در سایه سنت قدمایی
از اینرو، از سویی، اندیشه مشروطهخواهی باید با اعراض از نظام سنت اندیشه سیاسی تدوین میشد، اما از سوی دیگر، سهم نمایندگان تجددخواه در تکوین مشروطیت ایران بسیار اندک بود. ایران، در سدههای متاخر دوره اسلامی تا مشروطیت، دورهای طولانی از زوال اندیشه سیاسی را سپری کرده بود. با پایان عصر زرین فرهنگ ایران، به تدریج، پیوندهای اندیشیدن با واقعیتهای تاریخ ایران گسسته شد و نظام سنت اندیشه سیاسی به تکرار بیرویه ماثوراتی تبدیل شد که نسبتی با پرسشهای زمان نداشت. پیروزی مشروطیت در شرایطی امکانپذیر شد که آشنایی ایرانیان با اندیشه تجددخواهی از حد نازل تفنن فراتر نمیرفت، درحالیکه نظام سنت قدمایی دستخوش چنان تصلبی شده بود که تنها میتوانست به مانعی مهم در راه دگرگونی تاریخی تبدیل شود. از نظر تاریخ اندیشه، دوران جدید تاریخ ایران در برزخ نه- این و نه- آن آغاز شد. به این سان، بهرغم کوششهای مهمی که در فاصله اصلاحات دارالسلطنه تبریز تا پیروزی جنبش مشروطهخواهی برای ایجاد تغییری در موضع آگاهی در صورت گرفت، اگرچه دوران جدید تاریخ ایران آغاز شد، اما شبح نظام سنت قدمایی سنگین تر از آن بود که اندیشه تجددخواهی بتواند خود را از آن رهایی بخشد.
ارسال نظر