«آن روزها که هنوز اصفهان برو بیایی نداشت، جمعیتی نداشت، اتومبیل و تاکسی و سواری و غیره نبود، مردم اصفهان با جلفا و هزارجریب مراوده و کاری نداشتند. کسی به آن طرف رودخانه پای نمی‌گذاشت. در تمام شهر تنها چهار یا پنج دستگاه درشکه آن هم برای تجمل و نه برای رفع حاجت رفت و آمد می‌کرد. شهر زیبای اصفهان را سه عدد پل به جلفا و هزارجریب و تخت‌فولاد متصل می‌کرد. زمان به پیش رفت. جمعیت زیاد شد. اتومبیل، تاکسی و سواری و دوچرخه و موتورسیکلت پیدا شد. سطح درآمد مردم بالا رفت و هرکس دستش به دهانش رسید قبل از هر کار، قبل از هر چیز، حتی قبل از آنکه روی‌انداز و زیراندازش را مرتب کند، اول با قرض و قوله و گرو گذاشتن فرش و بادیه، اتومبیلی خرید تا از سر و همسر و دوست و آشنا عقب نماند. خیابان‌ها آسفالت شد و کوچه‌ها عریض گشت... اما با همه این پیشرفت‌ها، با همه این ترقیات و ایجاد کارخانه‌های عظیم و سر به فلک کشیده‌ای که در آن سوی رودخانه ایجاد شده و حتی کارخانه ذوب‌آهن نیز آن سوی رودخانه است، پل مارنان را عملا غیرقابل استفاده نموده و پل سی‌وسه چشمه نیز تا مدت‌ها تحت تعمیر است. اصفهان می‌ماند و دو پل یا بهتر بگوییم اصفهان است و یک پل زیرا پل خواجو هم جزو ابنیه تاریخی است. باریک است و چندان کشش ندارد که بتواند جوابگوی رفت وآمد مردم باشد. حال با این تفاصیل و مقدمات معلوم نیست تا کی باید منتظر نقشه ارگانیک بود تا تکلیف وسیله ارتباط بین دو قسمت شهر معین و مشخص گردد و تا کی باید مردم در این بلاتکلیفی به سر ببرند.»

- (روزنامه اصفهان،آذر ۱۳۴۹)

- منبع: عبدل‌المهدی رجایی، «برگ‌هایی از تاریخ اجتماعی اصفهان معاصر».