در آینده نرخ تورم ایران بالاتر از میانگین جهانی باشد.
اگر این دو اتفاق بیفتد، در آن صورت قطعا می‌توانیم نرخ برابری دلار در برابر ریال را در محدوده کمابیش ثابتی نگه داریم.
توجه کنید که الان در اروپا هم، شرایط مشابهی برقرار است. یعنی ریشه اصلی بحران‌ در کشورهایی مانند یونان و اسپانیا هم، به بالاتر بودن تورم انباشته این کشورها در مقایسه با تورم انباشته بقیه کشورهای اتحادیه یورو مربوط می‌شود.
ممکن است قدری بیشتر در این زمینه توضیح بدهید؟
در دوره ۱۲ ساله‌ای که از ورود یونان به اتحادیه یورو می‌گذرد، تورم انباشته یا همان تورم تجمعی یونان، حدود ۲۰ درصد بالاتر از آلمان قرار دارد. برای مثال تورم آلمان چیزی در حدود سالانه یک و نیم درصد بوده، اما تورم یونان به طور میانگین مثلا حدود سه درصد بوده است. همین اختلاف به طور متوسط یک و نیم درصدی تورم سالانه، باعث شده است که در این دوره ۱۲ ساله، اختلاف حدودا ۲۰ درصدی بین تورم انباشته یونان با تورم انباشته آلمان (یعنی قطب اصلی اقتصادی اتحادیه یورو) شکل بگیرد و دقیقا همین مساله، ریشه اصلی تمام مشکلات فعلی یونان در اتحادیه یورو است.
باید توجه کنیم که در مورد اسپانیا و ایرلند هم، این اختلاف تورم انباشته آنها با کشوری مثل آلمان حدود 14 درصد است و در نتیجه این دو کشور هم به زودی با مشکلاتی از جنس مشکلات یونان مواجه خواهند شد، البته شدت مشکلات آنها کمتر از یونان خواهد بود؛ چون اختلاف تورم انباشته آنها با آلمان، در سطحی کمتر از یونان قرار دارد.
به عنوان یک مثال دیگر، در ۱۲ سال اخیر، اختلاف بین تورم انباشته فرانسه و آلمان، کمتر از دو درصد بوده است و در نتیجه می‌توان انتظار داشت که فرانسه مشکلی در چارچوب اتحادیه یورو نداشته باشد.
توضیح شما در مورد ریشه اصلی بحران اخیر اتحادیه یورو، جالب توجه است.
بله، در واقع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، چون واحد پولی مشترکی دارند، نباید بین تورم انباشته آنها اختلافی وجود داشته باشد و اگر اختلافی باشد، دچار مشکل می‌شوند.
پس این مساله خاص ایران نیست و هر دو کشور در دنیا که اختلاف «تورم انباشته» داشته باشند و انتظاری هم برای کاهش این اختلاف وجود نداشته باشد، قطعا باید نرخ برابری پول‌های این دو کشور تغییر کند. ولی اینکه ما بگوییم می‌گذاریم تورم افزایش پیدا کند و به مسائل پولی کنترل تورم توجه نمی‌کنیم و بعد با زور می‌خواهیم قیمت ارز را پایین نگه داریم، این به هیچ عنوان عملی نیست. اگر فردی این عقیده را داشته باشد، به نظر من انگار که دارد می‌گوید علم اقتصاد علم نیست!
آقای دکتر، شما در مورد عدم تعادل در بازار ارز ایران، اشاره کردید که برای ایجاد ثبات در نرخ برابری ریال با انوع ارزهای خارجی، لازم است هم «نرخ تورم» در ایران کاهش یابد و هم «انتظارات تورمی» شهروندان کاهش یابد. ممکن است در این زمینه قدری بیشتر توضیح دهید؟
اگر کشوری که برای سال‌ها نرخ تورمی بالاتر از میانگین جهانی داشته بخواهد به جمع کشورهای دارنده نرخ تورم پایین و نیز دارنده ثبات نرخ برابری ارز بپیوندد، لازم است علاوه بر نرخ تورم، انتظارات تورمی شهروندان نیز کاهش یابد. به عبارت دیگر اگر نرخ تورم کاهش یابد ولی شهروندان انتظار داشته باشند که این کاهش نرخ تورم موقتی باشد و به زودی مجددا تورم افزایش ‌یابد، همین واهمه شهروندان از افزایش نرخ تورم باعث می‌شود کنش‌های اقتصادی آنان به صورتی شکل بگیرد که در بازارهای مختلف از جمله بازار ارز، بی‌ثباتی ایجاد کند.
البته بخشی از «انتظارات تورمی» مردم، تابع تورم سال‌های گذشته است. اما بخش بزرگی هم تابعی از میزان اعتبار سیاست‌گذاران اقتصادی ارشد کشور و میزان اعتماد مردم به سیاست‌های اعلام‌شده اقتصادی است. مردم باید اعتقاد داشته باشند وقتی دولت یا بانک مرکزی می‌گویند می‌خواهم تورم را کاهش دهم، حتما سیاست‌های قابل اعتمادی در این زمینه اجرا می‌کند. به هر حال وقتی بانک مرکزی ۵ بار بگوید من نرخ تورم را کاهش می‌دهم، اما مردم ببینند نرخ تورم پایین نیامده، انتظارات تورمی مردم بالا می‌رود و لذا هراس مردم در قبال پیش‌بینی‌ای که برای بالا بودن نرخ تورم در آینده دارند، باعث ایجاد واکنش‌هایی می‌شود که می‌تواند عامل بی‌ثباتی در بخش‌های مختلف اقتصاد از جمله بازار ارز باشد.
تاکید شما بر اهمیت کلیدی کنترل تورم در ایران و رساندن آن به سطح میانگین جهانی، کاملا منطقی است. اما به نظر می‌رسد متاسفانه ایران از قافله جهانی کنترل تورم جا مانده است. مثلا شاید 30 یا 40 سال پیش، حتی برخی از کشورهای توسعه‌یافته هم تورم دو رقمی داشتند، اما الان روند کنترل نرخ تورم در کشورهای مختلف به اندازه‌ای موفقیت‌آمیز است که بخش عمده کشورهای در حال توسعه هم نرخ تورم خود را به زیر 5 درصد رسانده‌اند.
یکی از عوامل مهم که باعث شده کشورهای مختلف انگیزه بالایی برای استفاده از علم اقتصاد در تنظیم مناسب سیاست‌های پولی و بانکی خود با هدف کنترل تورم داشته باشند و در این زمینه موفق هم عمل کنند، به این مساله مربوط می‌شود که الان همه کشورهای دنیا می‌خواهند تعامل خود با اقتصادهای دیگر را افزایش دهند. باید توجه کنیم که الان همه کشورها به منافع ناشی از توسعه تعامل اقتصادی با سایر کشورها واقف هستند و در نتیجه می‌بینیم که در کل دنیا، سه یا چهار کشور وجود دارند که به تصمیم خودشان می‌خواهند تعامل‌شان با اقتصادهای خارجی را محدود کنند.
برای شکل‌گیری تعامل پایدار و تامین‌کننده منافع دوجانبه با کشورهای دیگر هم، یکی از پیش‌شرط‌های مهم به ایجاد ثبات در بازار ارز مربوط می‌شود. اگر ما هم بخواهیم تعامل اقتصادی پایدار و پرمنفعتی با اقتصادهای دیگر داشته باشیم، باید حتما ثبات پایدار در بازار ارز را خود ایجاد کنیم که همان‌طور که توضیح دادم، تنها در صورتی امکان‌پذیر است که «تورم انباشته» در ایران، با میانگین جهانی کمابیش برابر باشد.
آقای دکتر، شما اهمیت ریشه‌ای کنترل تورم در ایران را، به ویژه در شرایطی که بالغ بر ۹۰ کشور دنیا نرخ تورم خود را به زیر ۵ درصد رسانده‌اند، به زبان ساده‌ای تشریح کردید. به خاطر وقتی که برای این مصاحبه اختصاص دادید، از شما سپاسگزارم.
در پایان، اگر مطلبی را به عنوان نکته تکمیلی مدنظر دارید، بفرمایید.
آرزوی بزرگ من این است که وزن تحلیل‌های مبتنی بر علم اقتصاد در تعیین سیاست‌های اقتصادی کشور، روز به روز افزایش یابد. من خیلی دوست دارم اهمیت علم اقتصاد برای مردم عادی هم بیشتر مشخص شود. الان متاسفانه مردم عادی از اهمیت علم اقتصاد غافلند و در عین حال همین مردم بیشترین لطمه را از مشکلات اقتصادی می‌خورند. این را هم اضافه کنم که من دوست دارم حرف مثبت بزنم و غرض من به هیچ عنوان انتقاد و جبهه‌گیری نیست. در این مصاحبه هم تلاش کردم همین لحن مثبت
حفظ شود.
به هر حال کنترل نرخ تورم، ثبات‌بخشی به بازار ارز و به‌کارگیری سیاست‌های علمی اقتصادی برای بهبود بنیه اقتصادی و افزایش توانایی رقابت‌پذیری کالاهای ایرانی، مسیری هست که باید در ایران صورت بگیرد. الان خیلی از ما ایرانی‌ها وقتی که وضعیت رونق اقتصادیمان را با کشورهایی مثل ترکیه، مالزی یا امارات مقایسه می‌کنیم، می‌گوییم که داشتن نفت، به ضرر اقتصاد ایران بوده است. این تحلیل به هیچ وجه درست نیست. داشتن نفت قطعا به نفع اقتصاد کشور بوده است؛ ولی جا داشته که ما مزیت «داشتن نفت» را، هر چه بیشتر با سیاست‌های اقتصادی علمی و منطقی تلفیق کنیم تا اقتصاد ملی ما بتواند منافع بیشتری را از بابت داشتن نفت به دست آورد. امیدوارم با افزایش وزن تحلیل‌های علمی اقتصادی در سیاست‌گذاری‌های کلان کشور، با سرعت بیشتری به این سمت حرکت کنیم.
* m.hashemkhany@gmail.com