گزارش اولیویه از تجارت خارجی ایران در دوران قاجار
موج ابریشم و بوی خوش ادویه در کاروانسراها
گروه تاریخ و اقتصاد: اولیویه، سیاح فرانسوی در سفرنامه مهم خود گزارشی از کالاها و ادویهای که از ایران به خارج صادر میشده به دست داده است که خواندنی است. در اینجا بخشهایی از این سفرنامه را میآوریم.
الف: ابریشم
پیش از آنکه انگلیس در سال ۱۷۳۹ م در گیلان دارالتجاره و شرکتی احداث کند، مقدار وافری ابریشم حمل شتر شده و از راه خشکی به اسلامبول میبردند. این تجارت را تجار یهودی و ارمنی و اهالی اروپا میکردند. ابریشم ایران متفاوت است. بهترش آن است که شعربافی کنند.
گروه تاریخ و اقتصاد: اولیویه، سیاح فرانسوی در سفرنامه مهم خود گزارشی از کالاها و ادویهای که از ایران به خارج صادر میشده به دست داده است که خواندنی است. در اینجا بخشهایی از این سفرنامه را میآوریم.
الف: ابریشم
پیش از آنکه انگلیس در سال ۱۷۳۹ م در گیلان دارالتجاره و شرکتی احداث کند، مقدار وافری ابریشم حمل شتر شده و از راه خشکی به اسلامبول میبردند. این تجارت را تجار یهودی و ارمنی و اهالی اروپا میکردند. ابریشم ایران متفاوت است. بهترش آن است که شعربافی کنند. هر فرده ۱۲ من وزن دارد و هر منی تقریبا ۵۰ پیاستر عثمانی به فروش میرود.این ابریشم زرد رنگ است و نادر است که سفید باشد. تارهای نرم و نازک دارد و بسیار خوشجنس است.آنچه از طرف گنجه و شماخی آورند [آرداسین نامند]، آنجا ابریشمی بسیار خوب دارد، اما غالبا در وسط فردهها (واحد وزن در دوره قاجار)، ابریشم بد میگذارند. هر منی از ۳۵ الی ۴۰ پیاستر به فروش میرود.ابریشمی که در سابق ذکر شد، کمیاب است، یا اینکه به دلیل تفرقه مردمان در انقلابات، کمی گرفته است. یا اینکه تجار روس که در گیلان- بعد از برچیده شدن دارالتجاره انگلیس متمکن شدهاند- تمام تولیدات را به روسیه حملونقل میکنند.درخت توت سفید و سیاه در ایران بسیار معمول است و زیاد هم میکارند: توت سفید غالبا از برای برگش و سیاه از برای میوهاش. از توت سیاه شربتی نیز در ایران تهیه میکنند.توت سیاه و سفید را خشکانیده، به جهت زمستان نگهداری مینمایند.
ب: پشم
بعد از ابریشم، از محصولات هیچ چیز به قدر پشم اهمیت ندارد. هیچ مملکتی در روی زمین به قدری که در ایران پشم به مصرف میرسد، نیست. کلاه تمامی ایران از پوست است و فرش از نمد، و قالی و گلیم و غیره از پشم است. چادر صحرانشینان تمامی از پشم است.پارچههای مختلف از هر قبیل از پشم به کثرت است. لباس زمستانی و جل اسب و جوال کاه، تمامی از پشم است. باوجود این، ارسال مقدار وافری به بغداد و حلب و ازمیر و اسلامبول در زمان گذشته انجام میشده است. جنس این پشم مختلف است و انواع [گوناگون] دارد:اول آن، پشم گوسفندی است که دنبه بزرگی دارد. این پشم برحسب امکنه متفاوت میشود، اما به کلی بهتر از پشم مملکت اسپانیا و انگلیس نیست.دوم، پشمی است که به ترکی تفتک [موی بز] گویند، این پشم سه قسم است: سیاه، سرخ و سفید. سیاه از خراسان و بخارا و سمرقند آید و اعلاتر و بهتر از دو قسم دیگر باشد. اگر چه به من گفتند که از پشم اشتران باکتری [بلخ] است، اما هنوز به صحت این قول اعتماد ندارم. سفید از جانب جنوب ایران خیزد و از پشم شتر عرب یک کوهانه باشد و به نصف قیمت [نوع] سرخ، بیع و شری میشود.این سه پشم را [بهطور] مخلوط با بارهایی که به وزن یکصد اوقه۱ باشد، با شتر حمل کنند و آنچه به وزن پنجاه اوقه است، با قاطر حمل کنند. آنچه اعلا و بهتر باشد، تقریبا باری هشت پیاستر فروخته شود، آنچه بوی مشک از آن آید و خالص باشد، کرک نامند و بهتر از سایرین است. سیاه بیشتر از سفید است. یهودیان بارهای پشم را به همان قسمی که از ایران آید، بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا کنند. انگلیسیها غیر از پشم [سیاه] نخرند و گویند این رنگ سالم از چرک شدن باشد. فرانسویها هر سه قسم را بخرند و بعد خود اقسام آن را از هم سوا کنند. [پشم] سرخ را مخصوصا به مملکت لیورنو۲ برند.شتر باختری، پشمش بسیار [ریزتر] از شتر عربی باشد و بلندتر. لینالمس۳ زرد رنگ است. در کارخانههای پاریس، من از این پشمها دیدم. با وجود اینکه به اسم پشم بز خریده بودند، میگفتند پشم جانور معروف به [پشم] ویغونی۴ ینگه دنیایی است. این پشم را در فرنگستان، غیر از کارخانههای کلاهسازی، در چیز دیگر به کار نبرند، اما در ایران شالی [از آن] بافند که در دوام، به قدر شال کشمیری باشد. این شتران بسیار قوی و عظیمالجثه [هستند] و در سرما بیشتر از شتران عربی تاب و توان دارند. در آسیای صغیر و در شمال ایران و در توران و تاتارستان و قندهار و کشمیر [وجود دارند]. تمامی نواحی شرقی سردسیری و گرمسیری از این شتران بسیار دارند.
شتران عربی که به آن جمازه گویند، غیر از بلاد حاره مانند هندوستان و بلاد جنوبی ایران و عربستان و شمال آفریقا، در جای سرد زیستن نتوانند. اشتران باختری تا هزار و دویست گیروانکه بار توانند برداشت، در صورتی که سفر دور نباشد. اما در سفرهای دور به همراهی کاروان، مقرر است که از هشتصد گیروانکه بار تجاوز نکند. شترهای عرب را در سفرهای دور بیش از ششصد گیروانکه بار نکنند. اما در سفرهای چند روزه هشتصد [گیروانکه] نیز بار بردارند. این شتران یعنی هردو جنس را طبعا در بهار موی بریزد. در این هنگام قطران۵ مالند، تا از صدمه مگس و خاصه هرم شمس۶ که بسیار شتر را رنجه کند و موجب دیوانگی او شود، ایمن باشند.سوم، پشم یا موی بزست. در کوهستان کرمان یک جنس مخصوصی از بز باشد که موی وی قدری کوتاهتر و قدری کلفتتر است، اما به غایت نرم است. در آن مملکت تمامی به مصرف برسد. بعد از زدن و حلاجی کردن، دو قسم مختلف از آن جدا کنند: قسمت زبرتر که در آن مویهای کلفت باشد و به مصرف نسج پارچه که مشابه صوف مملکت ماست، برسانند. از قسمتی که بسیار نرم و لطیف باشد، شالی بافند که قریب به شال کشمیری باشد.تاورنیه۷ اول کسی است که از این پشم به فرنگستان آورد. به قول او، این پشم مخصوص گوسفندی با صفات مخصوص است که در اول بهار، هنگامی که علف تازه چرد، موی خود را بریزد و محتاج به زحمت تراشیدن نباشد.اگر چه ما به کرمان نرفتیم و تاورنیه رفته است، اما از قراری که از ثقات در اصفهان شنیدیم، چنان است که میگویند و نه آن چنانکه تاورنیه گوید. مسیو نیبور۸ هم در سفرنامه خود چیزی گفته که موید قول ماست. او گوید که گربه از ابوشهر آورده بودند. در اسلامبول نیز از این جنس گربه دیدیم. بعد از تفصیلاتی که در وصف این گربه میگوید، به طریق استطراد۹ گوید که بزی نیز در کرمان باشد که [مانند گربه] مویهای بلند و نرمی دارد.
پ: اسب
شماره اسبهایی که هر ساله از ایران به مملکت عثمانی و هندوستان میبرند، بسیار شایان توجه است. حسب اطلاعی که ما را در مدت توقف تهران حاصل شد، اینکه هر ساله به قدر دو هزار راس به مملکت عثمانی منتقل میشود که هر راس شصت تومان بدهند و آنها که به هندوستان میفرستند، [هر راس] هفتاد تومان قیمت و ارزش دارند. اسبهای مملکت آذربایجان و شیروان و عراق و همچنان مال فارسستان در تعداد، اسبهایی است که بسیار خوشگل و قوی و بادوام است. اسبهای خراسان بعد از اسبهای تاتارستان، بهترین اسبهای ایران است. به جهت سواری، اولی را تجار و [کاروانیان] خرند [به قیمت چهل تا شصت تومان]. دومی را بزرگان و آنانی که میل دارند بر اسبهای خوب سوار شوند، ابتیاع کنند. از دویست و پنجاه تومان تا ششصد تومان نیز قیمت میدهند، شود که گرانتر هم بخرند. این اسبها از آن سبب ممتاز باشند که اعضای متناسب دارند و مانند اسبهای عربی لاغر نباشند و صورت و کوچکی آن مانند اسبهای تاتار نیست.ایرانیان از برای خدمت، اسب را بسیار مراقب و مواظب باشند و روزی دو بار تیمار کنند و قشو زنند و از آفتاب گرم و خشکی و سردی محفوظ دارند. هنگامی که اسب در یکجا بماند، با جل و نمدش میپوشانند. چون از راه دوری و حرکت سختی باز آیند، به محض پیاده شدن، نوکری یا طفلی اسب را کمکم میگرداند. زین از او نگیرند، تا عرقش به تدریج خشک شود. در تمامی روز غیر از کاه چیزی به او ندهند. اما در اول شب مقدار معینی جو به او بخورانند. در بعضی از اسفار، بعد از فرود آمدن اسبها را به چرا سردهند.ازبکها و اعراب گرمسیر، اسبها را سوغان کنند. اینچنان سخت باشد که بسیاری از اسب ها، تاب و تحمل سوغان نکرده، تلف شوند. این عمل چنین است که اول خوراک اسب را به تدریج کم کنند تا به جایی رسد که در بیست و چهار ساعت هیچ چیزش ندهند و متصل بگردانند و هر روزی مسافت بسیاری آنها را راه برند. این کار از آن کنند که این طایفه قطاع الطریق و اهل غارت باشند، لازمه این شغل، این است که از مسافات دور به ناگهانی بر دهی یا قبیلهای تازند و به هنگام فرار توانند مسافت بسیاری را در زمان قلیلی طی کنند. این اسبهای سوغان گرفته چنان باشند که هشتاد میل مسافت را یکسر رانند، نه درنگی کنند و نه چیزی خورند.
ت: پنبه
مقدار پنبهای که در ایران به عمل میآید، در ایران به مصرف میرسد و به خارج نمیرود. الا اینکه چند سال میشود که دولت روس مقدار کمی از گیلان و مازندران به مملکت خود میبرد. گمان میرود که اگر به سیویلیزاسیون [- تمدن] این ملت افزوده شود، از هر دستی که توانند، پنبه بگیرند. چه در ایران و چه از عثمانی و هندوستان و چه از ینگه دنیا. از این دو مملکت آخری به وسیله انگلیسیها باید تحصیل کرد. پنبه ایران بهخوبی هندوستان نیست، اما عموما [از نوع] مملکت عثمانی بهترست. این پنبه که در ایران به عمل میآورند، نباتی است و شجری نیست، یعنی سالی یکمرتبه باید بهکار برند.
ث:روناس
روناس در شمال ایران فراوان است. ما در کرمانشاهان و همدان و تهران و ری نیز آن را دیدیم. در شمال ایران موجود است و بهترین آن در فراه و قندهار به عمل آید. مقدار وافری از آن در ایران به مصرف خود مملکت میرسد و یکی از فصول مهم تجارت هندوستان هم هست. در تجارت ریشه دیگری نیز دیدیم که از جنس اشجار بهنظر آمد. از آن نیز رنگی شبیه به روناس گیرند، ولی پستتر از آن است.
ج: نیشکر
نیشکر را در مازندران به عمل آورند و از آن شکر استخراج کنند اما هنوز علم تصفیه آن را ندارند. شکری که بهدست میآورند، سرخ رنگ است و این فقرهها یک روزی معمول است که در ایران اهمیت گیرد. خاصه که شکر ینگه دنیا به همین قسمی که هست، پایدار بماند.دولت روس به سبب منافع خود، ایران را در آموختن تصفیه آن بسیار تحریض میکند و در زراعت آن ترغیبها.
چ: ترنجبین
در بلاد حاره ایران و عربستان، در آخر تابستان در روی غالب گیاهان، شیرهای منجمد میشود که ترنجبین نامند. در بعضی از امراض استعمال کنند و در تمامی دکانهای عطاری یافت میشود. در آخر تابستان تا مدت یک ماه در تمامی ساعات روز از این شیره میگیرند. قسمتی دیگر نیز هست که از شمال خراسان آورند، همچنان از بلاد تاتارستان نیز استخراج کنند. اما نفهمیدیم که در روی چه درختی حاصل میشود که شیر خشت نامند. شیره دیگری هم هست که میخورند.آن در روی برگ درختی منجمد میشود که ما آن درخت را ندیدیم. پیش از طلوع آفتاب باید بگیرند، والا حرارت آفتاب، آبش کرده، چیزی بهدست نیاید.
ح: مومیایی
مومیایی ماده سیاه مایعی است که بوی خوش دارد و به مقدار قلیلی از یکی از کوههای کرمان بیرون آید. همچنان از لارستان و خراسان نیز آورند که پستتر از اولی باشد. این مومیایی در جزو امتعه تجارتی نیست زیرا تمامی آنچه از معدن بیرون آورند، مال پادشاه شود.اگر شاه ایران خواسته باشد به کسی هدیه کند، [او] معدن را در کمال مراقبت و اهتمام حفظ مینماید. بیش از سالی یکبار، به آن دست نزنند. ایرانیان را اعتقاد بر این ماده باشد. گویند در یک شبانهروز هر قسم زخمی که باشد، با مالیدن آن صحت پذیرد. در این سخن بسیار اغراق است.
خ: نفت
نفت از بادکوبه و از چند موضع ایران استخراج میشود. این نفت را چون تقطیر یا تصفیه کنند، مایعی تند با بوی با نفودی [ قیر] بهدست آید که در بعضی از امراض بهکار برند.بسیاری استعمال آن در جلا دادن اشیاء، از قبیل قلمدان و بعضی ادوات دیگر با روغن سندروس باشد که چون روغن سندروس را با آن بهکار برند، باعث حسن جلا و سبب رونق و دوام آن میشود و [در] زمان قلیلی این بوی تند نیز زایل میگردد. در بغداد و کرکوک نفت سیاه را در چراغ میسوزانند.
د: پادزهر
پادزهر به قدری که سزاوار و لیاقت دارد، بیشتر از آن شهرت دارد. شهرتش بیشتر از لیاقت آن است. در ایران خواص عجیب و غریبی به آن نسبت میدهند. این مادهای است که در جوف بز کوهی و اهلی گرمسیر متکون و متحجر میشود. ایرانیان به قدر چند گندمی در گلاب حل کرده، صرف مینمایند و معتقد به خواص عجیب آن هستند. مقدار کثیری هم به مملکت عثمانی میبرند، اما به فرنگستان چندان حمل نمیشود.هیچ عطری و هیچ بوی خوشی را با این جوهر نفیس (گلاب)، انبازی و برابری نیست. مقدار وافری هر ساله در ایران صرف شده و به مصرف اهالی میرسد. بسیاری هم به هندوستان و مملکت عثمانی میبرند. غریبتر آنکه قیمت این گلاب در اصفهان گرانتر از آن بود که در فرنگستان از اسلامبول آورده و میفروختند. پس معلوم میشود که هیچ وقت گلاب خالص به فرنگستان نمیرسد.حال همین قدر درباره تجارت ایران و امتعه آن اکتفا کرده و کلمهای چند نیز از حالت سپاهیگری ایران سخن بگوییم.
پانوشتها:
۱- اوقه- واحد وزن عثمانی، برابر ۴۰۰ درهم (به ازای ۲۰۷/ ۳ گرم)، مساوی ۲۸۲۸/ ۱ کیلوگرم بود.
۲- Livorno
۳- پشم نرم به رنگ اُخرا
۴- Vicogne
۵- قطران- شیره درخت ابهل و شیره ارزو مانند آن است. مایعی روغنی و چسبنده که غالبا از جوشاندن چوب خشک درخت صنوبر یا گاهی از چوبهای ضمعدهنده دیگر به دست میآید. رنگ آن غالبا تیره و سیاه رنگ است.
۶- هرم شمس- اشعه خورشید
۷- سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری (تهران- اصفهان، ۱۳۳۶)
۸ - سفرنامه نیبور (کارستن)، ترجمه پرویز رجبی (تهران، ۱۳۵۴)
۹- استطراد- گفتن مطلبی برای توضیح مطلب قبلی
منبع:
سفرنامه اولیویه: تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوران آغازین عصر قاجار/ ترجمه محمدطاهر میرزا؛ تصحیح و حواشی غلامرضا ورهرام، مشخصات نشر: تهران: اطلاعات، ۱۳۷۱.
ارسال نظر