ماموریت دوگانه مدرسه میسیونرهای دهه1870 در تهران

آنچه می‌خوانید بخشی از کتاب «میسیون آمریکایی در ایران»، نوشته جان‌الدر با ترجمه سهیل آذری است. نویسنده در این بخش توضیح می‌دهد که میسیونرهای مسیحی آمریکایی چگونه در ایران و کشورهای دیگر دست به ساختن مدارس و بیمارستان در راستای اهداف خاص و تبلیغی خود زده‌اند.

علاوه بر مدارسی که توسط میسیونرهای آمریکایی در ارومیه تاسیس شده بود، میسیونرها در اطراف شهر نیز آموزشگاه‌های روستایی تاسیس کردند. در همان سالی که «آموزشگاه پسرانه» گشایش یافت در ده‌هایی موسوم به «آدا»، «آردشای» و «کوک تپه» نیز مدارسی ایجاد شد. این دهستان‌ها هنوز مراکز مهم فرهنگی به‌شمار می‌روند. در سال ۱۸۳۹ در دوازده دهکده و در سال بعد در هفتاد دهکده دیگر، آموزشگاه‌های روستایی تاسیس شد. پیشرفت و موفقیت این موسسات و توسعه دامنه نفوذ آنها، رئیس نستوری‌ها را تحریک نمود که با وجود مدارس مزبور مخالفت نموده برای تعطیل آنها اقدام کند. اوامر او در بعضی نقاط اجرا شد؛ ولی در برخی نواحی عقیم و بلااثر ماند. ازجمله، بزرگان ناحیه «کوک تپه» و کاهن «چهاربخش» با شهامت آمیخته به احترام در برابر تشبثات پاتریارخ نستوری مقاومت نموده، از تعطیل مدارس خود جلوگیری کردند.

ولی بر اثر این پیش‌آمد عده مدارس و شاگردان آنها به حد محسوسی کاهش یافت. در سال ۱۸۶۱ میسیون آمریکایی تصمیم گرفت از حیث اداری و مالی به این آموزشگاه استقلال دهد. این واقعه نیز باعث شد موقتا از تعداد مدارس مزبور کاسته شود. لیکن در سال‌های آینده هم تعداد مدارس و هم عده شاگردان آنها دوباره افزایش یافت.

پیشرفت سریع این مدارس تا سال ۱۸۹۶ که مصادف با ورود دکتر سپیر به ایران است، در جدول نمایش داده شده است:

به مرور زمان غیر از نستوری‌ها، عده‌ای از ارمنیان نیز در این مدارس مشغول تحصیل شدند و در سلماس و چند ناحیه دیگر مدارسی تاسیس شد که غالب شاگردان آنها ارمنی بودند.

تاسیس نخستین بیمارستان در ارومیه

نخستین پزشک میسیونر آمریکایی در ایران، دکتر گرانت نام داشت که در سال ۱۸۳۵ به اتفاق دکتر پرکینز وارد ارومیه شد. پیدا کردن پزشکی که فعالیت‌های طبی میسیون را در ایران به عهده گیرد کار آسانی نبود. باوجود اینکه هیات مرکزی میسیون آمریکایی در بوستون، از بدو تاسیس میسیون ایران درصدد بود فعالیت‌های گوناگون خود را با خدمات طبی توأم کند، متاسفانه به علت نداشتن طبیب تا مدتی نتوانست در مقصود خود توفیق حاصل کند. بالاخره جوانی به نام دکتر گرانت که قبلا تجربیات طبی خود را در شهر «یوتیسکا» واقع در ایالت نیویورک تکمیل کرده بود، حاضر شد دعوت میسیون را پذیرفته به این کشور مسافرت کند و پس از آنکه به اتفاق همسر خود در تبریز به خانواده پرکینز ملحق شد، همراه آنها در ۱۹۳۵ به ارومیه عزیمت نمود.

بدیهی است که در موقع ورود آنها به ارومیه اوضاع و احوال مطابق میل و دلخواه آنها نبود. در روز ورود آنها به ارومیه باران شدیدی می‌بارید و محلی که این هیات در آن مسکن گزید عبارت از چند اتاق ناتمام بود که به کلی فاقد وسایل زندگی بود. قاطرچی آنها هنوز در راه بود، به این جهت مجبور شدند چند قطعه پارچه را که مرطوب شده بود روی آتش خشکانیده روی پوشال‌های تجاری پهن کنند و آن شب را روی آن بخوابند. با این همه سختی‌ها و مشقات، استقبال گرم و صمیمانه نستوریان ارومیه باعث شد این هیات غریب بودن خود را فراموش کرده ارومیه را خانه و موطن خویش بپندارند. دکتر گرانت از بدو ورود به ارومیه مشغول انجام وظایف خود شد. هر روز عده کثیری از بیماران به او رجوع می‌کردند. به طوری که خودش می‌نویسد شهرت وی به سرعت در اکناف ارومیه انتشار یافت. علاقه‌ای که دکتر گرانت به خدمت آسوری‌های محتاج ساکن نواحی کوهستانی ارومیه داشت هر روز شدت می‌یافت و پس از ورود همکار خود دکتر رایت وی توانست بیش از سابق اوقات خود را مصروف خدمت آنان نماید. دکتر گرانت در سال ۱۷۴۴، یعنی درست ۹ سال پس از ورود به ایران، دارفانی را در موصل وداع گفت و دل هزاران نفر را اندوهناک ساخت. پر کینز چند سال بعد در این باره چنین نوشته است:‌ «هنوز هم هر وقت که نستوریان و کردهای نواحی کوهستانی ارومیه نام دکتر گرانت را می‌شنوند انگشتان خود را به دندان گرفته، به زبان حال تاثر عمیق خود را از مرگ این مرد ابراز می‌دارند.»

دکتر آستین رایت نیز که برای معاونت دکتر گرانت آمده بود پس از فوت همکار خود مسافرت‌های زیادی به نقاط کوهستانی موصل کرد. در سال ۱۸۴۷ موقعی که بیماری طاعون در اطراف ارومیه شیوع یافته زندگی مردم را مورد تهدید قرار داده بود، دکتر رایت باخدمات صادقانه خود جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد. در این باره خود او چنین نوشته است: «این بیماری مدت ۱۰روز در شهر شیوع داشته مانند شعله آتش هر چه را در راه خود می‌یافت نابود می‌ساخت، به طوری که تخمین می‌زنند فقط در یک روز چهارصد نفر از این مرض تلف شدند. محله و کوچه و خانه‌ای نبود که در آن عده‌ای به این بلا گرفتار نشده باشند. وحشت و نگرانی چنان مردم را فرا گرفته بود که حتی از تدفین مردگان خود ترسیده دست استرحام به‌سوی خدا بلند کرده بودند. از دویست و پنجاه هزار سکنه ارومیه چهار هزار نفر از این مرض جان سپردند. در این هنگام هر کسی به یاد گناهان خود افتاده سعی می‌کرد با جبران خطایای خویش خاطر خداوند را راضی سازد. عده‌ای قروض خود را می‌پرداختند و جماعتی نیز ساعات متوالی وقت خود را در دعا و تضرع به درگاه خداوند صرف می کردند. در این وقت دکتر رایت بر اثر محبت و مهربانی و فداکاری‌های خود بیش از هر کس مورد توجه و احترام اهالی قرار گرفته بود، نامبرده استعداد زیادی در فراگرفتن زبان‌های خارجی داشت، به طوری که در مدت کمی زبان‌های ترکی و آسوری و فارسی را آموخته با فصاحت صحبت می‌کرد. مرگ او با مرض حصبه پس از ۲۴ سال خدمت، ضایعه جبران‌ناپذیری برای میسیون آمریکایی بود.

نخستین پزشکان میسیونر آمریکایی در ارومیه، اوقات خود را تماما مصروف معاینه بیماران در مطب خود و خانه‌های بیماران می‌ساختند، ولی به مرور زمان احساس نمودند برای انجام خدمات طبی مهم‌تر، به خصوص عملیات جراحی بیمارستان نیز احتیاج دارند.

دکتر جوزف پ.کاکران فرزند کشیش ج ک.کاکران پس از تکمیل تحصیلات خود در آمریکا، به سال ۱۸۷۸ به ایران بازگشت و توانست ۲۷ سال از عمر خود را وقف خدمت کردها و نستوری‌ها و آذربایجانی‌هایی نماید که خود ایام کودکی را در میان آنها گذرانده و به زبانشان آشنا شده بود. نامبرده با سوابقی که در این قسمت ایران داشت، توانست فورا پس از ورود به ارومیه خدمات خود را شروع کرده، فقیران و اغنیا را معالجه نماید. به فاصله ۱۴ ماه پس از ورود به ایران، وی ۱۶۰۰ بیمار را معالجه نموده بود و اکنون احساس می‌کرد که برای توسعه فعالیت‌های طبی میسیون باید بیمارستانی تاسیس شود. به این جهت در سال ۱۸۷۹ از میسیون تقاضا کرد که برای بستری نمودن بیماران، محلی را در اختیار او بگذارند و میسیون نیز درخواست او را برآورده ساخت. در پیرو استمدادی که از دوستداران میسیون در آمریکا شده بود آقای کلمنت از اهالی بوفالو حاضر شد مبلغ هزار دلار برای شروع بنای بیمارستان اهدا کند. در ۱۸۸۲ بیمارستان از هر جهت برای پذیرایی بیماران آماده شد و از طرف کلیسایی که مخارج آن را می‌پرداخت به نام بیمارستان وست‌مینستر موسوم گشت. این نخستین بیمارستان آمریکایی در ایران است. خدمت مهم دیگری که دکتر کاکران عملی ساخت تربیت جوانان ایرانی برای پزشکی بود. این عمل او به اضافه اداره مطب و بیمارستان و خدماتی که در دهات اطراف شهر می‌کرد وظایف طاقت فرسایی را بر عهده او نهاده هر سال بر قدرت و نفوذ او در کلیسا و شهر می‌افزود. وی در تابستان ۱۹۰۵، در حالی که وظایف و مشاغل متعددی به عهده خود گرفته بود، به مرض تیفوس مبتلا شده در پنجاه سالگی دار فانی را وداع گفت.

منبع: «میسیون آمریکایی در ایران»

دکتر جان‌الدر، ترجمه سهیل آذری

انتشارات نور جهان، ۱۳۳۳

ماموریت دوگانه