مورخ تجربه‌گرا

دکتر علی بلوکباشی

جعفر شهری ( ۱۲۹۳-۶ آذر ۱۳۷۸ش)که خود را شَعر باف، شَعری باف و شهری باف نیز نامیده است (گزنه، ۳۳۲، نیز نک:‌امضای او روی برخی کتاب هایش)، در آستانه جنگ جهانی اول (۱۹۱۴م) در محله عودلاجان تهران و در خانواده‌ای تنگدست به دنیا آمد. پدر شهری مردی خشن، تندخو، کینه توز، ستمگر، خودخواه، ریاکار، دروغگو و سراسرعیب و پستی بود که در کودکی او از مادرش جدا شد و آنها را بی‌سرپرست گذاشت. شهری خاطرات بسیار بد و رنج آوری از پدر و شوهر مادرش که پس از پدر اسیر او شد، در برخی آثارش، به‌ویژه درگزنه، داستان زندگی نگاشت خود نقل می‌کند. در باره پدرش می‌نویسد: «پهلوان پنبه‌ای» بود که «فقط زورش به ضعیف می‌رسید. پدری که از بزرگی و سرپرستی فقط تنبیه و توبیخ و زجر و شکنجه را آموخته بود و سرپرستی که از خواجگی تنها کینه توزی و انتقام را یاد گرفته بود... یک خال سفید در افعالش نبود و یک محبت و اغماض به خانواده نمی‌نمود و توقع داشت که همه هم از دل و جان دوستش داشته باشند...یقه زن مردم، یعنی دختر خوانده‌اش را گرفته بود و می‌خواست دست مریزادش بگویند. اگرچه پدرم بود، لیکن ابلهی بود.» (گزنه،۲۶۸). از مادرش به نیکی یاد می‌کند و او را زنی فهیم، ملایم، مهربان و با روحیه‌ای سازگار می‌شناساند و می‌گوید: «تا زنده باشم از پدرم دل آزرده می‌باشم و به مادرم رحمت می‌فرستم که از آن نیش‌ها چشیده و از‌این نوش‌ها خورده‌ام». (همان،۲۶۹).

فقر خانواده و کار کردن برای به دست آوردن چیزی بخور و نمیر و سیر کردن شکم خود و کمک به خانواده و تحمیل نشدن به پدر و مادر و بعدا شوهر ننه شکم پرست، او را همچون «گاو خرمن کوب و اسب عصاری» کرده بود که «دائم بر گرد خود در گردش» بود و به‌جز «تلاش معاش و پرکردن آخور اطرافیان نان فهمِ زبان نفهم، مجال تفکر و اندیشه دیگر نداشته» است (شهری، شکر تلخ، پنج).فقر و مشغله همیشگی، او را از رفتن به مدرسه و تحصیل رسمی بازداشت. به روی هم ۳ سال، آن هم به‌صورت پراکنده و نیمه به مدرسه رفت (حدادی، «راوی..»،۳۲). از بس از مدیر و ناظم و معلم مدرسه آزار دیده بود که از مدرسه بدش می‌آمد و نرفتن به مدرسه را موهبتی می‌دانست. درباره خاطراتش از مدرسه می‌نویسد: «هر روز یا لَنگ کاغذ و قلم و مداد و دفتر و کتاب بودم یا ماهانه‌ام نرسیده بود که زیر چوب وفلک می‌افتادم. همیشه پشت دستم باد کرده و پشت ناخن‌هایم سیاه بود، از بس که چوب خورده بودم». ازاین رو، روزی که از مدرسه بیرونش انداختند و قرار شد که دیگر به مدرسه نرود، مثل آن بود که خدا دنیا را به او داده است (گزنه،۱۴۴-۱۴۵).

شهری در محیط بیرون از خانه و درمیان توده مردم اجتماع پرورش یافت. آنچه از خواندن و نوشتن و فرهنگ و معارف آموخت، از مدرسه مردم در کوچه و بازار بود. چگونگی سوادآموزی و به دست آوردن اطلاعات ادبی اولیه او داستانی دراز دارد. هنگام شاگردی در یک دکان ریخته‌گری که قاشق و چنگال می‌ساخت، شهری پسر مالک دکانشان را در رفت‌وآمد به مدرسه در خیابان لُختی (سعدی) که در آن زمان خیابانی نا‌امن بود، همراهی می‌کرد. روزی شهری از پسر صاحب دکان که دربالاخانه دکان با خانواده‌اش زندگی می‌کرد، خواست که به او کتاب‌هایی بدهد و در خواندن و معنی کردن لغات یاری‌اش کند. او کتاب‌هایی به شهری داد. شهری همراه با سوهان زدن و رنده کاری، کتاب می‌خواند و لغات دشوار را می‌نوشت و در مراجعت از مدرسه معانی آنها را از او می‌پرسید. روزی که استادش شوق او را به خواندن و نوشتن دید، کار را به او کنترات و اجازه داد که پس از تمام کردن کار به اختیار خود باشد. از آن پس، شهری در اوقات بیکاری زیر سقف درگاه مکتب‌خانه روبه‌روی دکان می‌ایستاد و از پسر مالک که در بالاخانه دکان زیرکرسی می‌نشست و در اتاقش را باز می‌گذاشت و بلند بلند می‌خواند، درس می‌گرفت. با پشت کار و همتی که شهری نوجوان داشت، در اوایل بهار با پسر استادکارش که کلاس دوازده بود، در دانستن نظم و نثر همپایه شد، به‌طوری که می‌توانست مانند او شعر بگوید و چیز بنویسد.

شهری بعدا در شاگردی در یک دکان دلاکی که استادش در آن به کارهای سلمانی، رگ‌زنی، جراحی، سنت‌گری و طبابت مشغول بود، برخی از معارف ادبی و علوم را آموخت و اطلاعات پیشین خود را تکمیل کرد. او از‌این شغل و استادش که «مردی بود با اطلاع و نیک‌اندیش و نوع دوست»، بسیار چیزها آموخت وخاطره‌ای بسیار خوش دارد. شهری آشکارا می‌گوید که هرآنچه جسارت و بی‌ادبی و بد‌آموزی آموخته، از کار و شاگردی در کارگاه نقاشی بوده، و هرآنچه « ادب و کمال و معنا و روحانیت» به دست آورده، درکارگاه دلاکی بوده است. در‌این کارگاه به قول او«چه درهای بسته که از عالم دانش و اسرار» به رویش گشوده شد (گزنه،۳۰۳-۳۰۴).شهری ۴ بار ازدواج کرد. با داشتن همسر اول زن دیگری گرفت که پس از چندی اورا به سبب چیز خور کردن و به بستر بیماری و مرگ انداختن، سه طلاقه اش کرد (اطلاعات بیشتردر باره‌این واقعه را نک: شهری، تاریخ اجتماعی...، ۵/۲۵۹-۲۶۲). چهارمین وآخرین همسرش تا واپسین سال‌های زنگی‌اش با او و یار و یاور او بود (حدادی، «طهران شهری...»،۳۲۱).

شاگردی. شهری در دوران کودکی، جوانی و بزرگسالی برای گذران معاش خود و کمک به خانواده، به هرکار و پیشه وصنعتی دست زد و در هریک از پیشه‌ها چندی شاگردی کرد و در آن کار و صنعت با هوش بالا و درک و دریافت فوق‌العاده‌ای که داشت، دانش و مهارت یافت. در پنج ماه شاگردی در دکان قصابی، کار و برخی اصطلاحات قصابی را چنان فراگرفته بود که می‌توانست راسته پاک کند وگوشت را خوب شقه کند و بشکافد و خُرد کند و بفروشد و بسیاری از اصطلاحات قصابی مانند «دَم وَرنَکُن» (حرف نزن)، «خَس» (استخوان)، «لانتوری» (گوشت لاغر)، «زِل» (گوسفند بی‌دنبه)، «گز بیا» (کم بده) را بیاموزد (گزنه، ۱۵۵، ۱۷۹). از شاگردی در سلمانی نیز صابون زدن به ریش، سربچه ماشین کردن، تیغ دست گرفتن و رو تراش کردن را آموخته بود. بعد‌ها هم آرایشگاهی برپا کرد که جمعی کارگر زیر نظر او در آنجا کار می‌کردند، ولیکن‌این شغل را دوست نداشت و شاگردی در دکان سلمانی را که «کُرنش و تعظیم و تکریم به مشتریان نیز از وظایفش بود» « کار‌امرَد صفتان و مخنثان» می‌دانست (گزنه،۱۷۹)

همه آموخته‌ها و مهارت‌هایی که شهری از شاگردی در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در پیشه‌های گوناگون فراگرفته بود، در زندگی او سودمند افتادند و این «همه کارگی» (گزنه،۳۵۰) او را کم وبیش بی‌نیاز به دیگران کرد. چون مرد کار بود و بیکاری برایش ملال آور، هیچ‌گاه اوقات فراغت خود را به « یلَّلی، تَلَّلی» و بطالت نمی‌گذراند. در سفری به انگلستان برای مراجعه به چشم پزشک و درمان کم بینی و دیدن پسر و عروس انگلیسی و نوه دوساله‌اش، پس از دو روز اقامت در خانه فرزندش در لندن «هنوز بیل را نگذاشته، کلنگ را برداشت؛ و هنوز غربال را ننهاده، سرند را بلند کرد» و به کار‌های روی زمین مانده نیازمند تعمیر، به تعمیر و مرمت پرداخت. اتویی که درجه اش خراب شده بود، اجاقی که بد می‌سوخت و گُرگُر می‌نمود، یخچالی که درش جفت نمی‌شد و برفک می‌گرفت، جملگی را تعمیر و درست کرد و چراغی به انباری تاریک خانه کشید و لبه‌های جرزهای دو طرف گاراژ خانه را که جلو آمده بودند و مانع باز شدن در می‌شدند، تراشید و عقب برد (شهری، قند و نمک، ده و یازده).

شهری با دست زدن به هر کار و پیشه و فن و تن دادن به شاگردی در دکان هرکس و ناکس، به مهارت‌هایی دست یافت که با همت و پشت کاری که داشت، از آن مهارت‌ها بهره برد و سرمایه‌ای اندوخت و خود را از شاگردی به استادی و از زندگی در محله فقیرنشین عودلاجان و محلی در نزدیک میدان سر قبر آقا به زندگی درسعدآباد تجریش، محله کاخ‌نشینان رساند. بنا بر نوشته احمد اشرف (ص۳۶۸-۳۶۹)، شهری در دوران زندگی با جماعت بزرگی از مردمان اداری و بازاری و صنف‌های مختلف شهر آشنا شد و با بسیاری از آنان دوستی و رفت‌وآمد برقرار کرد. ‌این نوع زندگی اجتماعی و داشتن روابط نزدیک و گسترده با هر گروه و قشر از مردم و تامل در اجتماعات و آداب و رسوم وشیوه زندگی و روابط اجتماعی آنان، جملگی مجموعه دانسته‌ها و عقاید و آراء شهری را شکل داد.

طهران قدیم (۱۳۷۱ش) و تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم(۱۳۶۷-۱۳۶۸ش) دو اثر برجسته شهری در تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامه مردم جامعه سنتی تهران است. شهری دلیل نوشتن تاریخ را علاقه‌مندیش به عبرت‌آموزی از «زاویه انسانی و کیفی» آن در شناخت و معرفی «مردم قرون و اعصار» و سردرآوردن از «وضع و زندگی و چگونگی» حالات آنان می‌داند. او در کتاب طهران قدیم به «مردم و آنچه به توده و اجتماع و اکثریت» مردم مربوط بوده است، می‌پردازد و با نگاهی تیز و انتقادی اوضاع و احوال و کم و کیف کسب و کار، داد و ستد، معاشرت، مسکن و مأوا، رفتار و گفتار، عیش و عزا، عادات و آداب، سنن و معتقدات و گرایش‌های مردم را در پنجاه سال پیش ترسیم می‌کند (شهری، طهران قدیم،۱/۸).

طهران قدیم را شهری به تشویق سید ابوالقاسم انجوی شیرازی در ۵ جلد نوشت. ظاهرا شهری از ۱۳۲۹ به فراهم آوردن مطالب تاریخ تهران سرگرم بوده است. در آن زمان در بالکن آرایشگاهی مردانه به نام «سیما» که در خیابان بوذرجمهری، در میان سقاخانه نوروزخان و مسجد سلطانی واقع بود، می‌نشست و مطالب مربوط به تهران را می‌نوشت(گلبن،۲۱۶). حدادی («طهران شهری...»،۳۲۱-۳۲۲) گمان دارد که آنچه شهری در آن بالکن می‌نوشته مربوط به کتاب حاجی در فرنگ بوده است و نه طهران قدیم.شهری اطلاعات کتاب را از « دیده‌ها و شنیده‌ها و محفوظات و ملموسات خویش از طهران دوره طفولیت، طهران قبل از ظهور پهلوی» و دانسته‌هایی که « تنها قائم به ذات خود» او بوده‌اند و بدون کمک دیگران به قلم آورده است (طهران قدیم،۱/۸). به ادعای نویسنده مطالب کتاب همه چیزهایی است که واقعیت و حقیقت داشته و ملموساتی است که خود یا در آنها حضور داشته یا از افراد و منابع موثق به دست آورده و همه را بدون خدشه و خللی آورده است (همان،۱/۹).

آثار او از داستان و سفرنامه گرفته تا همین پژوهش‌های تاریخی- اجتماعی، جملگی گنجینه‌ای از اطلاعات درباره تاریخ و فرهنگ جامعه تهران سنتی در گذار به تجدد است. عباس میلانی(ص۱۵۳- ۱۵۴)، در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم کمتر کتابی را درمیان کتاب‌های خاطرات و اسناد همسنگ آنها می‌داند. او‌این دو کتاب را نوعی دانشنامه فرهنگ و زبان عامیانه مردم تهران و چیزی در حد‌امثال و حکم دهخدا ارزیابی می‌کند و باور دارد که آنچه نویسندگان رستم التواریخ، برای دوره مهمی از تاریخ‌ایران و عقایدالنساء(همان کتاب کلثوم ننه)، در سطحی محدودتر، برای زمانی دیگر انجام داده‌اند، شهری برای تهرانِ آغاز قرن بیستم انجام داده است.

تاریخ اجتماعی تهران دانشنامه جامعی است در پیشه وصنعت و چگونگی کار و زندگی و گذران معیشت مردم تهران قدیم در۶ جلد و بر مبنای تاریخ شفاهی و دانسته‌های شخصی و برخی پیشه‌ها و صنعت‌ها که در آنها خود نویسنده تجربه اندوخته بوده است. مطالب‌این ۶ مجلد گسترش یافته کتابی است به نام گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم (ج۱/۱۳۵۷) که آن را نویسنده به تشویق برادر ناتنی خود دکتر مهدی بهره‌مند نوشته بود. انگیزه شهری در نوشتن‌این دانشنامه به دست آوردن و آشنایی با کتاب احصائیه بلدیه طهران در سال‌های ۱۲۶۲، ۱۲۷۰، ۱۳۰۱ و ۱۳۱۱ ش بوده که در آن افزون بر سرشماری نفوس شهر تهران نام چند صد حرفه و شغل نیزآمده است. بنا بر نظر مولف، کتاب تاریخ اجتماعی تهران برخلاف عرف و عادت تاریخ نویسان‌این سرزمین که «روی سخن به جانب زمامداران و سلاطین و شرح حالاتشان از جنگ و گریز و... دارد»، «از مردم حرف می‌زند، یعنی از حرف‌دارها، از شاه و وزیر سازها، از تاریخ و فرهنگ تدوین کنان واقعی و از آنها که به حساب نیامده، چنانکه گفتی وجود نداشته‌اند» (شهری، تاریخ اجتماعی...،۱/۴).

شهری در تدوین ساختار کتاب تاریخ اجتماعی تهران از شکل‌بندی مطالب کتاب احصائیه بلدیه تقلید کرده که فاقد شیوه و روش خاص علمی بوده است. کتاب براساس فهرست حِرَف و صنایع احصائیه فصل‌بندی و در آن هریک از پیشه‌ها و صنایع شرح و توصیف شده است. بر‌این کار شهری خرده گرفته‌اند و آن را از شوریدگی و آشفتگی و بی‌نظمی در طبقه بندی مشاغل و پراکنده بودن موضوعات مربوط به یکدیگر در فصل‌های گوناگون شش مجلد کتاب، به «کشکول درویش» مانند کرده‌اند (نک: اشرف، ۳۷۱).منابع. اشرف، احمد، «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم»، کلک، ش۶۱-۶۴، فروردین و تیر ۱۳۷۴؛ حدادی، نصرالله، «راوی « تهران قدیم » هم رفت»، جهان کتاب، س ۴، ش ۱۹-۲۲، آذر و دی ۱۳۷۸ ش؛ همو، « طهران شهری و طهران پاکزاد»، بخارا، ش، ۳۵، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳ ش؛ همو، «از نوشته تا تصویر»، بخارا، ش ۳۷، مرداد و شهریور ۱۳۸۳ ش؛ شهری، جعفر، گزنه، تهران،۱۳۵۲ همو، شکر تلخ، تهران، بی‌تا؛ همو، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران،۱۳۶۹؛ همو، قند و نمک، تهران، ۱۳۷۰؛ همو، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۶؛ گلبن، محمد، «تهران قدیم یا تاریخ مصور تهران»، بخارا، ش، ۳۲، مهر و آبان ۱۳۸۲؛ میلانی، عباس، تجدد و تجدد ستیزی در‌ایران، تهران، ۱۳۸۱؛ همشهری، س، ۱۱، ش ۳۲۳۶، ۶ آذر ۱۳۸۲.

*بخشی از یک مقاله به نقل از سایت انسان‌شناسی و فرهنگ

مورخ تجربه‌گرا