بررسی توصیفی ساختار اقتصادی دوران صفویه
فراز و فرود کشاورزان و دامداران
راضیه محمدقاسمی با تشکیل دولت صفوی و ایجاد یک قدرت سیاسی متمرکز، اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران از ثبات نسبی برخوردار شد. اگرچه مردم مانند دورههای قبل به مشاغل کشاورزی، دامداری و تجارت مشغول بودند؛ اما در دوره صفویه بهویژه با توجهی که پادشاهان از جمله شاه عباس اول به رونق اقتصاد داشتند، پیشرفت شایانی در این زمینه صورت گرفت. در این مقاله به روش توصیفی و به شیوه مطالعات کتابخانهای مهمترین کانونهای تجاری ایران در عصر صفوی، مورد بررسی قرار گرفته است.
کشاورزی و زراعت
در ساختار اقتصادی دوره صفویه، کشاورزی نقش بسیار مهمی ایفا میکرد و دیگر فعالیتهای اقتصادی در مرتبه بعد قرار داشتند.
راضیه محمدقاسمی با تشکیل دولت صفوی و ایجاد یک قدرت سیاسی متمرکز، اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران از ثبات نسبی برخوردار شد. اگرچه مردم مانند دورههای قبل به مشاغل کشاورزی، دامداری و تجارت مشغول بودند؛ اما در دوره صفویه بهویژه با توجهی که پادشاهان از جمله شاه عباس اول به رونق اقتصاد داشتند، پیشرفت شایانی در این زمینه صورت گرفت. در این مقاله به روش توصیفی و به شیوه مطالعات کتابخانهای مهمترین کانونهای تجاری ایران در عصر صفوی، مورد بررسی قرار گرفته است.
کشاورزی و زراعت
در ساختار اقتصادی دوره صفویه، کشاورزی نقش بسیار مهمی ایفا میکرد و دیگر فعالیتهای اقتصادی در مرتبه بعد قرار داشتند. اهمیت توجه به این بخش به این دلیل است که بخش مهمی از صادرات ایران عصر صفوی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با کشاورزی در ارتباط بوده و به عبارتی، تولیدات کشاورزی را شامل میشده است. انتقال زمام امور سیاست دولت از فئودالهای چادرنشین ترک به دست فئودالهای مقیم و اسکان یافته ایرانی و اصلاحاتی که در عهد شاه عباس اول به عمل آمد و بهخصوص سبک شدن بار مالیاتها در زمان آن پادشاه و ترقی و تکامل روابط کالا- پولی و پایان جنگهای ویرانکننده با عثمانیها و خاننشینهای ازبک و استقرار یک صلح طولانی موجب اعتلای نسبی نیروهای تولیدی ایران و بهخصوص کشاورزی شد. (پیگولوسکایا،۱۳۵۴: ۵۳۲).
در سالهای آغازین حکومت صفوی، کشاورزی ایران از رشد کافی برخوردار شد. سیاست مناسب شاه عباس در برابر دهقانان و مالکین اراضی کشاورزی و امنیت موجود در کشور، سبب رشد و شکوفایی کشاورزی ایران شد. جهانگردان اروپایی از توسعه و بازسازی شبکههای آبیاری و رشد اقتصادی ایران در دوره شاه عباس سخن گفتهاند (مطیعی لنگرودی، ۱۳۸۵:۷۸). شاردن نیز به رشد سریع شبکههای آبیاری و بازسازی کاریزها توجه میکند و معتقد است «در فن اکتشاف و هدایت آب، هیچ مردمی در جهان به پای ایرانیان نمیرسند» (شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۳۰۲). در اواخر دوره صفوی، سیاستگذاری نادرست دولت سبب ایجاد سستی و رکود در کشاورزی ایران شد. با افزایش مداوم مالیاتها از سوی دولت و فشار مالکان بر دوش دهقانان، کشاورزی ایران رو به انحطاط رفت (یاوری،۱۳۵۹: ۱۸۹).
در نواحی مرکزی و جنوبی ایران به دلیل کمی بارش، کشاورزان با مشکل آب و کمبود زمینهای حاصلخیز مواجه بودند. شاردن در مورد مشکلات کشاورزی در ایران مینویسد: «اگرچه کشاورزی یکی از ارکان اقتصادی کشور است، اما سرزمین ایران خشک، بایر، بیحاصل و کوهستانی است. یک دوازدهم اراضی ایران مسکون و قابل زراعت نیست. نواحی جنوبی بهخصوص، فاقد سکنه و رونق کشاورزی است. علت بایر بودن زمینها فقط کمبود آب است»(شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۱۸). از سوی دیگر محصولات کشاورزی در ایران در معرض آسیبهایی چون تگرگ و سرمازدگی نیز قرار داشت. در چنین اوضاعی از کشاورزان آسیب دیده، مالیات کمتری دریافت میشد. شاردن مینویسد: «دربار از اوضاع مناطق آسیب دیده بیاطلاع نمیماند و برای این مناطق عمال و وزیرانی اعزام میکرد تا از پایین آمدن مقدار مالیات آگاه شوند»(شاردن،۱۳۳۶، ج ۴:۳۲). با وجود اینکه شاردن موانع بسیاری را در رونق کشاورزی ایران بیان میکند، اما معتقد است حاصل کار کشاورزان ایرانی از دهقانان و کشاورزان اروپایی که در شرایط مساعدی کشاورزی میکنند و از زمینهای حاصلخیز برخوردارند، بیشتر است. او گواه این مطلب را طرز لباس پوشیدن کشاورزان، زنان و بچههایشان و همچنین استفاده زنان از گردنبند و دستبندهای طلا و نقره و دیگر زیورآلات بیان میکند (شاردن،۱۳۷۴، ج ۳: ۱۲۳۸).
در دوره صفوی افزایش تعداد روستاها باعث اشتغال بیشتر مردم به کشاورزی و رونق آن شد. از میزان مالیاتی که روستاهای اطراف اصفهان عاید خزانه میکردند و مبلغ ۶۰ هزار تالر در سال بود (اولئاریوس،۱۳۶۳: ۷۴۴)، میتوان به رونق و شکوفایی کشاورزی در روستاهای این ناحیه و به تبع آن سایر مناطق کشور پی برد. جانفوران جمعیت روستاییان ایران در عصر صفوی را بین ۴۵ تا ۵۵ درصد کل جمعیت، تخمین زده است؛ یعنی بزرگترین بخش جامعه را تشکیل میدادند. به این ترتیب از میان جمعیتی بین ۶ تا ۱۰ میلیون نفر، حدود ۲ میلیون و هفتصد تا ۵ میلیون نفر دهقان بودهاند (فوران،۱۳۸۸: ۵۵).
کشاورزان از آزادی فردی برخوردار ولی از داشتن زمین محروم بودند یا زمین را اجاره میکردند یا با مالک نوعی شراکت داشتند و این اشخاص طرف معامله کشاورزان، نمایندگان شاه یا مالکان عمده بودند. اراضی استیجاری معدود بود و اکثرا در جوار شهرهای بزرگ قرار داشت و برای سبزیکاری و صیفیکاری که کمتر از دیگر محصولات کشاورزی دچار عوارض طبیعی میگردید، مورد استفاده واقع میشد. از زمینهای اطراف اصفهان بابت هر جریب ۳۰ اکو (۶۶ تومان) وصول میشد (مینورسکی، ۱۳۶۸:۳۴).
مشارکت مالک و زارع در تقسیم محصول «مزارعه» نامیده میشود. شاردن این مشارکت را اینگونه شرح میدهد که: «مالک، زمین و آب و گاهی کود در اختیار کشاورز میگذارد یا طبق توافق قبلی همه را بهطور مساوی فراهم میکنند. در این صورت کشاورز به خرج خود زمین را شخم میزند، بذر میافشاند، درو میکند و در پایان کار محصول را طبق قرارداد قبلی تقسیم میکنند. قرارداد بستگی به نوع خاک و موقعیت محل دارد. اما معمولا پس از برداشت بذر برای کشت آینده، یک سوم محصول به مالک تعلق میگیرد.»(شاردن،۱۳۷۴، ج ۳: ۱۲۳۴). البته کمپفر مینویسد: «سهمی که دهقان باید بپردازد در هرکجا بستگی به عرف محل، نوع میوههای درختی و صیفی و اوضاع و احوال محلی دارد. اداره املاک خاصه، بذر را میدهد و حفر قنات را مجاز میشمارد. دهقان نیز به سهم خود متعهد است که با گاو و اسباب خود زمین را شخم بزند و کود دهد. در این صورت سهم زارع، ثلث محصول و از آن شاه دوسوم میباشد»(کمپفر،۱۳۵۰: ۱۱۲). در مورد زمینهای پیرامون اصفهان به جای روش مزارعه، مالیات نقدی برقرار بود و زارعان بهره مالکانه را نقدا پرداخت میکردند، زیرا بیشتر این زمینها به کشت ترهبار اختصاص داشت (لمبتون،۱۳۶۴: ۲۴۷).
تولیدات کشاورزی به گروههای غلات، نباتات صنعتی، سبزیجات، صیفیجات، میوه و خشکبار تقسیم میشد که به سراسر ایران و کشورهای دیگر نیز صادر میکردند. ایالات شمالی در زمینه پرورش ابریشم، زعفران و مرکبات رتبه اول را داشتند و ابریشم تولیدی آنجا یکی از ارکان اساسی اقتصاد کشور به شمار میرفت. در آذربایجان پنبه مرغوب و در قزوین و همدان پسته پرورش داده میشد. صیفیجات نیز در نواحی مرکزی تولید میشد (طهماسبی،۱۳۸۴: ۱۹۷-۱۹۶). اکثر محصولات کشاورزی را در ایران کشت میکردند بهطوری که شاردن مینویسد: «در ایران عین کلیه میوههایی که ما در اروپا داریم و حتی محصولاتی که ما نداریم کشت میشود»(شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۸۱).
اولئاریوس در مورد محصولات کشاورزی ایران مینویسد: «غلاتی که کشت میشود، بیشتر برنج، گندم و جو است. ارزن، عدس، لوبیا و نخود بسیار کشت میکنند. پنبه تقریبا در تمام ایالات به عمل میآید. چند شهر و دهکده وجود دارد که اهالی آنجا فقط از کشت پنبه امرار معاش میکنند. این الیاف را میریسند و از آن انواع پارچه پنبه ای میبافند و غیر از این به مصارف دیگر میرسانند و با آن معاملات عمده انجام میدهند» (اولئاریوس:۱۳۶۳:۲۵۱-۲۵۰). شاردن نیز گندم را متداولترین غله ایران میداند. علاوه بر این، جو، برنج و ارزن هم در بعضی مناطق کردستان کشت میشد (شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۳۰۵). در منطقه دربند، باغهای وسیع سیب، انگور، گردو، آلو و بادام وجود داشت و از صیفیجات، خربزه، هندوانه و از غلات گندم و جو به میزان زیادی کشت میکردند (کاتف،۱۳۵۶: ۳۶).
کشاورزی در ایالت آذربایجان هم رونق بسیار داشت. اولیا چلبی سیاح ترک مینویسد: «در اطراف تبریز انواع درختان میوه مانند گلابی، سیب، زردآلو و انواع گوناگون انگور و مزارع وسیع پنبه وجود داشت»(چلبی، به نقل از بهرامی،۱۳۵۶: ۸۶). اکثر سیاحان اروپایی، خربزه و انگور را بهترین میوههای ایران توصیف کردهاند. فیگوئروا، انگور و خربزه کاشان را بسیار عالی و در نوع خود بهترین میداند (فیگوئروا،۱۳۶۳: ۲۴۶).
اگر کشاورز پول نقد در اختیار داشت، پرداخت مالیاتهای کشاورزی به صورت نقد بود که البته لازمه این کار فروش به موقع محصول و دسترسی به بازارهای مناسب بود. در دوره صفویه با توجه به اینکه اقتصاد پولی رونق خوبی داشت، پرداخت به صورت نقد بود. این مساله در مورد روستاهای اطراف شهرهای بزرگ مانند اصفهان که در آنجا به بازارهای بزرگتری دسترسی داشتند مصداق بیشتری داشت. مالیات محصولاتی مانند میوهها و صیفیجات که برای مدت طولانی قابل نگهداری نبود به صورت نقدی پرداخت میشد. البته پرداختهای نقدی به سود کشاورز نبود، زیرا در صورتی که نمیتوانست محصولات فاسد نشدنی را به فروش رساند، ناچار میشد یا از رباخواران قرض بگیرد یا اینکه محصول را پیش فروش کند که در هر صورت به ضرر کشاورز بود (طهماسبی،۱۳۸۴:۹۴).
در فاصله بین قرنهای یازدهم و دوازدهم انحطاط کشاورزی بارزتر جلوه کرد ولی نخستین علامتها در حدود سال ۱۰۸۱ ق نمایان شد. شاردن متوجه شده بود که در ایران تعداد مجاری و نهرهای آبیاری و بهخصوص کاریزها تقلیل یافته است. وی مینویسد که هرجا آب بیابند و کاریز وجود داشته باشد، زمین حاصلخیز است ولی برای اینکه آب را بیابند و به مقدار کافی به روی زمین بیاورند، کارگر کم بود. کمبود افراد در ایران از بیحاصلی کشور نبوده، بیحاصلی کشور از کمبود افراد بود. روستاییان دسته دسته مهاجرت میکردند و بهویژه از جنوب ایران به هندوستان که زندگی زارعان در آنجا بهتر بود، میرفتند. حاصلخیزترین اراضی به سبب تقلیل عده نفوس، بیآب و نکاشته میماند (پیگولوسکایا،۱۳۵۴: ۵۳۶).
بهطورکلی میتوان گفت در ساختار اقتصادی ایران در دوره صفویه، نقش اصلی در کشاورزی بر عهده زمیندار و کشاورز بود.
دامداری و تولید دامی
علاوه بر کشاورزی، یکی دیگر از پایههای اقتصاد داخلی ایران عصر صفوی، «دامداری» بود. فعالیتهای دامداری توسط دهقانان یا چادر نشینها صورت میگرفت. جان فوران جمعیت شبانکاره(دام پرور) ایران در عصر صفوی را ۳۵ تا ۴۰ درصد تخمین میزند (فوران،۱۳۸۸: ۵۵). اگر جمعیت ایران را طبق گفته فوران بین ۶ تا ۱۰ میلیون نفر برآورد کنیم جمعیت شبانکاره حدودا بین ۲ میلیونو۴۰۰ تا ۴میلیون بوده است. در واقع یکی از مهمترین فعالیتهای اقتصادی شبانکارگی، تامین نیازهای اساسی از طریق چراندن رمهها بود و قسمت عمدهای از تولیدات دامی به آنان اختصاص داشت. بهطور کلی ابزارهای اساسی تولید جماعت چادر نشین را انواع و اقسام دام و مراتعی تشکیل میداد که دامها در آن به چرا میپرداختند. دام برای جامعه، اقلام مورد نیاز همچون غذا، پوشاک و وسایل حمل و نقل را فراهم میکرد. چراگاههایی که طوایف مختلف مشترکا برای تغذیه دامها از آن استفاده میکردند با مرزبندیهای معینی در بین آنها مشخص میگردید. دامها جزو اموال خصوصی خانوادههای گسترده بود و فرآوردههای دامی نیز به خودشان تعلق داشت (فوران،۱۳۸۸: ۵۳).
روستاییان نیز دامداری میکردند و قسمتی از معاش خود را از این راه به دست میآوردند. فیگوئروا مینویسد: «بهترین پوست بزغاله در لار یافت میشود، زیرا وسیله معاش آنها بود و اغلب اوقات همه ثروت اهالی از این طریق بود» (فیگوئروا،۱۳۶۳:۷۳-۷۲). هر خانواده روستایی با توجه به وضع مالی و وسعت اراضی خود با تأمین مقداری علوفه، اقدام به نگهداری و پرورش تعدادی دام و طیور میکرد. نوعی مبادله پایاپای؛ یعنی دام و فرآوردههای دامی عشایر با محصولات کشاورزی روستاییان وجود داشت.
دامداری منبع درآمد قابل توجهی برای شاه نیز بود. شاردن در این خصوص مینویسد: «بعضی از چوپانها دارای گلههای فراوانی از بز وگوسفند هستند. یک هفتم محصولات این گلهها متعلق به شاه است»(شاردن،۱۳۷۴، ج ۳: ۱۲۴۸). اولئاریوس نیز از درآمد دامداری برای شاه میگوید: «اردبیل دارای چراگاههای خوبی است و به همین دلیل در اطراف اردبیل و چراگاه های آن شصت دهکده وجود دارد. فقط چراگاه های مزبور به تنهایی درآمد بزرگی برای شاه در سال فراهم میکند؛ زیرا گلهدارهای ثروتمند عرب و ترک که تعدادی از آنها به سبب پذیرفتن اسلام و دسته دیگر به دلیل اینکه خود را زیر حمایت شاه ایران قراردادهاند، در این منطقه مجاز به استفاده از چراگاه هستند و میتوانند به خرید و فروش احشام اشتغال داشته باشند و مالیات بپردازند.» (اولئاریوس،۱۳۶۳:۱۲۱-۱۲۰). سلاطین صفوی علاوه بر گلههای متعدد گوسفند که خود داشتند، سالیانه مبالغی بهعنوان مالیات از گوسفندداران میگرفتند که این مالیات «چوپان بیگی» خوانده میشد و متصدی ضبط این درآمد را «چوپان باشی» میگفتند. شاه از گوسفندداران به میزان یک هفتم از پشم و بره آنها عوارض میگرفت. یکسوم پشم و گوسفند آبستن متعلق به ارباب بود (مینورسکی،۱۳۶۸: ۲۲۳-۲۲۲ و فاضل،۱۳۸۹: ۱۱۱).
اولئاریوس، بز، گاو، گوسفند، شتر، اسب، قاطر و الاغ را از بیشترین دامهایی میداند که در ایران پرورش میدادند (اولئاریوس،۱۳۶۹، ج ۲: ۶۲۱). اسب نیز در ایران پرورش داده میشد. بنابر نوشته شاردن، اسب ایرانی اصیلترین اسبهای مشرق زمین و بسیار گران بود (شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۱۱۵-۱۱۴). اولئاریوس نیز مینویسد که از هر اسب یا شتری که به فروش میرسد، شاه یکعباسی دریافت میکند (اولئاریوس،۱۳۶۳:۳۲۱). انواع و اقسام طیور مانند کبوتر، مرغ و جوجه در ایران نیز پرورش داده میشد و حتی پرورش برخی پرندگان مستلزم پرداخت مالیات به شاه بود (شاردن،۱۳۳۶، ج ۴: ۱۲۳).
ارسال نظر