درس‌های کره‌جنوبی  برای شیفتگان مدل چینی توسعه یک مجموعه صنعتی در کره‌جنوبی

رهبر یکی از کشورهای آسیایی بعد از آنکه توسعه اقتصادی سریع کشورش را حدود یک دهه رهبری کرد، هوای قدرت مطلق به سرش زد و محدودیت دوره‌ای قدرت را لغو کرد. به‌عنوان توجیهی برای کارش، به لزوم وحدت ملی در یک فضای امنیتی دمادم نامطمئن‌تر استناد کرد. او اظهار کرد؛ دموکراسی‌ غربی نه ضروری است و نه اجتناب‌ناپذیر؛ کشور ما به یک رهبر نیرومند و حکومتی با خصایص ملی متمایز نیاز دارد. برای مقابله با رواج ارزش‌های غربی، از کنفوسیوسیزم که یک زمانی به‌عنوان ریشه عقب‌ماندگی کشور از آن احتراز می‌شد، اعاده حیثیت کرد. ناظران غربی ضمن اظهار تاسف از ‌پسروی سیاسی این کشور در شگفت شدند که چرا رشد اقتصادی به آزادسازی سیاسی ختم نشده است؛ برخی از آنها گفتند که این وضع از یک مدل اقتصادی جدید توسعه حکایت دارد.

این کشور نه چین‌ شی جین‌پینگ بلکه کره‌جنوبی تحت زعامت پارک چونگ‌هی است. در سال ۱۹۷۲ افراد کمی تصور می‌کردند که کره‌جنوبی پانزده سال بعد یک دموکراسی کارآمد و یکی از اعضای سر‌به‌راه نظم بین‌المللی لیبرال می‌شود. برنامه صنعتی‌‌شدن عظیمی که پارک بعد از تحکیم پایه‌های قدرتش به اجرا درآورد نه‌تنها کره‌جنوبی‌ را قادر کرد بر فقر چیره شود و تولیدکننده کالاهای ارزشمندی چون خودرو، کشتی، فولاد و مواد شیمیایی شود، بلکه همچنین بنیان حکومت اقتدارگرایانه پارک را هم تحلیل برد. رژیم پارک کوشید جلوی لیبرالیزاسیون را بگیرد اما در این کار شکست خورد و کره‌جنوبی‌ با موفقیت به دموکراسی گذار کرد.

اینک چین در لحظه پارک چونگ‌هی خودش به‌سر می‌برد. شی، همزمان با رهبری رشد اقتصادی مستمر چین، به مقابله با اصلاحات سیاسی برخاسته و کنترلش بر دولت را تشدید کرده است. با این حال، مثل مورد کره‌جنوبی‌، چیزی که به‌نظر می‌رسد استثنایی بر این قاعده باشد که گشایش اقتصادی به آزادسازی سیاسی ختم می‌شود، نمونه‌ای از یک تاثیر‌ به تعویق افتاده است. در نهایت همان قدم‌هایی که حزب کمونیست چین برای رشد اقتصادی ناچار از برداشتن‌شان است، باب آزادسازی سیاسی‌ای را می‌گشاید که حزب از آنها بیم دارد و در برابرشان مقاومت می‌کند.

  راه دموکراسی

کره‌جنوبی‌ با وجود اینکه فقر، بهره‌کشی استعماری و جنگ بر تاریخش سنگینی می‌کند، اینک یک قطب صنعتی است و با وجود اینکه قرن‌ها حکومت‌ سلطنتی، استعماری و دیکتاتوری را تجربه کرده، اینک یک لیبرال دموکراسی است. این موفقیت دور از انتظار را کره با پیوند زدن خودش با نظم بین‌المللی لیبرال به‌دست آورد.

وقتی که پارک در سال ۱۹۶۱ با کودتا به‌قدرت رسید، یکی از اهداف اصلی‌اش رهاندن کره‌جنوبی‌ از فقر بود. تحت زعامت او، کره‌جنوبی‌ به یک استراتژی توسعه اقتصادی صادرت‌محور روی آورد. پارک در سال ۱۹۶۲ سازمان حمایت از سرمایه‌گذاری تجاری کره را بنا نهاد و از ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۷ نشست ارتقای صنعتی -گردهمایی ماهانه‌ای که در آن مقامات بلندپایه حکومتی و نمایندگان کسبه درباره اهداف صادراتی بحث می‌کردند، گلایه‌ها و شکایت‌هایشان را بیان می‌کردند و تضاد منافع بین بوروکراسی و صنعت را حل و فصل می‌کردند- را شخصا اداره کرد.

سئول در سال ۱۹۶۷ موافقت‌نامه عمومی تعرفه و تجارت (GATT)، سلف سازمان تجارت‌جهانی (WTO)‌ را امضا کرد. گات سازوکاری برای مذاکره درباره توافقات تجاری چندجانبه فراهم آورد؛ توافقاتی که تعرفه را کاهش داد و توان رقابت تولیدات کره‌جنوبی‌ را به‌نحوی خیره‌کننده‌ افزایش داد. کره‌جنوبی‌ همچنین مجبور شد خیلی از موانع تجاری خود، از جمله محدودیت میزان واردات و یارانه‌های صادرات‌ را بردارد. کاهش قید و بندهای واردات و گشودن بازارهای داخلی، شرکت‌های کره‌ای را وادار کرد رقابت‌پذیرتر شوند. پیوستن به نظم بین‌المللی لیبرال بدین سان به کره‌جنوبی‌ کمک کرد ساختار صنعتی‌اش را روزآمد کند. این مهم همچنین دولت را واداشت که کنترلش بر جامعه را کاهش دهد‌ و نهایتا آزادسازی اقتصادی و اجتماعی که با تقاضای فزاینده برای حقوق کار، حقوق‌بشر و مشارکت سیاسی تحکیم شد، به آزادسازی سیاسی و دموکراسی منجر شد.

اما در مسیر حرکت به سمت دموکراسی کره چندبار به کژراهه پا نهاد. پارک در سال ۱۹۶۹، در نیمه‌های دوره چهارساله دوم ریاست‌جمهوری‌اش، یک همه‌پرسی برگزار کرد تا قانون اساسی را تغییر دهد و موانع رئیس‌جمهور شدن خود برای سومین‌بار متوالی را بردارد. نتیجه همه‌پرسی موفقیت‌آمیز بود و در سال ۱۹۷۱ پارک دوباره به ریاست‌جمهوری برگزیده شد. اما در همین سال ایالات‌متحده با خارج کردن یکی از دو لشکری که هسته اصلی نیروهای آمریکایی مستقر در کره‌جنوبی‌ را تشکیل می‌داد، مقامات کره‌ای را غافلگیر کرد. معاون رئیس‌جمهور آمریکا، اسپیرو آگنو، همچنین اعلام کرد که ایالات‌متحده ظرف مدت پنج سال تمام نیروهایش را از شبه‌جزیره کره خارج می‌کند. با عنایت به شکست مفتضحانه ارتش آمریکا در ویتنام و تصمیم آمریکا برای خارج ساختن نیروهایش از کره‌جنوبی‌، پارک حالت اضطراری اعلام کرد و نظام یوشین را بنا نهاد، نظامی حقوقی که مجلس ملی را به پارلمان مطیعی تنزل مقام می‌داد که او را پی‌در‌پی به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب می‌کرد.

پارک می‌گفت دموکراسی غرب به‌کار چالش‌های پیش‌روی کره‌جنوبی‌ نمی‌آید. برای ایستادگی در برابر تهدیدات کره‌شمالی و برای یگانه‌‌ساختن‌ مجدد شبه‌جزیره کره مطابق شرایط مورد نظر کره‌جنوبی‌، کشور محتاج رهبری به نیرومندی دیکتاتور کره‌شمالی، کیم ایل سونگ‌ است. انتخابات هرج و مرج‌آور، مزاحمت‌آفرین و پرهزینه‌ است و سیاست حزبی فقط شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر می‌کند. کره‌جنوبی‌ نیازمند نظامی است که آمال و آرزوها و نیز خصوصیات مردم کره را منعکس کند: چیزی که پارک «مردم‌سالاری کره‌ای» می‌نامیدش.

پارک همچنین می‌گفت کره‌جنوبی‌ به رهبری نیاز دارد که گذار این کشور از اقتصاد مبتنی بر صنایع سبک به اقتصاد مبتنی بر صنایع سنگین را هدایت کند. تا اواخر دهه ۱۹۶۰ زمین و کارگر ارزان، دو نیرو محرکه اولیه توسعه اقتصادی سریع کره، ته کشید و صنایع سبکی مثل منسوجات، تخته‌های چوبی چندلایه (plywood) و کفش‌سازی که در دهه ۱۹۶۰ ارکان اصلی صادرات کره‌جنوبی‌ را تشکیل می‌دادند، مزیت نسبی‌شان را در اقتصاد جهانی از دست دادند. به‌عنوان معمار‌ گذار کشورش از اقتصاد واردات‌‌محور به یک اقتصاد صادرات‌محور پارک مدعی بود که او بهترین و تنها کسی است که قابلیت رهبری حرکت کره به سوی اقتصاد متکی به صنایع سنگین را دارد.

به‌عنوان توجیهی برای غصب قدرت و برای گذاردن پایه‌های ایدئولوژیک «مردم‌سالاری کره‌ای» پارک به کنفوسیوسیزم متوسل شد. از نظر او آموزه‌های کنفوسیوسی با تاکیدشان بر حفظ حرمت اولیا‌، وفاداری‌ و تمکین به اقتدار می‌توانستند زهر آثار تباه‌کننده ارزش‌های غربی‌ که به موازات پیشرفت نوسازی به ناچار در جامعه انتشار می‌یابند‌ را بگیرند. طنز ماجرا این بود که پارک زمانی یکی از سرسخت‌ترین منتقدان کنفوسیوسیزم بود. در آن زمان او مثل خیلی از هم‌نسلان خود، کنفوسیوسیزم را مسوول شکست نوسازی کره و استعمار‌شدن بعدی آن به دست ژاپن می‌دانست.

از نظر او کنفوسیوسیزم، به‌خاطر ساخت و بافت متافیزیکی پیچیده‌اش، نخبگان سیاسی خاندان جوسون- که از قرن پانزدهم تا زمان تهاجم ژاپن در سال ۱۹۱۰ بر کشور حاکم بود- را گرفتار بحث و جدل‌های فکری داغ اما نزاع‌برانگیزی کرد که توان و وحدت کشور را به فنا داد. رهبران نظامی‌ چون پارک عداوت خاصی با کنفوسیوسیزم داشتند چرا‌که معتقد بودند این آیین به‌خاطر منزلت مخصوصی که برای نخبگان فکری قائل است موجب بی‌توجهی حاکمان کره‌جنوبی‌ به دیدگاه‌های مقامات نظامی شد و به این ترتیب کشور را در برابر تهاجمات خارجی پی‌در‌پی آسیب‌پذیر ساخت.

در سال‌های نخست ریاست‌جمهوری‌اش، پارک بر تحسین و ستایش دلاوری‌های ژنرال‌های بزرگ کره قدیم‌ و ساخت مجسمه‌ها و معابد برای گرامیداشت آنها متمرکز شد‌ اما با اعاده حیثیت از کنفوسیوسیزم در نظام یوشین همه‌چیز تغییر کرد. آثار محققان کنفوسیوسی دودمان جوسون یک‌باره مورد توجه قرار گرفتند و به کره‌ای مدرن ترجمه شدند‌ و حکومت مدارس کنفوسیوسی را که مدت‌ها فراموش شده بودند مرمت کرد. این اقدامات در سال ۱۹۷۸ با تاسیس آکادمی مطالعات کره‌ که رسالتش حمایت از سنت‌های کره‌ای در برابر ارزش‌ها و مدرنیته غربی بود، به اوج خود رسید.

  تردیدهای چین

قرابت‌های کره‌جنوبی‌ با چین حیرت‌انگیز است. به مانند کره‌جنوبی‌، چین هم با غلبه بر امپریالیسم، جنگ داخلی و تجاوز خارجی به یک قطب اقتصادی تبدیل شده است. از نیمه‌های قرن نوزدهم، چین یک دولت وابسته به کشاورزی فقرزده بود، اما در دهه ۱۹۷۰ مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی انجام داد؛ کشاورزی را از حالت اشتراکی خارج کرد، زنجیر کنترل دولت را شل کرد‌ و درهای اقتصاد کشور را به‌روی سرمایه‌گذاری خارجی باز کرد. در نتیجه این اصلاحات، چین به کانون صنعتی اقتصاد جهانی تبدیل شد و صدها میلیون چینی‌ از فقر و فلاکت درآمدند. هر‌چه ‌گذشت چین پیوندش را با نظم بین‌المللی لیبرال مستحکم‌تر کرد. چین این کار را از طریق پیوستن به نهادهای تشکیل‌دهنده این نظم انجام داد. در ۱۹۸۰ به صندوق پول بین‌الملل و بانک‌جهانی پیوست. در ۱۹۸۶ به عضویت بانک آسیایی توسعه درآمد و در۲۰۰۱ به سازمان تجارت جهانی ملحق شد.

مثل کره‌جنوبی‌ تحت زعامت پارک، چین هم زیر بار قدم بعدی آزادسازی سیاسی نمی‌رود. در اکتبر ۲۰۱۷، در جریان نوزدهمین کنگره ملی حزب، CCP [حزب کمونیست چین] نام شی‌جین‌پینگ و ایدئولوژی‌اش در قانون اساسی چین گنجانده شد و در مارس همان سال CCP قانون اساسی چین را اصلاح کرد تا محدودیت دوره‌ای را بردارد و راه را بازکند که شی به‌طور نامحدود در قدرت بماند.

اما شباهت‌های بسیار توسعه کره‌جنوبی‌ و چین به همین‌جا محدود نمی‌شود. در سراسر قرن بیستم نخبگان سیاسی و فکری چین، شامل مائو سه‌تونگ، کنفوسیوسیزم را به‌عنوان مانع اصلی نوسازی چین سرزنش می‌کردند. اما در آغاز قرن جدید هو جین‌تائو، رئیس‌جمهور قبلی چین، آموزه «جامعه سوسیالیستی هماهنگ» را که به رفع نابرابری حاصل از رشد اقتصادی سریع ناظر بود، بر رهنمودهای کنفوسیوسی استوار ساخت.

درست همانطور که پارک در ۱۹۷۲ دموکراسی غربی را رد کرد، رهبران کنونی چین هم می‌گویند که کشورشان برای حفظ و استمرار موفقیت اقتصادی‌اش نیازی به دموکراسی غربی ندارد. «سوسیالیسم با خصوصیات چینی» از نظر آنها برای حفظ توان رقابت در عرصه اقتصاد جهانی کافی است. آن‌طور که شی در نوزدهمین کنگره حزب بیان کرد «ما نباید صرفا نظام‌های سیاسی دیگر کشورها را کپی کنیم.» اما همانطور که پارک به چشم خود دید، آزادسازی اقتصادی فشارهایی ایجاد می‌کند که حتی رهبران اقتدارگرا هم نمی‌توانند آنها را به‌طور کامل فروبنشانند.

بخشی از مقاله‌ای به قلم هاهم چایبونگ، رئیس موسسه مطالعات سیاست‌گذاری ا‌‌سان در کره‌جنوبی‌ که دکتر سجاد احمدیان آن را به فارسی برگردانده است.