گروه تاریخ و اقتصاد: کمبود مواد خوراکی و میوه و کالاهای مصرفی در عراق باورنکردنی بود. اگر هم پولی بود، چیزی برای خرید یافت نمی‌شد. شیر و تخم‌مرغ و کره و گوشت مرغ و... جیره‌بندی بود. میوه از هر نوع حکم کیمیا را داشت. کارمندان سفارت به نوبت اتومبیلشان را با راننده برای خرید میوه و خواربار به قصر شیرین می‌فرستادند و اجناس خریداری شده را میان خود تقسیم می‌کردند. از لوازم برقی و اتومبیل و کالاهای مصرفی به اصطلاح لوکس که نگو و نپرس.

در سراسر بغداد حتی یک نمایندگی شرکت خارجی برای فروش خودرو یا لوازم برقی و چینی و فرش و... وجود نداشت. دولت هر چه را می‌خواست وارد می‌کرد و در فروشگاه‌های دولتی می‌فروخت. بنابراین همیشه صف‌های دراز در گوشه و کنار شهر دیده می‌شد و مردم برای خرید هر چه دولت به بازار می‌آورد، هجوم می‌‌آوردند. فراموش نمی‌کنم چند روز پس از ورود به بغداد با اتومبیل دوست و همکار بسیار عزیزم آقای منوچهر بیگدلی از سفارت عازم هتل بودیم. در میانه راه جمعیت انبوهی را دیدیم که در پیاده‌رو جلو فروشگاهی از سر و کول هم بالا می‌رفتند. آقای بیگدلی ماشین را نگه‌داشت و با عجله پیاده شد. پرسیدم کجا می‌روی؟ گفت می‌روم اگر چیز به دردخوری می‌فروشند، بخرم؛ چون معلوم نیست تا یکی دو سال دیگر در بازار عرضه شود. کمتر از یک دقیقه بعد برگشت و گفت حدس بزن چه می‌فروختند، چکش! در همان روزها برای اولین بار با منظره عجیب دیگری روبه‌رو شدم. عربی میانسال جلو ماشین بنز آقای بیگدلی را گرفت، از جیب لباده‌اش دسته‌ای اسکناس درشت در آورد و گفت قیمت امروز اتومبیلت هر چه هست از این پول بردار، هر چند سال هم در عراق هستی آن را سوار شو؛ ولی هنگام رفتن آن را به من بده! پس از آن، این داستان بارها برای من هم پیش آمد. علت آن بود که هیچ شرکت خودروسازی در عراق نمایندگی نداشت و کسی جز دیپلمات‌های خارجی نمی‌توانست اتومبیل به عراق وارد کند. عراقی‌ها برای خرید یک اتومبیل کوچک لادای روسی که با نام «نصر» در مصر مونتاژ می‌شد ثبت‌نام می‌کردند و یکی دو سال بعد آن را تنها به رنگ سفید تحویل می‌گرفتند.

- بخشی از خاطرات مهدی بشارت، کاردار اسبق سفارت ایران در بغداد پیش از جنگ تحمیلی،

مندرج در نشریه استانی «تدبیر آینده».