سخنرانی دکتر علیرضا ملاییتوانی درباره نتایج کودتای ۲۸ مرداد
دگرگونی جریانها
دنیای اقتصاد: دکتر علیرضا ملاییتوانی در نشستی که با عنوان «کودتای ۲۸ مرداد و تغییرات سیاسی بزرگ» روز یکشنبه ۲۹ مردادماه به همت گروه تاریخ سیاسی پژوهشکده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به واکاوی زوایای سیاسی تغییرات ناشی از کودتای ۲۸ مرداد پرداخت. ملاییتوانی در این نشست به چهار تغییر عمده در سرنوشت سیاسی ایران اشاره کرد که آنها را محصول کودتا میدانست. این چهار تغییر عبارت بودند از: ۱) تغییر در ساختار و ماهیت نظام سیاسی ایران یعنی از توزیع منابع قدرت سیاسی به سوی تمرکز منابع قدرت سیاسی ۲) تغییر در ترکیب و ماهیت نیروهای اپوزیسیون سیاسی ۳) تغییر در جهتگیری جامعه ایران از تجدد به سنت ۴) تغییر در آرمانهای سیاسی جامعه ایران یعنی عبور از مشروطهخواهی به اسلام سیاسی و حکومت دینی.
دنیای اقتصاد: دکتر علیرضا ملاییتوانی در نشستی که با عنوان «کودتای ۲۸ مرداد و تغییرات سیاسی بزرگ» روز یکشنبه ۲۹ مردادماه به همت گروه تاریخ سیاسی پژوهشکده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به واکاوی زوایای سیاسی تغییرات ناشی از کودتای ۲۸ مرداد پرداخت. ملاییتوانی در این نشست به چهار تغییر عمده در سرنوشت سیاسی ایران اشاره کرد که آنها را محصول کودتا میدانست. این چهار تغییر عبارت بودند از: ۱) تغییر در ساختار و ماهیت نظام سیاسی ایران یعنی از توزیع منابع قدرت سیاسی به سوی تمرکز منابع قدرت سیاسی ۲) تغییر در ترکیب و ماهیت نیروهای اپوزیسیون سیاسی ۳) تغییر در جهتگیری جامعه ایران از تجدد به سنت ۴) تغییر در آرمانهای سیاسی جامعه ایران یعنی عبور از مشروطهخواهی به اسلام سیاسی و حکومت دینی. وی سپس به واکاوی هریک از این تغییرات پرداخت. در بخش نخست گزارش این نشست که در شماره گذشته به چاپ رسید، نخستین مورد یعنی تغییرات ناشی از توزیع قدرت در ساختار سیاسی ایران را آوردیم، در ادامه این گزارش سه تغییر عمده دیگر تشریح شده است.
تغییر ماهیت اپوزیسیون
دومین تغییری که در جریان کودتا در ایران روی داد آن بود که ترکیب اپوزیسیون در ایران تغییر میکند. زمانیکه ما انقلاب مشروطه را شکل دادیم و نخستین جریانهای اپوزیسیون در ایران در قالب احزاب سیاسی شکل گرفتند یا گرایشهای دموکراتیک ملی یا گرایشهای چپ سوسیالیستی داشتند که بعد از شهریور ۲۰ اینها باز در دو قالب بزرگ قابل دستهبندی هستند: ۱) احزاب دموکراتیک ملی و ۲) احزاب چپ که حزب توده آنها را نمایندگی میکند. زمانیکه به دولت دکتر مصدق میرسیم، مجموعه جریانهای ایرانخواه و ایرانگرا در واحدی به نام جبهه ملی ادغام میشوند و آرایش سیاسی پیدا میکنند. میدانیم که جبهه با احزاب و تشکلهای سیاسی متفاوت است. جبهه مجموعهای از احزاب، تشکلها و جریانها است که با هم ائتلاف میکنند و یک نیروی سیاسی گسترده و اثرگذار را تشکیل میدهند. در تاریخ ایران دوبار شاهد این جریان هستیم. نخست در قالب جبهه ملی و بعدها در قالب جبهه دوم خرداد این امر امکانپذیر شد.
حزب توده در تاریخ ایران بهویژه بعد از بحران آذربایجان و کردستان (جمهوری مهاباد) بدنام شد و به تدریج از صحنه سیاست حذف شده بود. بهویژه بعد از ترور شاه به حاشیه رانده شد و تقریبا غیرقانونی شد اما در زمان مصدق حزب توده مجددا فعالیت خود را شروع کرد و به یکی از انگیزهها و بهانههای آمریکاییها برای کودتا تبدیل شد اما به هیچوجه خوشنام نبود و به دلیل موضعگیریها، وابستگیهایی که به اتحاد شوروی داشت، کارشکنیهایی که در روند منافع ملی ایران و به ویژه در قضیه آذربایجان ایفا کرد و همچنین انشعابات درونی طبیعتا نتوانست بهعنوان یک اپوزیسیون نیرومند در صحنه سیاسی ایران باقی بماند. البته این حزب تلاش میکرد در پشت هر ماجرایی پنهان شود و به حیات خود ادامه دهد.
در دهه ۲۰ و ۳۰ آنچه اپوزیسیون ایران را معنا کرده و به آن تعین تاریخی میداد، همین نیروهای لیبرال دموکراتیکی بودند که در جبهه ملی ائتلاف پیدا کرده بودند. البته در این جبهه طیفهای مختلفی حضور داشتند؛ از فدائیان اسلام تا خلیل ملکی در این جبهه حضور داشتند. این جبهه نیرومندترین تشکل و جریانی بود که بهعنوان اپوزیسیون ایران فعالیت میکرد و شاه هرچند آنها را به رسمیت نمیشناخت اما بهعنوان اپوزیسیون و نیروی اثرگذاری که میتوانست در فرآیندها نقشآفرینی کند، بهطور غیر مستقیم آنها را تایید میکرد؛ اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد یک تغییر بسیار مهم در ترکیب اپوزیسیون ایران رخ داد. پس از کودتا جبهه ملی فروپاشید، سران و رهبران آن دستگیر شدند و ارگانها و مطبوعات آنها بسته و توقیف شدند.
بازماندگان جبهه ملی خود را در نهضت مقاومت ملی بازتولید کردند. در نهضت مقاومت ملی یک تغییر مهم رخ میدهد و به تدریج تا انقلاب ۵۷ ادامه پیدا میکند. نیروهای مذهبی به تدریج در حال پیدا کردن دست بالاتر هستند. هم در درون نهضت مقاومت ملی و بعد در سال ۱۳۳۹*که علی امینی نخستوزیر شد و دوره آزادی نسبی فعالیتهای سیاسی است که احزاب اجازه مییابند بار دیگر خود را احیا کنند. جبههملی دوم یکی از این احزاب است. در جریان بازسازی جبهه ملی دوم شاهد انشعاباتی هستیم که عمدتا به جدایی نیروهای مذهبی انجامید. از طیف نهضت آزادی تا دیگر نیروهایی که دارای گرایشهای دینی بودند. بدنه اصلی جبهه ملی معتقد بود که اینها در حال بردن مبارزات به سمت انحراف هستند و تلاش در دفع این نیروها داشتند و دکتر مصدق هرچقدر کوشید که با نامههای مختلف از احمدآباد اینها را موتلف کند و به هم پیوند دهد و جبهه را مجددا بهعنوان اپوزیسیون نیرومند و اثرگذار در تاریخ ایران سرپا نگه دارد، موفق نشد. با فروپاشی جبهه ملی دوم، تفکر لیبرال دموکراسی هم در ایران به انزوا رفت و تغییر سیاسی بزرگ دوم در ایران اتفاق افتاد. یعنی نیروهای مذهبی به اپوزیسیون اصلی حکومت مبدل شدند. اینکه چرا این تغییر روی داد و چرا این فرآیند طی شد، موضوع گسترده دیگری است که نیازمند بررسی مجدد است اما واقعیت این است که نیروهای مذهبی به رهبری مرحوم امام خمینی (ره) بهعنوان جریان اصلی مخالف حکومت قد علم کرد و در برابر حکومت ایستاد و با این ایستادگی و موضع تهاجمی که امام خمینی داشت به تدریج اپوزیسیون ملی، دموکراتیک و مشروطهخواه ایران که به مبارزات مسالمتآمیز در چارچوب قانون عقیده داشت، به حاشیه رفت و جای خود را به یک جریان اسلامگرای رادیکال، انقلابی و خواهان برانداختن نظم سیاسی موجود و درانداختن نظم سیاسی نوین مبتنی بر آرمانهای دینی داد.این حرکت به گونهای پیش رفت که جبهه ملی دیگر نتوانست با آنها هماهنگ شود. جبهه ملی آنها رامترقی نمیدانست و میکوشید فاصله خود را با آنها حفظ کند و در این فاصلهگیریها بود که دیگر نتوانست با جریان مبارزات اجتماعی، آرمانهای سیاسی و شعارهای نیروهای مذهبی هماهنگ شود. بنابراین اینها همچنان در حاشیه ماندند، ضعیف شدند و از ایفای نقش تاریخی بازماندند.
بازگشت به سنت
سومین تغییر سیاسی که در ایران رخ میدهد. جهتگیری فرهنگی_فکری جامعه ایران از تجدد به سمت سنت است. تغییر خاصی که در ایران تقریبا بهعنوان اولین کشور در حال رخ دادن است. ما چنین تحولی را در هیچ کجای دنیا سراغ نداشتیم. معمولا همه کشورهایی که در معرض مدرنیزاسیون قرار گرفتند در گذر و انکشاف تاریخی خود همواره آمیختگی بیشتری با مظاهر مدرن پیدا میکردند و به جامعههای مدرنتر تبدیل میشدند ولی در ایران یک حرکت دیگری رخ داد. اگر حاصل ایدههای روشنفکران پیش از مشروطه، همچنین حاصل تلاشها و تکاپوهای فکری اصحاب مطبوعات و قلم را پیش از مشروطه ببینیم، متوجه خواهیم شد که اینها در جریان انقلاب مشروطه خود را بازنمایی میکند و انقلاب مشروطه حاصل دستاوردهای مدرنیستها، نوگرایان، تجددخواهان و غربگرایان ایرانی است و کارهای رضاشاه و محمدرضاشاه به یک منطق دیگری البته در همین معنا انجام میگیرد اما بعد از ۲۸ مرداد ما شاهد یک تغییر شیفت هستیم و جامعه ایران که تقریبا تا ملی شدن صنعت نفت در همین مسیر حرکت میکرد به تدریج جهتگیری و مسیر حرکت خود را تغییر میدهد و به سمت سنت پیش میرود.
در عرصه سیاسی جامعه و نخبگان ایرانی کاملا ضد غرب میشوند البته این در گذشتههای تاریخی ریشههایی دارد. از ایدههای ایرانشهر گرفته تا ایدههای کسروی در کتاب آیین و اندیشه و آثار فخرالدین شادمان و احمد فردید یا بعدها ایدههای دکتر شریعتی و جلالآل احمد و... که بعدها به نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی رسید. اینها همان رویکردهای ضد غرب را در جامعه ایران نشان میدهد که بخشی از آنها ریشه در این ایدهها داشت و بخشی به واقعیتهای نظام دو قطبی آن زمان بازمیگشت و به ویژه تعارضاتی که بین بلوک شرق و غرب بود. به علاوه ادبیات تند جریانهای چپ مارکسیستی در ایران و اساسا جریان مبارزهخواهی و تحولگرایی انقلابگرا در جهان سوم که همه ضد غرب بودند، این ایده را پیش برد. بنابراین جامعه ایران نگاه، رویکرد، ارزشها، مفاهیم و رفتارهایش از تجدد به سمت سنت رفت و من فکر میکنم کودتای ۲۸ مرداد در بروز این رویداد فوقالعاده اهمیت داشت و نیروهای ملیگرا و مشروطهخواه و دموکراتیک نتوانستند سخنگویان مناسبی برای چنین تغییر وضعیتی باشند و نتوانستند به آرمانها، مطالبات و خواستههای جامعه ایران پاسخ دهند و بنابراین جامعه ایران به مسیر ضدیت با غرب و مدرنیته کشیده شد و در انقلاب اسلامی این رویکرد خود را نشان داد. همچنین نگاه توطئه محور به غرب نیز در بسیاری موارد البته محصول تجربیات تاریخی بود که ایرانیان داشتند. از مداخلات قدرتهای سلطهگر از انگلیس و روسیه گرفته تا آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد و بعد بحثهای مربوط به کاپیتولاسیون یا ماجرای فراماسونری و... باعث شد که یک نگاه توطئه محورانه در جامعه ایران شکل بگیرد.
تغییر آرمانها
آخرین تغییر سیاسی که قصد دارم از آن یاد کنم، تغییر در آرمانهای سیاسی جامعه ایران است؛ عبور از مشروطهخواهی به سوی حکومت دینی. این امر نیز به گمان من از ثمرات کودتای ۲۸ مرداد و تجربیات پس از آن بود. از پیروزی مشروطه از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تمام تلاشهای نخبگان، روشنفکران و همه علاقهمندان و دردمندان ایران این بود که آرمانهای مشروطه به گونهای احیا شود. تمام تلاش اپوزیسیون در ایران نیز این بود که مشروطیت را احیا کنند و آرمانهای مشروطه را زنده نگاه دارند و در همان چارچوب مبارزات سیاسی و فکری را پیش ببرند. تلاشهای زیادی هم تا آن زمان شکل گرفت اما بعد از ۲۸ مرداد هم جریان اپوزیسیون مشروطهخواه ضعیف شد و هم در تولید فکر و تئوری ناکام ماند و هم نتوانست همپای دیگر تغییرات که در درون جامعه ایران به لحاظ ارزشی، فرهنگی و فکری صورت میگرفت خود را هماهنگ کند و طبیعتا سررشته کار از دست نیروهای دموکراتیک ملی خارج شد و به دست نیروهای مذهبی و اسلامگرا افتاد و آنها نیز مسیر و جهتگیری آینده نظام سیاسی ایران را به سمت یک انقلاب دینی پیش بردند. البته انبوهی از روشنفکران و نوگرایان دینی مثل دکتر شریعتی و مجموعه حسینیه ارشاد، مرحوم مطهری، طالقانی، بازرگان و بسیاری از بزرگان دیگر نیز در این فضا موثر بودند که نهایتا به سمت یک حاکمیت دینی در ایران پیش رفت و این تغییر نیز به نظر من تا حدود زیادی محصول شرایط پس از کودتای ۲۸ مرداد در ایران است.
* دکتر امینی از اردیبهشت 40 تا تیر 41 نخستوزیر بود.
ارسال نظر