آغاز نبرد چالدران؛ شکست سخت ایران توپ عثمانی

۳۱ مرداد سال ۸۹۳ ه.ش جنگ چالدران، نخستین نبرد دولت صفوی و عثمانی آغاز شد. در این جنگ نیروهای قزلباش نزدیک به چهل هزار تن و سپاه عثمانی حدود یکصد هزار تن بودند. در این جنگ سربازان صفوی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان می‌جنگیدند درحالی که ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره می‌جست. البته صفویان پیش از این جنگ سلاح‌های آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آنها نیز آشنایی داشتند و شاه‌اسماعیل برای رسیدن به سلطنت از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاح‌ها در جنگ چالدران ناشی از سیاست‌های جنگی آنان بود. چون توپخانه تحرک سواره‌نظام را محدود می‌کرد، در جنگ‌های صحرایی از توپخانه استفاده نمی‌کردند و در مواردی هم که استفاده شد موثر نبود، سلاح‌های گرم ایرانیان از لحاظ تعداد انگشت شمار و از لحاظ کیفیت قابل‌قیاس با سلاح‌های ارتش عثمانی نبود، بنابر این استفاده از توپخانه جزو دستورات جنگی آنها نبود. همچنین صفویان ذاتا به سلاح آتشین بی‌علاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی می‌دانستند!

در این جنگ تبریز مدتی به‌دست لشکر سلطان سلیم افتاد و کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران جدا شد. این مناطق تا پیش از زمان شاه‌عباس کبیر در دست عثمانی بود تا اینکه لشکر شاه‌عباس در پی نبردی سنگین بخشی از مناطق کردستان را پس گرفت. هوشنگ طالع، محقق، درباره نبرد چالدران چنین گفته است: «سلطان سلیم سپاه خود را در دشت چالدران که دشتی باز و مناسب‌ترین مکان برای استقرار توپخانه بود آرایش داد. نبرد در روز اول با حمله سواره‌نظام ایران آغاز شد که به دلیل آتش سنگین توپخانه عثمانی با تلفات زیادی مواجه شد. روز دوم شاه اسماعیل خود با ۱۵۰۰ تن از سواران وارد میدان نبرد شد و بدون نشان و درفش شاهی در راس مردانی آماده مرگ با هدف نابود کردن توپخانه‌ عثمانی به دل دشمن زدند. شاه‌اسماعیل در جنگ لباسی زیر زره می‌پوشید که منقش به شیر و خورشید و ادعیه بر آن نوشته شده بود و عقیده داشت که او را از خطرات حفظ می‌کند.

در این نبرد سلطان میرزا افشار با لباس و نشان شاهی در میدان نبرد حضور داشت تا عثمانی‌‌ها را فریب دهد و آنها تصور کنند که او شاه است. شاه اسماعیل به همراه سوارانش درست از برابر تیررس توپ‌ها به دل دشمن زد و با حمله‌ای برق‌آسا خود را به توپخانه عثمانی رساند. ایرانیان با شمشیر زنجیرهای حائل پیشروی اسب‌ها را پاره کردند و خدمه توپخانه را از پای درآوردند. در پایان، باروت‌ها را به زیر توپ‌ها قرار دادند و توپخانه را کمابیش از کار انداختند. شاه اسماعیل با استفاده از این شگرد با موفقیت و با کمترین تلفات، توپخانه دشمن را نابود کرد. در این نبرد، سربازان عثمانی هم موفق به دستگیری بدل شاه شدند و زمانی که سلطان سلیم فهمید فریب‌خورده با دستور او تنها اسیر ایرانی در جنگ گردن زده شد درحالی که در این نبرد ایرانی‌ها ۲۰۰۰ نفر از افراد دشمن را به اسارت گرفته بودند که نکته‌ای قابل تامل است.

با وجود این پیروزی همچنان توان عثمانی‌ها بسیار بیشتر بود و پیروزی سپاه ایران در برابر سپاهی چندبرابر بزرگ‌تر از خود در جنگ رودررو ناممکن می‌نمود. روز سوم شاه اسماعیل آماده رزم شده بود که امام جمعه شهر خوی جلوی اسب او را گرفت و مانع رفتنش به میدان جنگ شد. شاه اسماعیل گفت که تو قصد داری شهادت را از من دریغ کنی و‌ امام جمعه خوی در پاسخ گفت که اگر سربازان ایرانی بجنگند و تا آخرین نفر شهید شوند، لطمه‌ غیرقابل جبران به ایران وارد نمی‌شود ولی اگر تو کشته شوی ایران نابود خواهد شد. بنابراین شاه اسماعیل به‌رغم میل خویش فرمان عقب‌نشینی صادر کرد و شکست را پذیرفت. با این وجود بسیاری از کارشناسان نظامی عقیده دارند که اگر او ۱۰ تا ۱۲هزار سواره‌نظام در روز سوم ذخیره می‌داشت، می‌توانست در این جنگ به پیروزی برسد. گرچه ایرانیان در این جنگ با تلفات سنگین شکست خوردند ولی خوشحالی عثمانی‌ها از این پیروزی هم دیری نپایید و اندکی پس از غارت اموال مردم پایتخت یعنی تبریز و به اسارت گرفتن شمار زیادی از کارشناسان علوم و فنون مختلف که در پایتخت ساکن بودند، مجبور شدند پس از یک هفته از ترس شورش مردم و آفند دوباره شاه اسماعیل، به استانبول عقب‌نشینی کنند. آنان در میان مردم سرزمین‌های فتح شده هیچ مقبولیتی نداشتند و تا تبریز تنها با زور شمشیر و خونریزی و قتل‌عام پیشروی کرده بودند.»