دشنامی به نام نئولیبرالیسم!
عجیبترین ویژگی نئولیبرالیسم این واقعیت است که این روزها به ندرت کسی خود را نئولیبرال مینامد. در گذشته، مباحثات ایدئولوژیک بهعنوان مثال بین سوسیالیستها و محافظه کاران یا فردگرایان و جمعگرایان در میگرفت. هرچند شاید هیچ نقطه اشتراکی میان این گروههای متضاد وجود نداشته باشد؛ اما دست کم این گروهها درباره هویتهای خاصشان توافق نظر دارند. اگر محافظهکاری سوسیالیستی را سوسیالیست بنامد یا برعکس، رنجیده خاطر نخواهد شد.
از سوی دیگر، در مباحثات اخیر حول نئولیبرالیسم، بیشتر کسانی که متهم به داشتن دیدگاههای «نئولیبرال» میشوند از اینکه «نئولیبرال» نامیده شوند طفره میروند.
عجیبترین ویژگی نئولیبرالیسم این واقعیت است که این روزها به ندرت کسی خود را نئولیبرال مینامد. در گذشته، مباحثات ایدئولوژیک بهعنوان مثال بین سوسیالیستها و محافظه کاران یا فردگرایان و جمعگرایان در میگرفت. هرچند شاید هیچ نقطه اشتراکی میان این گروههای متضاد وجود نداشته باشد؛ اما دست کم این گروهها درباره هویتهای خاصشان توافق نظر دارند. اگر محافظهکاری سوسیالیستی را سوسیالیست بنامد یا برعکس، رنجیده خاطر نخواهد شد.
از سوی دیگر، در مباحثات اخیر حول نئولیبرالیسم، بیشتر کسانی که متهم به داشتن دیدگاههای «نئولیبرال» میشوند از اینکه «نئولیبرال» نامیده شوند طفره میروند. آنها یا بر این نکته تاکید میورزند که نئولیبرال نیستند (مثلا لیبرال یا لیبرتاریناند) یا ادعا میکنند مخالفانشان آنها را خوب نفهمیدهاند. در هر صورت، کمتر کسی هست که بخواهد «نئولیبرال» نامیده شود. برای مثال در نظرسنجی اینترنتی که اندرو نورتون (Andrew Norton) از خوانندگان وبلاگش انجام داد، از بیش از ۱۲۰۰ شرکتکننده حتی یک نفر هم خود را نئولیبرال ندانست؛ در حالی که «لیبرال کلاسیک»، «محافظهکار» و «لیبرتارین» ازجمله پاسخهایی بودند که بر آنها تاکید شده بود. اینها مباحثات عجیبی هستند وقتی دشمنی که ادعا میکنند با آن در حال جنگیدناند، وجود خارجی ندارد. شاید این موضوع اصلا عجیب نباشد. اگر نئولیبرالیسم همواره از تعریفی دقیق میگریزد، اگر نئولیبرالیسم میتواند به معنای هر آن چیزی باشد که با آن مخالفیم، پس میتوان گفت که نئولیبرالیسم نه نتیجه تلاش برای کسب دانشی نظری است که ثمره میل به بیاعتبارسازی مخالفان سیاسیمان است. به این ترتیب، برچسب نئولیبرال بدل به بخشی از لفاظی سیاسی میشود؛ البته بهعنوان یک توهین تقریبا بیمعنا.
البته وضعیت همواره چنین نبود. در بدو پیدایش نئولیبرالیسم، وقتی این واژه ابداع شد، معنا و مفهومش دقیقا برعکس چیزی بود که امروزه از آن در نظر داریم. سطحینگریای که با آن نئولیبرالیسم را بهگونهای تحقیرآمیز به کار میبریم، دقیقا با عمق اندیشهای که نخستین استفادهکنندگانش به کار میبردند در تضاد قرار دارد. جالبتر اینکه «نئولیبرالهای» اولیه اشتراکات کمی با کسانی که امروزه «نئولیبرال» نامیده میشوند، دارند.
اگر قضیه مبهم و گنگ به نظر میرسد به این خاطر است که واقعا هم چنین است. تاریخچه نئولیبرالیسم غبارآلود است و این ما را وا میدارد گرد و غبار زمان را از چهرهاش بزداییم. با فهم درونمایههای نئولیبرالیسم اولیه میتوان پی به مبانی سیاسی، اقتصادی و فلسفی لیبرالیسم برد. افزون بر این، میتوان دید چقدر دغدغهها و دلمشغولیهای نئولیبرالهای اولیه با ضدلیبرالهای معاصر یکی بوده است. این عده بیش از هرکسی از این موضوع تعجب خواهند کرد که آلترناتیو نئولیبرالیسم منفورشان شاید کشف دوباره آن باشد، نئولیبرالیسمی که به درستی فهم شده است.
- به نقل از مقاله نئولیبرالیسم: پیدایش یک دشنام سیاسی،
الیور هارتویچ، ترجمه محمود مقدس
ارسال نظر