نگاه فردریک ریچاردز، سیاح و سفرنامهنویس انگلیسی به ایران و بازار اصفهان
دروازهای به جهان شرقی
گروه تاریخ و اقتصاد: سفرنامه فردریک چارلز ریچاردز و شرح گشت و گذار او در ایران جزو اسناد مهم تاریخ اجتماعی و اقتصادی کشورمان در اوایل قرن بیستم است. ریچاردز در سال ۱۸۷۸ میلادی در نیوپورت واقع در مونماوثشایر متولد شد و در ۲۷ مارس ۱۹۳۲ درگذشت. او هنرمند، حکاک و پژوهشگر بود. دستاورد سفر فرد ریچاردز به ایران، در سال ۱۹۳۰، کتاب «سیاحت پارسی» است. ریچاردز در این سفرنامه خواندنی دروازهها، بازارها و بناها و مناظر چند شهر ایران را نیز طراحی و ترسیم کرده است. آنچه میخوانید مقدمه و بخشی از وصف بازار اصفهان این کتاب به قلم خود او و ترجمه صبا مهیندخت است.
گروه تاریخ و اقتصاد: سفرنامه فردریک چارلز ریچاردز و شرح گشت و گذار او در ایران جزو اسناد مهم تاریخ اجتماعی و اقتصادی کشورمان در اوایل قرن بیستم است. ریچاردز در سال ۱۸۷۸ میلادی در نیوپورت واقع در مونماوثشایر متولد شد و در ۲۷ مارس ۱۹۳۲ درگذشت. او هنرمند، حکاک و پژوهشگر بود. دستاورد سفر فرد ریچاردز به ایران، در سال ۱۹۳۰، کتاب «سیاحت پارسی» است. ریچاردز در این سفرنامه خواندنی دروازهها، بازارها و بناها و مناظر چند شهر ایران را نیز طراحی و ترسیم کرده است. آنچه میخوانید مقدمه و بخشی از وصف بازار اصفهان این کتاب به قلم خود او و ترجمه صبا مهیندخت است.
ایران جزو معدود کشورهای جهان است که در آنها مسافر با پول نمیتواند از هر جهت بینیاز باشد. برای مسافرت به این مملکت یا اقامت مدتی نسبتا طولانی در یکی از نقاط آن، آنچه به دست آوردنش بیش از هر چیزی ارزش دارد «توصیه نامه» است. در کشوری که راه آهن در آن وجود ندارد و در واقع نمیتوان میهمانخانهای در آن پیدا کرد، داشتن سفارشنامه از ضروریات است. از این حیث خوشبخت بودم، چه سفارشنامهای از دوستم تام جونز در دست داشتم و او نامه را با همان حس تمییز و تشخیصی که خاص او بود چنان موثر نوشته بود که درهای خاورمیانه را به روی من گشود.
هنگامی که آن را به جناب لرد لوید که در آن زمان کمیسر عالی مصر بود ارائه دادم، لرد وسیلهای فراهم ساخت تا شهرهای اندرومان و خارطوم را سیاحت کنم و در شهردیدنی، قدیمی و متروک سوکیانی اقامت گزینم. از این شهر تا دریای احمر و جده که بندر مکه است چند قدمی بیش فاصله نیست. در این مسافرتها موضوع گفتوگوی من با دیگر مسافران عموما درباره تغییر و تحولات مشرق زمین بود و یکی از آنها عقیده داشت که باید شتاب کرد و تادیر نشده از ایران بازدید کرد چه آن دژ زندگی شرقی، به واسطه حملات تمدن و ترقی جدید، به سرعت رو به ویرانی نهاده است.
در بازگشت به قاهره سر پرسی لورن که دارای نشان K.C.M.G است و بعد از لردلوید به عنوان کمیسر عالی مصر و سودان برگزیده شده بود در ضمن گفتوگو ابراز تاسف کرد که هنوز تصاویری از شهرهای ایران در دست نیست و باید بدانیم که سرپرسی لورن در ایران به عنوان وزیر مختار انجام وظیفه میکرده است. وی درباره زیبایی دلانگیز بغداد، اصفهان و شیراز سخنها گفت. گویی شهرهای مزبور در فاصلهای واقع شده است که میتوان با اتوبوس خط ۱۹ لندن در عرض چند دقیقه از آنجاها دیدن کرد. گفتار او عامل مسافرت بعدی من شد. چه، در وجود هر شخصی آنقدر شوق و ذوق جوانی و کودکی نهفته است که ممکن است با شنیدن داستانهایی از هزار و یک شب برانگیخته شود. سر پرسی لورن که همان شب بنا بود از قاهره به لندن برود، با کمال سخاوت دو توصیه نامه دیگر به سفارش نامه اولی افزود.
این دو توصیه نامه یکی خطاب به سر رابرت کلایو بود که تا این اواخر وزیر مختاری انگلستان را در ایران به عهده داشت و دیگری خطاب به آقای ج-ت-هاروارد دبیر شرقی سفارت انگلستان در تهران نوشته شده بود. به واسطه اقدامات محبت آمیز این دو بود که وزیر داخله ایران کیف مرا با نامههایی که با خط بسیار زیبایی نوشته شده و خطاب به حکام شهرهای مختلف ایران بود پر کرد. حکام شهرها نیز به نوبه خود نگهبانی در اختیار من گذاشتند تا بتوانم از اماکن غیرعادی پرده نقاشی تهیه کنم. این نگهبانان در ضمن مرا از ورود به محلهایی که برای خارجیان ممنوع بود بازمیداشتند.
اینک فرصت را مغتنم شمرده مراتب سپاسگزاری خود را به کلیه اشخاص سابقالذکر و سایر دوستانی که با مهماننوازی خود، مرا خشنود ساختند ابراز میدارم. از جمله کنسولهای سفارت و روسای بانکها و تلگرافخانهها و آقای م.ب.هیکز ساکن اصفهان و نماینده شرکت زیگلر. مخصوصا دکتر شافتر که با گشادهرویی و چابکدستی مرا در اصفهان واکسینه کرد و به این ترتیب توانستم پس از اتمام پرده نقاشی خود به انگلستان مراجعت کنم.
چنین احساس میکنم که چون این کتاب خالی از تصویر حجاریهای طاقبستان است باید پوزش بطلبم؛ ولی در ماه مارس که به آن نواحی مسافرت کردم هوا به قدری منقلب بود که هواپیما نتوانست به زمین بنشیند. عجب آنکه در مسافرت بعدی که در ماه دسامبر از راه زمین صورت گرفت، زمستان کرمانشاه ناگهان فرا رسید و هوا چنان سرد شد که نگه داشتن مداد در دست امکانناپذیر نبود. اما شاید این نقص چندان مهم نباشد؛ چون این حجاریها ممکن است هزاران سال دیگر با زمان پیکار کنند، در حالی که اغلب بناهایی که طرحهای آنها در این کتاب دیده میشود ممکن است ویران شوند. چه، آنها تاب مقاومت با پیشرفت تمدن جدید را ندارند.
دروازههای بازار اصفهان
دروازههای بازار اصلی اصفهان در طرف دیگر «میدان شاه» درست روبه روی «مسجد شاه» واقع شده است. این دروازهها که مستقیما در پشت دروازههای میدان گوی و چوگان (میدان مسابقه) قرار گرفته در روزگار قدیم قسمتی از نقارهخانه را تشکیل میداده. نقارهخانه در اصفهان و سایر شهرهای ایران محلی را میگویند که در آنجا طلوع و غروب آفتاب را به وسیله نواختن طبل و شیپور اعلام میکنند.
اکنون فقط در شهر مشهد است که هنگام غروب آفتاب این مراسم را معمول میدارند و بدین طریق مرگ روز را توأم با نوعی اندوه پرشکوه اعلام میکنند. صدای آن به صدای طبلی میماند که در مراسم تشییع جنازه قبل از شیپور وداع واپسین میزنند. آواز این طبل هنگامی که گوی آتشین آسمان با وضوح در پشت کرانه افق از نظر محو میشود نفسها را در سینه حبس میکند. آخرین ضربات طبل بیشباهت به آن سه ضربهای نیست که در قرون وسطا قبل از بالا رفتن پرده نمایش میکوفتند. در شهر مشهد چون شب فرا میرسد پرده این نمایش را بالا میبرند و بامدادان نقاره نمیزنند.
اکنون در اصفهان دیگر این رسم معمول نیست و گرچه از این دروازه تنها بهعنوان مدخل بازار استفاده میشود ولی این محل یکی از جالب توجهترین قسمتهای شهرهای ایران محسوب میشود. برای آشنایی با طرز زندگانی مردم ایران باید حتیالمقدور در این بازارها گردش کرد؛ زیرا خارجیان به هیچ وجه به داخل خانههای ایرانیان راه ندارند.
هرگاه این خوشبختی نصیب یک نفر از آنها شود قبل از رسیدن وی به خانه، صاحبخانه زنها و کودکان را در اتاقهای مخصوص خودشان که اغلب در طرف دیگر باغ واقع شده، جای میدهد. بهطور کلی پزشکان انگلیسی و آمریکایی بیشتر از سایر افراد خارجی با وضع داخلی خانههای ایرانی آشنایی دارند و اگر بخواهند میتوانند داستانهای جالب توجهی در این زمینه نقل کنند ولی در بازارهای ایران میتوان گوشهای از زندگانی و روابط پدر و پسر، دکاندار و مشتری و ارباب و مستخدم را آزادانه مشاهده کرد.
بازدید از ایران بدون آشنایی با بازارهای آن مانند آن است که کودکی از سوراخ خیمه، سیرکی را تماشا کند. بازارهای اصفهان در اطراف شهر پراکنده شده و چندین کیلومتر مسافت را اشغال کردهاند. چه کسی میتواند عده این بازارها را بهطور دقیق معین کند؟ طبق برآورد ایرانیان عده آنها از سه تا بیست و هشت فرق میکند. به جای پرسش سهلتر است یکباره بگویید که به نظر شما مساحت بازارهای اصفهان چند کیلومتر است. پس از عبور از درهای بازار بلافاصله قدم به صحن وسیع و جادار آن میگذارید و در این موقع است که خود را لابه لای کتاب کوچک و جذاب حاجی بابا مییابید. چه این همان نقطهای است که موریه آن را در کتاب جاودانی و کلاسیک خود بهعنوان مبدأ مسافرتهای خویش انتخاب کرد. تا زمانی که ایران باقی است و تکلم به زبان انگلیسی متداول است این دو از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.
اکنون مرکز بانک روسها در اصفهان است و در حال حاضر این میهمانان محبوبیتی ندارند. اینجا بود که پدر حاجی بابا دکان سلمانی خود را دایر کرده بود. این موضوع که حاجی بابا توانسته بود آنقدر ثروتمند شود که بتواند زن دومی اختیار کند نشان میدهد که وی در میان همکاران خود دارای نبوغ بوده، چه عده دکانهای سلمانی در اصفهان از عده مشتریهای این دکانها زیادتر است. زیرا مومنان و اشخاص مذهبی همه ریش میگذارند. این تصور ممکن است برای انسان پیش بیاید که به نسبت، عده سلمانیهایی که در هر یک از شهرهای ایران یافت میشود بیش از عده شیرفروشان لندن است. اغلب این کسبه نیز مانند شیرفروشان برای جلب مشتری در نقاط مختلف شهر گردش میکنند.
اروپاییان جرات ندارند به دکان آنها مراجعه کنند؛ ولی اخیرا در تهران یک تن سلمانی متخصص سالنی دایر کرده و در پشت دیوارهای مغازه وسایلی فراهم آورده تا طرز صابون زدن و شستوشو و سایر امور مربوط به سلمانی را به طریقه جدید معمول دارد.
سلمانیها معمولا در کوچه و خیابان به اصلاح سر و صورت مشتریان میپردازند. ولی در بازار هنوز دکانهای کوچک سلمانی یافت میشود که هنگام عبور میتوانید چهره خود را در آیینههایی که نیمی از جیوههای آن ریخته و آیینههای مقعر و محدب ببینید. هنگامی که استاد سلمانی سرگرم تراشیدن صورت مشتری است شاگرد وی که پنج، شش ساله است ظرف آب گرم را در دست میگیرد و با وقار و متانت خادمان کلیسا هنگام گردانیدن ظرف کندر، مشتری را باد میزند. در همان موقع، ممکن است درویشی مجمری پر از آتش به دکان بیاورد و برای معطر ساختن آن پستوی کوچک از گیاهان معطری که همراه دارد در آتش بریزد. درویش در برابر آن خدمت انتظار دارد که پول مختصری در کشکول گداییاش بریزند و معمولا برای تسریع خروج او از دکان این پول را به وی میدهند.
سلمانیهای دورهگرد در شارع عام و خیابانها و جادههای دورافتاده سر و صورت مشتریان خود را صفا میدهند و مشتریها نیز از این حیث احساس ناراحتی نمیکنند.
حتی بیمیل نیستند که یکی، دو ستایشگر ممتاز و برگزیده در اطراف خود ببینند. منظره چنین مشتری درحالیکه در اثنای مراحل مهم اصلاح یعنی هنگام آرایش ریش و ابروان و برطرف کردن موهای گوش و بینی، آیینه ترکداری را به دست میگیرد، برای مسافران خارجی بسیار جالب توجه است. معمولا شاگرد پنج، شش ساله سلمانی، آیینه را برای آخرین معاینه و بازرسی به دست مشتری میدهد. این کار مستلزم دقت و توجه کامل و سکوت توأم با احترام است. طبیعی است که هر یک از مشتریان استاد سلمانی طرز فکر و طبیعت خاصی دارد ولی بهطور کلی دیدن کسانی که ریش حنایی دارند؛ کارگردان صحنهای را به خاطر میآورد که برای یاد دادن طرز ایفای نقش نرون یا یکی از نجبا و اشراف رومی به یک هنرپیشه تازهکار حولهای را که در کنار اوست به عاریه میگیرد.
اروپاییها معمولا طرفدار سلمانیهای ارمنی هستند که در سایه درختان چنار باغهای مشتریان خود به اصلاح سر و صورت آنها میپردازند. اروپاییان تازهوارد خیلی میل دارند به استادان سلمانی که قبلا به اروپاییان خدمت کردهاند و بیش از رقبای ایرانی خود بهداشت را رعایت میکنند، معرفی شوند. مسافری که به مشهد میرود باید خیلی دقت کند که هنگام اصلاح سر و صورت مخصوصا در فصل تابستان به خواب نرود چه در غیر این صورت هنگامی که از خواب بیدار شود خواهد دید که استاد سلمانی موهای وی را به شکل زوار و حاجیان اصلاح کرده است؛ یعنی قسمت جلو و بالای سر او را به کلی تراشیده است.
در بازار است که مردان دو درس مهم درباره امانت و خیانت و به عبارت دیگر، روش «دوگانه بازرگانان» را میآموزند.
اگر جیمز موریه (دیپلمات و نویسنده بریتانیایی قرن نوزدهم و مامور سیاسی مقارن با سلطنت فتحعلیشاه) فردا به بازارهای اصفهان باز گردد، تغییرات چندانی در وضع آنجا نخواهد دید؛ به جز اینکه وضع ظاهر بازرگانان به فرنگیها شباهت پیدا کرده است. شاید این نکته را نیز دریابد که بازارها اندکی بیشتر رو به ویرانی گذاشته و کثیفتر شدهاند. ممکن است سر در بازار نیز به نظر وی ویران و خراب بیاید. چه، از سردر بازار، مانند مدخل مساجد، استفاده دیگری جز بهعنوان «نمای ساختمان» نمیشود. هنگام بازدید بام بازار این نکته ثابت میشود که اغلب این بامهای بازارهای کوچک دارای دریچهای است که به بام بازار باز میشود و معمولا شاگردهای دکانهای بازار نیمی از زباله بازار را به آنجا میریزند و در نتیجه این بام به قدری کثیف میشود که برای رفت و روب آنها کارگران مخصوص استخدام میکنند. چنین به نظر میرسد که سایر طاقهای بازار فقط در جشنها بهعنوان ایوان مورد استفاده قرار میگیرد. با وجود این سردر یا مدخل اصلی بازار هنوز یکی از مشغولکنندهترین قسمتهای اصفهان است. اولین چیزی که موجب تعجب میشود، وجود درشکهچیهایی است که در بیرون بازار به انتظار مشتری یعنی بازرگانان ثروتمند یا کارمندان اداری ایستادهاند. آنها مانند ارابهرانان رومی در مسابقاتی که در کلیزئوم انجام میگرفت ناگهان به سوی فرنگی بیچاره هجوم میبرند و خیال میکنند هر کس زودتر به او رسید «کرایه» درشکه حق مسلم اوست و این مطلب را درک نمیکنند که هر فردی، ولو به قدر افراد انگلیسی و آمریکایی ثروتمند باشد، شاید بخواهد پیادهروی کند و از این کار لذت برد.
منبع: سفرنامه فرد ریچاردز، فردریک چارلز ریچاردز مترجم: مهین دخت صبا. ناشر: علمی و فرهنگی.
ارسال نظر