روایت شوستر از اختناق در ایران
اصلاحات مالیه تنها راه نجات مردم
او در سال ۱۲۹۰ش. به دعوت مشروطهخواهان با چند تن از دستیارانش به ایران آمد تا به مدت سه سال، بهعنوان «ریاستکل خزانهداری»، امور مالی نابسامان کشور را سروسامان دهد. اما شوربختانه، پس از هشت ماه اقامت در تهران، با کارشکنی روسیه و انگلستان مجبور به ترک کشور شد.
در ادامه فرازهای قابل تاملی از این اثر ارائه شده است که نشان میدهد دگرگونی ساختارها و نهادهای اجتماعی تا چه اندازه دشوار است:
توقعات بیجا/ شوستر از جوانی به نام «هرمزخان» یاد میکند که از طرف دولت بهعنوان راهنما و مترجم از انزلی، او و همراهانش را به تهران میآورد و با ورود به تهران انتظار دارد «منصب معاون خزانهدار» (یا به اصطلاح پیشکار مالیه) بیدرنگ به او داده شود. هنگامیکه «هرمزخان» متوجه میشود از واگذاری چنین سمتی خبری نیست، کینه به دل میگیرد. (ص۵۷)
انتقادناپذیری/ شوستر یکی از نشانههای بیتجربگی ایرانیان در امور سیاسی را «حساسیت مضحک» آنها به هرگونه انتقاد مطبوعاتی برمیشمارد: «همه مقامات حکومتی از بالا تا پایین مدام وحشت داشتند که مبادا مورد شماتت یا تمسخر روزنامهای قرار بگیرند. با اینکه آزادی بیان در قانوناساسی تضمین شده است، زیاد اتفاق میافتاد که وزیر داخله روزنامه یا روزنامههایی را به جرم انتشار مطلبی ناروا درباره کارها یا انگیزههای دولت میبست.» (ص۵۹)
کارشکنیها/ شوستر در مورد بهانهجوییها و «آنتریک»های مخالفانش مینویسد و پیامی که از طریق وزیر مالیه به آنان داده است: «به دولت و ملت ایران توصیه میکنم دست از کنجکاوی در مورد دین ما یا خدمتکاران ما یا رنگ کراوات ما بردارند و اگر مساله مهمتری نداردکه دربارهاش فکر کند، بگردند چیز دیگری پیدا کنند.» (ص۶۱)
اهمیت مسائل پیشپاافتاده در شرق/ پس از ورود شوستر به تهران بسیاری از بزرگان شهر به دیدار او میروند. او از نقشه «سرداراسعد بختیاری» برای کشاندن او به خانهاش میگوید و مینویسد: بعدها شنیدم او به تحریک خویشانش برای فخرفروشی و تحقیر رقیب بزرگش «سپهدار اعظم» سعی کرده بود خزانهدار کل را به خانهاش بکشاند. اگر در دامش افتاده بودم، دومی دشمن قسمخوردهام شده بود.» (ص۶۳)
بودجه قشون در حساب شخصی وزیر/ شوستر در نشستهای هیات دولت هم حضور مییابد که اوضاع مالی وخیم کشور را توضیح دهد و از وزیران بخواهد «پولهای هنگفت» طلب نکنند. در یکی از این جلسهها شاکیترین وزیر، یعنی وزیر جنگ مدعی میشود که اگر بیدرنگ ۴۲هزار تومان برای «قشون تهران» فراهم نشود، همان فردا خواهند شورید.
شوستر که پیشتر یکی از کارمندان خزانهداری را برای بازرسی بدهبستانهای مالی وزارت جنگ و بهویژه حسابهای شخص وزیر مامور کرده، با آگاهی پیشینی به هیات دولت اعلام میکند که عین همین مبلغ را ده روز پیش برای بدهیهای معوقه ماه قبل پرداخته است.
وزیر جنگ هم جسورانه پاسخ میدهد: «همهاش بین تفنگچیهای بدبخت گرسنه تقسیم شد.» شوستر هم پاسخ میدهد که دریافتی ماه پیش و سایر مبالغی که به اسم قشون گرفته شده (۸۳ هزار تومان)، به صرافی ایرانی سپرده شده است.
وزیر جنگ طلبکارانه میگوید آیا قرار بر آبروبری است؟ و مدعی میشود که «اگر هم ۸۳ هزار تومان در حساب او پول باشد، روحش بیخبر است.»
خلاصه، حسابدار امین وزارت جنگ احضار میشود و وزیر جنگ در خفا با او سخن میگوید و به جلسه هیاتدولت بازمیگردند و اعلام میکند که حق با شوستر است و او تازه فهمیده که پول ماه قبل به قشون پرداخت نشده است. شوستر مینویسد «عیب از اطلاعات ناقص بود! قیام قشون به همین سادگی منتفی شد.»
فساد مستوفیها/ او اندکی بعد [پس از ورود به ایران] پی میبرد که مستوفیها(۲) بهزبان، ابراز اطاعت از قوانین و مقررات خزانهداری کل میکنند، اما در عمل عواید خود را به بانکهایی که تعیین کرده بود، نمیدهند؛ «در ایران عادت مالوف است که پول را تا به زور از چنگت درنیاوردهاند، رها نکنی. ولی عزل فوری یکی دو نفر متخلف سرشناس و بانفوذ، کار خودش را کرد.» (ص۲۱۱)
شوستر به نقل از نایبالسلطنه [ابوالقاسمخان قراگوزلو معروف به «ناصرالملک»] مینویسد: در ایران هر وقت نظارت موثری بر مدیریت امور مالی صورت گرفته، صدای همه در آمده است.
احترام به قانون/ شوستر مینویسد: کوشیدم ایرانیان و خارجیهای مقیم ایران را به «احترام به قانون» عادت دهم. احترام به پول بهوفور وجود داشت، ولی هیچکس قانون را همچون مظهر حقوق ملت محترم نمیشمرد. (ص۲۱۷)
حسابکشی/ شوستر میگویند که قبل از ورودش به ایران، مجلس «با سرهمبندی موادی از قوانین فرانسوی» قانون «حسابکشی» را تصویب کرده بود، اما کسی از معنای آن آگاهی نداشت: «با افتخار از آن دم میزدند، اما بیسروصدا به پُرکردن جیبهای خود ادامه میدادند.» (ص۲۱۸)
فقر قانون/ شوستر یکی از موانع بزرگ جمعآوری درآمدهای دولتی در ایران را، نبود قوانین کیفری برای مقابله با اختلاس و تقلب و جرایم مشابه میداند و مینویسد: مستوفی، یا هر مقام دیگری که پول یا مال دولتی در اختیار داشت، میتوانست هر کاری که دلش میخواست با آن بکند بدون اینکه نگران بازخواست باشد. (ص۲۱۵)
عدلیه نابسامان/ محاکم عدلیه در ایران، در وضعی بودند بهمراتب نابسامانتر از دیگر دستگاههای دولتی؛ چنانکه نهتنها مانع از جرم و جنایت نمیشدند، بلکه حلقه مهمی از زنجیره تبهکاری صاحبمنصبانی را تشکیل میدادند که از دسترنج مردم ارتزاق میکردند. (ص۲۱۵)
روغن برای شتر، کاه برای اتومبیل/ شوستر در بخشنامهای از وزرا میخواهد درخواست پول را در «برگههای چاپی» خزانهداری ارسال کنند. این اقدام با استقبال وزیران روبهرو میشود؛ چراکه تصور میکردند بدون توجه به موضوعیت قانونی و ضرورت پرداخت آن، «کافی است برگه [چاپی] را پُر کنند» و پول بگیرند. شوستر میگوید در نتیجه، در میان انبوه درخواستها، تقاضاهای خندهداری هم مطرح شده بود؛ «یکبار وزیر عدلیه با دو برگ درخواست از من سراغ گرفت»، برای خرید «روغن برای شترهای شاهی» و «کاه برای سرویس اتومبیل اعلیحضرت.» دود از کلهام بلند شد. ولی درخواستها کاملا جدی بود، چون در ایران روغن مخصوصی به پوست شتر میمالند تا نرم نگهش دارند و مستخدمان گاراژ دربار بهجای مواجب خود، کاه میگرفتند. هر دو درخواست برآورده شد.» (ص۲۱۶)
شوستر پیشتر توضیح داده است که «مالیاتها همه نقدی وصول نمیشوند و مقدار زیادی از آنها جنسی است. یعنی دولت از زمیندار و کشاورز گندم، جو، کاه، پنبه، برنج و محصولات زراعی دیگر مطالبه و قبول میکند.» (ص۲۰۷)
گریه کرد که مالیات ندهد!/ شوستر به دشواری اخذ مالیات از رجال سیاسی اشاره میکند و مینویسد: فرمانفرما که دید من در مورد مالیات با کسی شوخی ندارم، پیش هیاتوزیران رفت و خدمات دلاورانه خود را به دولت مشروطه، هم در مقام سردار قشون و هم در منصب وزیر جنگ، برشمرد و سر روی شانه رئیسالوزرا گذاشت و زار زار گریه کرد. اعضای کابینه چنان تحتتاثیر قرار گرفتند که در نامهای مودبانه از من تقاضا کردند مالیاتی از او نگیرم تا آنها خود به موضوع رسیدگی کنند. نامه را خود فرمانفرما به دستم داد و من گفتم دو راه بیشتر ندارید: یا به خدمات دلاورانهتان به دولت مشروطه ادامه میدهید و فردا همه مالیاتهای پسافتادهتان را میپردازید، یا اجازه میدهید انبارهای غلهتان را مصادره و راحتتان کنم. به هیات دولت هم نوشتم که لطفا به امور دیگر دولت بپردازید و وصول مالیاتها را به من بسپارید. (ص۲۱۸)
تنها راه نجات ایران/ شوستر در پایان کتاب، با انتقاد از منفعتطلبی روسیه و انگلیس در ایران، مینویسد: «تنها راه نجات ایران بازسازی امور مالیه ورشکسته آن [مدیریت ناکارآمد امور مالیاتی و مسائل دیگرش] بود.» (ص۲۳۹)
۱ - ویلیام مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر ماهی، ۱۳۸۵.
۲- کسی که کارش دریافت مالیات و امور دارایی کشور (یا ولایات و ایالات) بوده است.