کودتا در عصر فقدان خرد جمعی
گروه تاریخ و اقتصاد: دکتر علی ططری، مورخ و محقق و دانش‌آموخته تاریخ است. او علاوه بر نگارش و تدوین چندین کتاب در زمینه عصر مشروطه و تاریخ معاصر و تدریس در دانشگاه‌های امیرکبیر، خواجه‌نصیرالدین طوسی و الزهرا، رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی است.

خبرگزاری «مهر» در گفت‌وگو با این محقق و استاد دانشگاه نظر او را درخصوص واقعه کودتای 28 مرداد سال 1332جویا شده است که بخش‌هایی از آن را در پی می‌خوانید:

به‌عنوان سوال نخست می‌خواهیم بدانیم که کودتای ۲۸مرداد در چه شرایطی رخ داد و تحلیل شما از متغیرها و عوامل موثر بر این کودتا چیست؟
آن شرایط از دو وجه قابل بررسی است؛ یک وجه آن شرایط داخلی و وجه دیگر آن شرایط خارجی یا بین‌المللی است. دولت مصدق که به تعبیری یکی از مردمی‌ترین دولت‌های تاریخ معاصر ایران به شمار می‌آید از حمایت اقشار مختلف برخوردار بود؛ با وجود بروز تغییر و تحولات جدی در جامعه، دو طیف روحانیون و روشنفکران به میزان زیادی از این دولت حمایت کردند. این دوره مصادف با دوره هفدهم مجلس و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی بود. چند اولویت و چند هدف از سوی دولت دکتر مصدق پیگیری می‌شد: یکی بحث ملی‌کردن صنعت نفت و دیگری، اصلاح قانون انتخابات بود که از مسائل مهم این دوران بود؛ اما تمام وقت و انرژی دولت دکتر مصدق مصروف ملی‌کردن صنعت نفت شد.

نفت که امروز به‌عنوان مهم‌ترین ثروت ملی در اختیار مردم ایران است و بیشترین سهم را در درآمد ایران دارد، پیش از ملی‌شدن، عایدی و درآمدی برای ایرانیان دربر نداشت. نفت، استراتژیک‌ترین محصولی بود که کشورمان در دست داشت؛ چرا که بر مسائل سیاسی و حتی مسائل فرهنگی و اجتماعی ما تاثیرگذار بود.
از این رو، در آن دوران این ثروتی خدادادی که حق ملت ایران بود ناجوانمردانه به یغما می‌رفت و سال‌ها بدون هیچ نظارتی از سوی حکومت ایران، توسط کمپانی نفت انگلیس و ایران استخراج می‌شد و متاسفانه سهم کمی هم نصیب مردم و دولت ایران می‌شد. دکتر مصدق در گام اول به‌رغم مشکلات و معضلاتی که برای وی به وجود آوردند، مصمم به ملی کردن صنعت نفت شد و در آخر پیروز شد.
شرایط بین‌الملل نیز به این‌صورت بود که چندسالی از پایان جنگ جهانی دوم می‌گذشت و دنیا در حال جبهه‌گیری و آرایش جدید سیاسی بود و بلوک غرب و بلوک شرق شکل گرفته بود. از جمله تحولات و آثار این جنگ شکل گرفتن قدرتی جدید به نام ایالات‌متحده آمریکا بود، تا قبل از این تحول، مهره‌گردان و بازیگر اصلی میدان خاورمیانه و منطقه ما و حتی دنیا، انگلیس بود. به این ‌ترتیب آمریکا در راس بلوک غرب قرار گرفت و شوروی در راس بلوک شرق.

دنیا محل و میدانی برای درگیری منافع این دو قدرت بود و ایران هم خواه‌ناخواه به دلیل موقعیت استراتژیک در منطقه خاورمیانه در وسط این میدان قرار گرفت. به دلیل وجود نفت، هرچه بیشتر در کشاکش این قدرت‌ها واقع شد. همان‌گونه که در دوره قاجار، سیاست استعماری روسیه و انگلیس در کشورمان بسیار تاثیر داشت در دوره مورد بحث نیز با گفتمانی جدید و با آرایش سیاسی جدیدی ادامه داشت و ظهور دولت‌ها و قدرت‌ها و شاهان در ایران همیشه زیر نگاه تیزبین قدرت استعمارگر حاضر در منطقه بود.



عمده رساله‌هایی که در دوره قاجار و بعد از آن مشروطه، اعم از سیاسی و غیرسیاسی چاپ شده است نشان می‌دهد که روشنفکران و منورالفکران و نخبگان سیاسی ما و کسانی که پیشروان تغییر و اصلاحات در جامعه بودند به جای تعمق و تامل در سرچشمه و آن تمدنی که در غرب شکل گرفت، بیشتر مجذوب ظواهر آن شده بودند




با توجه به همین شرایط مردم ایران در چند روز قبل از کودتا یعنی ۲۵مرداد از دکتر مصدق حمایت کردند در صورتی که چند روز بعد علیه دکتر مصدق به خیابان می‌آیند، شما این پدیده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
از سال ۱۹۸۱ به بعد آرشیو امنیت ملی ایالات‌متحده آمریکا اسنادی را منتشر کرد که در بین آن اسناد چند برگ سند مهم وجود دارد که گویای اهداف آمریکایی‌ها و [راه‌اندازی] بحث آنارشیسم و هرج‌ومرج در کشور ما است. در این اسناد بحث بدبینی وجود دارد، یعنی می‌خواستند جنگ روانی در بین مردم ایران راه بیندازند. البته مباحث دیگری مانند جذب طرفداران و... نیز هست اما در آن اسناد یکی از مهم‌ترین اهداف همین راه انداختن جنگ روانی و هجمه تبلیغاتی عظیم علیه دکتر مصدق بود.

اما نقش نمایندگان انگلیس و به‌ویژه برادران رشیدیان را که قادر بودند فعالیت گسترده‌ای در کشور انجام دهند و از سران آشوب‌طلب بودند و با پول مردم را علیه دکتر مصدق شوراندند، باید مورد توجه قرار داد. طبق اسناد دستگاه اطلاعاتی ایالات‌متحده یعنی سازمان سیا، دولت کودتا و به‌ویژه ایالات متحده و انگلیس این ماموریت را عهده‌دار بودند یا بخشی از سیاست و برنامه آنها بود.

یعنی این اسناد به صراحت مساله کودتا را بخشی از سیاست خارجی آمریکا معرفی می‌کنند. البته زمینه‌هایی هم در داخل وجود داشت اما می‌خواهم بگویم آنها هدفی داشتند که آن هدف را با برنامه‌ریزی خاص و جامعه‌شناسی دنبال می‌کردند که این بحث خیلی مفصل و طولانی است. حضور انگلیسی‌ها در ایران حدودا یک حضور ۴۰۰ ساله است. اما از ابتدای قاجار تا انقلاب مشروطه و تا زمانی که به کودتا می‌رسیم عناصر انگلیسی اعم از مستشاران نظامی و کارگزاران سیاسی، همیشه گزارش‌ها و خاطرات خود را مکتوب می‌کردند و حتی برای پارلمان انگلیس و نیز دستگاه سیاست خارجی و کسانی که برای این حوزه برنامه‌ریزی می‌کردند، می‌فرستادند.

اینها از قبل نگاهی جامعه‌شناسانه و عمقی به جامعه ایران داشتند. از ایلات و عشایر و طوایف شناخت داشتند. در این دوره که ظهور قشر شهرنشین و شهرنشینی در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ رشد فزاینده‌ای در ایران داشت، شناخت خوبی نیز از اقشار اجتماعی و طبقات شهری به دست آورده بودند. در داخل ایران هم زمینه‌هایی وجود داشت که بخشی از آن به شخصیت دکتر مصدق مربوط می‌شد.
اگر بخواهیم بخش داخلی را تقسیم‌بندی کنیم می‌توان آنها را در دو دسته قرار داد. ابتدا دسته‌ای که در آشوب‌ها و مخالفت‌ها و تظاهرات علیه دکتر مصدق حضور داشتند، آنها منافع خاصی نداشتند و تحت تاثیر قرار گرفتند اما بخش دیگر کسانی بودند که منافعی داشتند و با هدفی آمده بودند. مثلا کسانی که وابستگان شرکت نفت انگلیس و ایران بودند، یعنی منافعی داشتند یا اینکه به‌صورت خانوادگی هوادار سیاست انگلیس در منطقه بودند.

خانواده‌هایی در شرق، مرکز، غرب و جنوب ایران وجود داشتند که به‌صورت سنتی هوادار سیاست‌های انگلیس بودند. برخی جیره و مواجب هم می‌گرفتند و به تعبیری حقوق‌بگیر یا مزدبگیر بودند و منافعی از این هواداری و نزدیکی با سیاست برایشان حاصل می‌شد.

بخشی هم که به‌صورت مستقیم درگیر با قراردادهای نفتی بودند که اگر نفت ملی می‌شد دچار ضرر مادی می‌شدند. بخشی دیگر هم دربار و اشراف و وابستگان دربار بودند. به هر حال اینها مخالفان جدی دکتر مصدق بودند که با هدف خاصی مخالفت و دشمنی با دکتر مصدق را دنبال می‌کردند. بخش دیگری هم سیاست‌های دکتر مصدق بود که باعث شد مخالفانی را هم در بین سیاسیون و هم در بین نظامیان و حتی روحانیون پیدا کند. هر سه پایه قدرت این سال‌ها، روحانیون و مشخصا آیت‌الله کاشانی رابطه خوبی با دکتر مصدق نداشت، در صورتی که در آغاز با او همراه بود. اما از جریان سی تیر ۱۳۳۱ به بعد به طیف بقایی و مکی پیوست. در بین سیاسیون هم بقایی و مکی و حائری‌زاده را می‌توان نام برد که نفوذ بسیاری داشتند و کم‌کم از دکتر مصدق جدا شدند. در بین نظامیان هم افسران نظامی از جمله در ارتش و ژاندارمری به صفوف مخالفان پیوستند.

در این زمان شهربانی طرفدار دکتر مصدق بود که با قتل فجیع سرتیپ افشارطوس، دیگر کسی نبود که آن طیف را مدیریت کند. اما بخش دیگری هم ناآگاهی اجتماع را شامل می‌شد که نکته مهمی است که باید به آن پرداخته شود. همه این طیف‌هایی که برشمرده شد، مهم و تاثیرگذار بودند به‌ویژه وقتی که در نقطه مقابل قرار می‌گرفت. پول انگلیس و ایالات‌متحده در کشور سرازیر شد، دربار هم در آن سمت بود. جامعه هنوز از دوره مشروطه عبور نکرده بود که درگیر این مساله شد و خرد جمعی با توجه به شرایطی که وجود داشت نمی‌توانست تصمیم درست را بگیرد و تحت تاثیر قرار گرفت.

به عقیده من، اساسی‌ترین مرحله روند شکل‌گیری و نهادینه‌شدن یک نهضت و یک انقلاب همان مرحله پیدایش نظام اندیشه است. یعنی مرحله‌ای که موجب تکوین مبانی فکری و نهادینه شدن آنها می‌شود. این قدم مهم‌ترین قدم است اما وقتی که مقایسه می‌کنید چه در زمان انقلاب مشروطه و چه در این دوران و به‌ویژه در دوره پیشامشروطیت به خوبی واضح و مبرهن است که یک اندیشه قوی در آن دوران شکل نگرفت.
عمده رساله‌هایی که در دوره قاجار و بعد از آن مشروطه اعم از سیاسی و غیرسیاسی چاپ شده است نشان می‌دهد که روشنفکران و منورالفکران و نخبگان سیاسی ما و کسانی که پیشروان تغییر و اصلاحات در جامعه بودند به جای تعمق و تامل در سرچشمه و آن تمدنی که در غرب شکل گرفت بیشتر مجذوب ظواهر آن شده بودند.

یعنی پیشرفت غرب را بیشتر در ظواهر می‌دیدند و مجذوب آن دموکراسی و انتخابات و نظمی که در جامعه و دستگاه دیپلماسی غرب وجود داشت، شده بودند، این در حالی بود که جامعه اروپا یک روند ۴۰۰ ساله را طی کرده بود.
از دوره رنسانس تغییرات در تمام ابعاد و براساس جامعه آن روز تعبیه شده بود. در فرانسه قبل از انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ میلادی کسانی مانند روسو و منتسکیو کتاب‌هایی می‌نویسند که برخی از بخش‌های این کتاب‌ها عینا قانون اساسی فرانسه را تشکیل می‌دهند. در صورتی که روشنفکران ما با وجود زحمات بسیار و نگاه خاص خود، تمام جوانب را درنظر نیاوردند. هریک از آنها با تاثیرپذیری از پایگاه اجتماعی خود، دیدگاهی خاص داشته است.

اندیشه‌های آنان، آمال و آرزوهای جامعه را ارضا و دنبال نمی‌کرد. بحث نهضت ملی هم مانند اتفاقاتی که در مشروطه افتاد نشان می‌دهد که اندیشه‌ای قوی در پشت قضیه وجود نداشته است. هم رهبری و هم کسانی که به‌عنوان تئوریسین نهضت ملی در آن دوران حضور داشتند، نتوانستند جامعه را به‌طور کامل شناسایی کنند و براساس توانایی‌های جامعه برنامه‌ریزی کنند که این اتفاق و کودتا رخ ندهد.

آقای دکتر، گفتید که اصلاح قانون انتخابات یکی از اهداف دولت مصدق بود. ملی شدن نفت تقریبا به نتیجه رسید اما اصلاح قانون انتخابات که کمتر به آن پرداخته می‌شود شاید بتوان گفت یکی از اهداف و دستاوردهای مشروطه بود و به دکتر مصدق ارث رسیده بود که می‌خواست آن را متحول کند.

قانون انتخابات ایرادات بسیار جدی داشت، یحیی دولت‌آبادی و دکتر معین بعدا مقالاتی می‌نویسند، حتی در سال‌های ۱۳۰۵ ردپای این ایرادات را پیدا کرده‌ام. با مطالعه مجله آینده متوجه می‌شویم که مقالات متعدد و متنوعی در این خصوص چاپ شده است. البته یحیی دولت‌آبادی، تقی‌زاده و دکتر معین در دهه ۲۰ ایرادات جدی درخصوص انتخابات داشتند. انتخابات که هر از گاهی به موقع برگزار نمی‌شد و تقلب و دخل و تصرف در آن خیلی راحت شده بود و به‌ویژه دولت‌ها و دربار به سهولت راه‌های دخالت در انتخابات را دریافته بودند. خواسته‌های دیگری هم در جامعه بود که حقیقتا دکتر مصدق نتوانست و صلاح ندید آنها را محقق کند.
بحث حضور زنان هم در این سال‌ها مطرح بود. زمزمه‌هایی در جامعه بود که با توجه به مخالفت‌هایی که در جامعه صورت گرفت آن بخش را دکتر مصدق کنار گذاشت. لایحه انتخابات اما هیچ‌گاه به‌صورت جدی مطرح نشد. یعنی قرار شد بعد از ملی شدن صنعت نفت بحث قانون انتخابات به مجلس بیاید و در مجلس تصویب شود و به ویژه ایرادات آن گرفته شود. حتی دکتر معین عقیده‌اش این بود که انتخابات را صنفی کنیم مانند آن چیزی که در دوره اول بود؛ یعنی برای نخبگان سهمیه‌ای پیش‌بینی شود.

در این دوران پیشنهادهای متنوعی بود. یک ایراد بزرگ دیگر این بود که انتخابات هنوز مدیریت و سازماندهی نشده بود که در یک روز برگزار شود. انتخابات یک ماه طول می‌کشید و شرایط را برای تقلب فراهم می‌کرد.
یعنی در برخی حوزه‌ها ممکن بود ۲۰ یا ۲۵ روز با انتخاباتی که در تهران برگزار می‌شد اختلاف زمانی وجود داشته باشد و این راه را برای تقلب در انتخابات و دخل و تصرف در آن تسهیل می‌کرد، نیروهای نظامی و انتظامی خیلی راحت می‌توانستند در انتخابات دخل و تصرف کنند. متاسفانه فرصتی برای اصلاح دست نداد و دولت دکتر مصدق سقوط کرد.