درگذشت نابهنگام دیوید ریکاردو
دیوید ریکاردو یکی از نظریهپردازان بزرگ اقتصاد کلاسیک ۱۱ سپتامبر ۱۸۲۳ در سن ۵۳ سالگی به دلیل یک بیماری عفونی درگذشت. از او در کنار رابرت مالتوس، آدام اسمیت و جان استوارتمیل به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان کلاسیک یاد میشود. ریکاردو در دوران جوانی به رموز بازرگانی آشنایی پیدا کرد. پدرش یهودی بود و زمانی که دیوید، دین خود را به کاتولیک تغییر داد، روابط بین پدر و پسر تیره شد و ریکاردو از آن پس به دلالی در بورس شهر لندن پرداخت و از فعالیتهای تجاری خود ثروت بسیار زیاد و از کتابهایی که تالیف میکرد، شهرت کمنظیری بهدست آورد.
دیوید ریکاردو یکی از نظریهپردازان بزرگ اقتصاد کلاسیک ۱۱ سپتامبر ۱۸۲۳ در سن ۵۳ سالگی به دلیل یک بیماری عفونی درگذشت. از او در کنار رابرت مالتوس، آدام اسمیت و جان استوارتمیل به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان کلاسیک یاد میشود. ریکاردو در دوران جوانی به رموز بازرگانی آشنایی پیدا کرد. پدرش یهودی بود و زمانی که دیوید، دین خود را به کاتولیک تغییر داد، روابط بین پدر و پسر تیره شد و ریکاردو از آن پس به دلالی در بورس شهر لندن پرداخت و از فعالیتهای تجاری خود ثروت بسیار زیاد و از کتابهایی که تالیف میکرد، شهرت کمنظیری بهدست آورد. ریکاردو در ۱۸۱۹ به نمایندگی مجلس عوام انگلستان انتخاب شد. دیوید ریکاردو در اندیشه اقتصادی خود به توسعه مکتب کلاسیک که ازسوی اسمیت بنیان نهاده شده بود، پرداخت. درحالی که اسمیت روی مساله «تولید» تاکید میورزید، ریکاردو بر مبحث «توزیع درآمد» متمرکز شد. نظریههای معروف او، «قانون بازده نزولی» و «مزیت نسبی» است.
الف. قانون بازده نهایی نزولی: به اعتقاد ریکاردو، همزمان با رشد اقتصادی و جمعیتی، بهدلیل افزایش نیاز به مواد غذایی و محصولات کشاورزی، کشاورزان مجبور خواهند شد زمینهای دارای بهرهوری پایینتر را نیز زیر کشت ببرند (بعد از زمینهای درجه یک که درآغاز زیر کشت میروند، زمینهای درجه دو و درجه سه مورد استفاده قرار میگیرند). از آنجایی که بهرهوری زمینهای درجه ۲، ۳ و ۴ کمتر از زمینهای درجه یک است، هزینه تولید در آنان افزایش مییابد، درنتیجه قیمت مواد غذایی افزایش یافته و بالطبع سود بادآوردهای (رانت) نصیب صاحبان زمینهای درجه یک میشود. مقدار این رانت دریافتی توسط صاحبان زمین، همگام با رشد جمعیت افزایش یافته و باعث کاهش درآمد کل جامعه (دردسترس کارگران و مهمتر از آن سود سرمایهگذاران) میشود. نهایتا اقتصاد به یک وضعیت ایستا یا تعادلی میرسد که در آن، کارگران صرفا دستمزدهایی در سطح حداقل معیشت دریافت میکنند. به اعتقاد او، رشد اقتصادی در یک جامعه سرمایهداری در سایه وجود مواد غذایی ارزانقیمت (که به معنی پایینتربودن دستمزدهای کارگران صنعتی و بالاتر رفتن سودهای سرمایهداران است) و درنتیجه افزایش امکان انباشت سرمایه در صنعت، تولید بیشتر و درنهایت افزایش درآمدهای اقتصادی کل، تحقق مییابد.
ب. نظریه مزیت نسبی: براساس این نظریه، مبادله آزاد مابین کشورها، باعث افزایش مقدار تولیدات (محصول) جهانی میشود. اگر هر کشوری به تولید کالاهایی روی آورد که توانایی تولید آنها را با هزینه نسبی کمتری (در مقایسه با دیگر شرکا و رقبای تجاری خود) دارد، در اینصورت کشور مفروض قادر خواهد بود، مقداری از کالاهایی را که با هزینه کمتری تولید میکند با کالاهای دیگری که ملتهای دیگر قادر به تولید ارزانتر آنها هستند، مبادله کند. در پایان یک دوره زمانی، ملتها درخواهند یافت که امکانات مصرف آنها، در اثر تجارت و تخصصیشدن، نسبت به زمانی که همه کالاهای موردنیاز خود را در داخل کشورهایشان تولید میکردهاند، افزایش یافته است، به همین خاطر اقتصاددانان، تجارت آزاد جهانی را مطلوب میدانند چون باعث افزایش تولید ناخالص ملی کشورها و بالطبع افزایش رفاه ملتها خواهد شد. او به کمک مفهوم «هزینه فرصت» نشان داد که نباید کشورها (بنابر اعتقاد اقتصاددانان گذشته) صرفا بر تولید کالاهایی که در آنها دارای مزیت مطلق (در مقابل دیگر کشورها) هستند، متمرکز شوند بلکه در داخل کشور نیز باید با درنظرگرفتن هزینه جایگزینی یک کالا با کالای دیگر، برمبنای مزیت نسبی (مقایسهای) عمل کرد.
ارسال نظر