شکست تاریخی فرانسویها
در وحدت آلمان به فرانسویها خیلی ضربه خورد؛ زیرا ناپلئون سوم تسلیم آلمان شد، بیسمارک به قهرمان جهانی بدل شد. بعد از جنگ ۱۸۷۱ در اروپا دوران «صلح مسلح» (تا جنگ جهانی اول) حاکم شد. در این دوره بهطور پنهانی این دو تصور به وجود آمده بود: نخست اینکه جنگیدن و خونریزی در اروپا شایستگی شأن این قاره را که صاحب اکتشافات و اختراعات و تمدنی به این پیشرفتگی است، ندارد و باید جنگ و خونریزی را به بیرون مرزهای اروپا ریخت. این تصور در محافل روشنفکری خیلی طرفدار داشت. تصور دوم در میان سیاستمداران و نظامیان رواج داشت که به این نتیجه رسیده بودند که اروپا در انتظار یک جنگ عمومی است و هر کشوری کوشش میکرد که قدرت نظامیاش را حتی به قیمت کاهش خوراک مردم افزایش دهد.
در وحدت آلمان به فرانسویها خیلی ضربه خورد؛ زیرا ناپلئون سوم تسلیم آلمان شد، بیسمارک به قهرمان جهانی بدل شد. بعد از جنگ ۱۸۷۱ در اروپا دوران «صلح مسلح» (تا جنگ جهانی اول) حاکم شد. در این دوره بهطور پنهانی این دو تصور به وجود آمده بود: نخست اینکه جنگیدن و خونریزی در اروپا شایستگی شأن این قاره را که صاحب اکتشافات و اختراعات و تمدنی به این پیشرفتگی است، ندارد و باید جنگ و خونریزی را به بیرون مرزهای اروپا ریخت. این تصور در محافل روشنفکری خیلی طرفدار داشت. تصور دوم در میان سیاستمداران و نظامیان رواج داشت که به این نتیجه رسیده بودند که اروپا در انتظار یک جنگ عمومی است و هر کشوری کوشش میکرد که قدرت نظامیاش را حتی به قیمت کاهش خوراک مردم افزایش دهد. این امر بهطور پنهانی صورت میگرفت. همچنین در این دوره اصطلاح «دیپلماسی پنهانی» رواج یافت؛ به آن معنا که مثلا کشور A با کشور B قرارداد میبست و کشور B نیز بدون اطلاع کشور A، با کشور C قرارداد میبست. یعنی اعتمادی وجود نداشت و نوعی ناامنی در فضای اروپایی رواج داشت. در این شرایط هر کشوری به دنبال دوستی برای خودش بود. نخستین کشوری که قدم در این راه گذاشت فرانسویها بودند که از آلمانیها خیلی میترسیدند؛ زیرا این کشور را قابل کنترل نمیدانستند. ایشان نخستین قرارداد را در سال ۱۸۹۴ با روسها امضا کردند؛ اما بعدا به این نتیجه رسیدند که روسیه اولا از اروپا دور است و ثانیا از نظر توان نظامی چندان ارزشمند نیست و فقط نیروی انسانی و منابع زیرزمینی دارد. بر این اساس باید سراغ انگلیس رفت. بعد از کشتار بوئرها در سال ۱۹۰۱ توسط انگلستان، این کشور در محافل اروپایی خیلی بدنام شد، حتی انگلیسیها بهطور پنهانی به آلمان پیشنهاد اتحاد و تسلط بر اروپا دادند که آلمانیها نپذیرفتند. فرانسویها با وجود اختلاف هزارساله و جنگهای پیاپی، سپر انداختند و با این توجیه که آلمان روزبهروز قدرتمندتر میشود، از انگلیس خواستند که متحدشان شود. انگلیسیها به این کار چندان راغب نبودند؛ اما به این شرط پذیرفتند که فرانسه مشکلات انگلیس در شرق اروپا و خاورمیانه با انگلیس را حل کند. فرانسه این شرط را پذیرفت؛ زیرا نخستین کشوری بود که بنیاد صنعتیشدن را در روسیه (مثل کارخانه ذوب آهن و کشیدن راهآهن شرقی-غربی روسیه) بنا نهاد. - دکتر علی بیگدلی، مورخ و استاد دانشگاه ، به نقل از یک گفتوگو در وحدت آلمان به فرانسویها خیلی ضربه خورد؛ زیرا ناپلئون سوم تسلیم آلمان شد، بیسمارک به قهرمان جهانی بدل شد. بعد از جنگ ۱۸۷۱ در اروپا دوران «صلح مسلح» (تا جنگ جهانی اول) حاکم شد. در این دوره بهطور پنهانی این دو تصور به وجود آمده بود: نخست اینکه جنگیدن و خونریزی در اروپا شایستگی شأن این قاره را که صاحب اکتشافات و اختراعات و تمدنی به این پیشرفتگی است، ندارد و باید جنگ و خونریزی را به بیرون مرزهای اروپا ریخت. این تصور در محافل روشنفکری خیلی طرفدار داشت. تصور دوم در میان سیاستمداران و نظامیان رواج داشت که به این نتیجه رسیده بودند که اروپا در انتظار یک جنگ عمومی است و هر کشوری کوشش میکرد که قدرت نظامیاش را حتی به قیمت کاهش خوراک مردم افزایش دهد. این امر بهطور پنهانی صورت میگرفت. همچنین در این دوره اصطلاح «دیپلماسی پنهانی» رواج یافت؛ به آن معنا که مثلا کشور A با کشور B قرارداد میبست و کشور B نیز بدون اطلاع کشور A، با کشور C قرارداد میبست. یعنی اعتمادی وجود نداشت و نوعی ناامنی در فضای اروپایی رواج داشت. در این شرایط هر کشوری به دنبال دوستی برای خودش بود. نخستین کشوری که قدم در این راه گذاشت فرانسویها بودند که از آلمانیها خیلی میترسیدند؛ زیرا این کشور را قابل کنترل نمیدانستند. ایشان نخستین قرارداد را در سال ۱۸۹۴ با روسها امضا کردند؛ اما بعدا به این نتیجه رسیدند که روسیه اولا از اروپا دور است و ثانیا از نظر توان نظامی چندان ارزشمند نیست و فقط نیروی انسانی و منابع زیرزمینی دارد. بر این اساس باید سراغ انگلیس رفت. بعد از کشتار بوئرها در سال ۱۹۰۱ توسط انگلستان، این کشور در محافل اروپایی خیلی بدنام شد، حتی انگلیسیها بهطور پنهانی به آلمان پیشنهاد اتحاد و تسلط بر اروپا دادند که آلمانیها نپذیرفتند. فرانسویها با وجود اختلاف هزارساله و جنگهای پیاپی، سپر انداختند و با این توجیه که آلمان روزبهروز قدرتمندتر میشود، از انگلیس خواستند که متحدشان شود. انگلیسیها به این کار چندان راغب نبودند؛ اما به این شرط پذیرفتند که فرانسه مشکلات انگلیس در شرق اروپا و خاورمیانه با انگلیس را حل کند. فرانسه این شرط را پذیرفت؛ زیرا نخستین کشوری بود که بنیاد صنعتیشدن را در روسیه (مثل کارخانه ذوب آهن و کشیدن راهآهن شرقی-غربی روسیه) بنا نهاد.
- دکتر علی بیگدلی، مورخ و استاد دانشگاه ، به نقل از یک گفتوگو
ارسال نظر