دلایل شکل نگرفتن بورژوازی در شرق
رضا شهاب: به شهرنشینی در اروپا «بورژو» میگفتند، شهرنشینهایی که از طریق صنعت به طبقهای به نام «طبقه بورژو» شهرت یافتند. چه شد که بورژوها توانستند به عنوان طبقهای تاثیرگذار در اروپا رشد کرده و تاریخ این قاره را تغییر دهند؟ تفاوت بین شرق و غرب در چه بود که در غرب بورژوازی شکل گرفت، ولی در شرق (رومشرقی) شهرنشینان در زیر سلطه حاکمیت خود قرار داشتند؟ شاید تصورش سخت باشد، ولی علت اینکه در اروپا طبقهای مستقل قدرتمند از طریق صنعتگری، ایجاد شد و رشد کرد این بود که در غرب حاکم در شهرها زندگی نمیکرد و در دژهایی که در خارج از شهرها بود زندگی میکرد و قدرت خود را در فئودالی قرار داده بود و کاری به پیشهوران و بازاریان نداشت.
رضا شهاب: به شهرنشینی در اروپا «بورژو» میگفتند، شهرنشینهایی که از طریق صنعت به طبقهای به نام «طبقه بورژو» شهرت یافتند. چه شد که بورژوها توانستند به عنوان طبقهای تاثیرگذار در اروپا رشد کرده و تاریخ این قاره را تغییر دهند؟ تفاوت بین شرق و غرب در چه بود که در غرب بورژوازی شکل گرفت، ولی در شرق (رومشرقی) شهرنشینان در زیر سلطه حاکمیت خود قرار داشتند؟ شاید تصورش سخت باشد، ولی علت اینکه در اروپا طبقهای مستقل قدرتمند از طریق صنعتگری، ایجاد شد و رشد کرد این بود که در غرب حاکم در شهرها زندگی نمیکرد و در دژهایی که در خارج از شهرها بود زندگی میکرد و قدرت خود را در فئودالی قرار داده بود و کاری به پیشهوران و بازاریان نداشت. فاصله بین بازار و حاکمیت یا به عبارتی فاصله بین شهر و دژهای حاکمیتی سبب شد که در شهرها انجمنهای صنفی که به «گیلد» شهرت داشتند به صورت مستقل و خودمختار شکل بگیرد. گیلدها یا همان انجمنهای صنفی در غرب توسط شهرنشینانی که ابزار قدرت (ثروت ناشی از تولید) داشتند ایجاد شد و خود رئیس برای گیلدهای خود تعیین میکردند. آزاد بودن شهرنشینان باعث شد که خود نهاد بسازند دست به فعالیتهای تجاری بزنند و کمکم بورژوازی را شکل بدهند. حال مساله به همین جا ختم نشد. در آمریکا و فرانسه و انگلستان این طبقه بورژوا توانستند بر قدرت فئودالها غلبه کنند و نتیجه این شد که بخش خصوصی یا همان گیلدها یعنی فعالان اقتصادی شهرنشین در اروپا حاکمیت را در دست گرفتند. وقتی یک نهاد قوی تشکیل شد میتواند سازمانهایی برای اهداف خود خلق و ایجاد کند و به این ترتیب سازمانی به نام دولت در اروپا شکل گرفت. دولت غرب را بخشخصوصی غرب یا همان بورژوها ساختند و کاری که دولتهای غربی میکردند این بود که به نفع فعالیتهای ثروتسازی بخش خصوصی خود اقدام کرده و با مستعمره کردن کشورهای دیگر بر قدرت صنعتگران اروپا بیفزایند. ماهیت ثروت در آن زمان اینگونه اقتضا میکرد که کشورهایی برای ثروت زایی اروپا، مستعمره شوند چرا که کاهش هزینه از طریق تکنولوژی و تحقیق و توسعه تعریف نشده بود لذا صرفههای ناشی از مقیاس که منشا خلق ثروت است از طریق برده گرفتن، استعمار و کاهش هزینهها از طریق دزدیدن مواد خام و تاراج از کشورهای دیگر میسر بود. از اواسط قرن نوزدهم حتی بخش خصوصی اروپا به تدریج کارخانههای خود را به شرق منتقل کرد تا هزینه کارگر را کم کند. کشورها به تحقیق و توسعه پی بردند و از آن زمان بود که صرفههای ناشی از مقیاس یا همان خلق ثروت از طریق تحقیق و توسعه کلید خورد.
به هر حال دولت سازمانی بود که مخلوق طبقه بورژو بود. این مساله در شرق (رومشرقی) متفاوت بود. این قدرتمندان هستند که نهاد و سازمان میسازند، این قدرتمندان هستند که قاعدههای بازی یک جامعه را مشخص میکنند و با همین نهاد ها و سازمان و تعیین قواعد بازی است که تاریخ یک جامعه و نهادهای غیررسمی (فرهنگ) در یک جامعه شکل میگیرد. در غرب فئودالها نهاد حاکمیت ساختند، ولی چون در دژها برای خود زندگی میکردند شهرنشینان موفق شدند با در اختیار گرفتن ابزار قدرت که ثروت بود، بر نهاد فئودال که برای خودش دم و دستگاهی ساخته بود غلبه کنند. حاکمیت فئودالی در اروپا فکر میکرد که با فرهنگ قرون وسطایی که مخالف ثروت اندوزی بود میتوانست به راحتی شهرنشینان را کنترل کرده و خود با خیال راحت جدا از شهر در دژها زندگی کند، در فرهنگ قرون وسطایی که دین ساختگی ابزاری برای ممانعت مردم از ثروتاندوزی شده بود، نتوانست در بین شهرنشینان دوام آورد. خود کلیسا و پاپ زمین داران بزرگ بودند ولی مردم نباید اهل دنیا میشدند. ولی در روم شرقی اینگونه نبود. انجمنهای صنفی را مردم نمیساختند بلکه حاکمیت میساخت. حاکمیت درون شهرها زندگی میکرد و قدرتش را نه فقط از طریق زمین داشتن بلکه از طریق مالیات گرفتن از شهرنشینان، پیشهوران و بازاریان افزایش میداد و اتفاقا تجربه غرب حاکمیت شرق را بیشتر بر کنترل شهر مشغول داشت. کنترل روستاها از قبل در دست حاکمیتها بود کنترل شهر نیز بر آن افزوده شد، چرا که هم حاکمیت درون شهرها زندگی میکرد و هم اینکه تجربه شکلگیری طبقه شهرنشینی در غرب را میدانست. بنابراین نهاد حاکمیت انجمن میساخت و انجمن را آنگونه میساخت که خودش میخواست یعنی انجمنهای غربی عامل قدرت شهرنشینان بودند، ولی انجمنهای شرقی عامل قدرتمند شدن حاکمیت. چرا که تعریف انجمنهای شرقی با انجمنهای غربی متفاوت بود. تعریفها را سازندگان آنها برای اهداف خود میسازند. تعریف انجمن شرقی این بود: انجمن صنفی وظیفهاش گرفتن مالیات از صنف و دادن آن به حاکمیت است. لذا شاهدیم با این فضا در شرق طبقه سرمایهداری صنعتی یا طبقه بورژوازی شکل نگرفت.
ارسال نظر