یک امتیاز و محرومیت چند نسل
بوتزوف سفیر روسیه گفته بود: «اگر امتیاز تنباکو در میان نبود، امتیاز جنگل هم سرنمیگرفت. » بریدن یا تراشیدن بیرویه جنگلهای شمال ایران، داستانی غمانگیز داشت و ازنیمه دوم سده نوزدهم و با بازشدن راه شمال آغاز شد. چوب مازندران نخست در سال ۱۲۷۹ق / ۱۸۶۳م به انحصار سعید خان انصاری (موتمنالملک) درآمد که به روسها فروخت. تاجایی که شاه یادآور شد که جنگل از آن «دولت» است و «مداخله در آن باید به حکم دولت باشد. » همین فرمان نشان میداد که میرزا سعیدخان خودسرانه و بیآنکه پیمان دولتی درکار باشد، در کار داد و ستد چوب با روسیه بود.
بوتزوف سفیر روسیه گفته بود: «اگر امتیاز تنباکو در میان نبود، امتیاز جنگل هم سرنمیگرفت.» بریدن یا تراشیدن بیرویه جنگلهای شمال ایران، داستانی غمانگیز داشت و ازنیمه دوم سده نوزدهم و با بازشدن راه شمال آغاز شد. چوب مازندران نخست در سال ۱۲۷۹ق / ۱۸۶۳م به انحصار سعید خان انصاری (موتمنالملک) درآمد که به روسها فروخت. تاجایی که شاه یادآور شد که جنگل از آن «دولت» است و «مداخله در آن باید به حکم دولت باشد.» همین فرمان نشان میداد که میرزا سعیدخان خودسرانه و بیآنکه پیمان دولتی درکار باشد، در کار داد و ستد چوب با روسیه بود. برای این مهم میرزا یوسفخان را هم اجیر کرده بود. پاسخ آن وزیر به شاه این بود که اگر میرزا یوسفخان نبرد، دیگری خواهد برید.
پنج سال بعد در ۱۲۸۴ق/ ۱۸۶۸م، از نو همان وزیر، انحصار چوببری از جنگلهای مازندران را به نام میرزا مسعودخان، کارپرداز حاجی ترخان گرفت. از نامه او به میرزا سعیدخان برمیآمد که تا آن سالها که تازه اول کار بود، چگونه دولتمردان خودی دمار از جنگلهای ایران درآورده بودند. همین کارپرداز به میرزا سعیدخان نوشت: «هرکس از توابع داخله و خارجه آنقدر که توانسته چوب فروخته و حمل قفقازیه و اینجا کرده است.» اینها تاجرند و مالی است خریده، آنهایی که در ایران فروختند، باید حکام ولایات ایران موافق قوانین دولت ایران غرامت بگیرند. بدیهی است رویتر نیز در هیچیک از دو امتیازنامه راهآهن و بانک، درختان جنگل را فراموش نکرد. از میان رفتن جنگل تیشه به ریشه سرزمینی بود که گرایش به بیآبی و خشکی داشت. در سده نوزدهم چنانکه در تصویر سفرنامههای این دوره میبینیم یا در سفرنامه خود ناصرالدین شاه یا در نامههای اداری آن روزگار میخوانیم، در بیشههای کشور، نزدیک شهریار، هنوز شکار شیر و پلنگ معمول بود و جنگلهای شمال ورای تونل کندوان و تا نزدیکی کرج ادامه داشتند.
دیگر آنکه بهرهبرداری از جنگلهای شمال بهانه خوبی برای نزدیک شدن به مرزهای روسیه و نیز راهی در ایجاد شورش و اعتراض در آن مرزها بود. درست یک ماه پس از امضای قرار نامه بانک شاهی، یعنی ۵ فوریه ۱۸۸۹ قرارنامه نوینی بسته شد میان چارلز دوفیلد رئیس «بانک نوین شرق» و محمدولی خان نصرالسلطنه که بعدها مشروطهخواه از آب درآمد و سپهدار اعظم لقب گرفت. شعب این بانک را بانک شاهی خرید و کارکنان بانک شهر به استخدام بانک شاهی درآمدند یا در پیوند تنگاتنگ با آن بانک بودند. به ظاهر امر و بنابر فرمان «آزادی مالکیت» امتیازنامه به نام نصرالسلطنه بود اما در اصل او رشوهای ستاند و کار را به دست انگلیسها وانهاد. به این نکته هم اشاره کنیم که نصرالسلطنه چند سال پیش از آنکه شور مشروطهخواهی برش دارد، در ۱۳۰۷ ق (۱۸۸۹م) پیشکش کلانی به شاه داد و حاکم استرآباد شد، گویا در ازای همان رشوه بود که امتیاز جنگل را از شاه گرفت. نصرالسلطنه بعدها نیز به همکاری با دولت انگلستان ادامه داد. تا جایی که نمایندگان آن دولت، شاه را تهدید کردند و واداشتند که امینالضرب را از کار برکنار کند و نصرالسلطنه را برجایش بنشاند. این امتیاز هم همانند همه امتیازنامههای این سالها به همت ولف فراهم آمد، او بود که امتیازنامه را به حضور برد و در ده ژوئن ۱۸۹۰ نسخهای از آن را به نشانی دولت متبوع خود فرستاد.
محتوای امتیازنامه
مدت امتیاز ۵ سال بود و بنا شد سالانه ۲۵۰هزار درخت از جنگلهای مازندران ببرند؛ ۱۰۰ هزار درخت از گیلان و ۱۵۰هزار درخت از مازندران.
ماده ۱: نصرالسلطنه به عهده گرفت که همه هزینههای چوببری و غیره را بدهد و آقای دوفیلد از پرداخت هرگونه عوارض معاف باشد.
ماده ۲: نصرالسلطنه باید جلوگیری کند از اینکه دیگری حق بهرهبرداری از جنگل و بریدن چوب را داشته باشد، نیز اگر مشکل یا مخالفتی از سوی حاکم پیش آید، مسوول اوست.» اما دوفیلد هیچ مسوولیتی برعهده نمیشناخت. حتی تضمین نمیداد بیش از آنچه در قرارنامه آمده بهرهبرداری نکند و نفروشد.
ماده ۳ و ۴ هزینه سود و زیان احتمالی امتیازداران را وارسی میکرد.
ماده ۵ هم جانشینان و شریکان را تعیین میکرد.
در ۱۸۹۰ میان امتیازداران و چوببران که بیگمان از دستمزد خود شکایت داشتند، بگو مگو درگرفت. روسها نیز از فرصت بهره جستند و به پرخاش آمدند و حضور انگلیسیها را در شمال به تهدید تعبیر کردند. هشدار هم دادند و سخن از مداخله نظامی کردند. ولف پیگیر نشد. نخست اینکه تا برسر کار بود، کوشید سیاست همزیستی مسالمتآمیز پیشه کند، دیگر اینکه اکنون امتیاز تنباکو و نفت در میان نبود و نمیخواست که روسها را زیاده ناخرسند کند. پس از اینکه چارلز دوفیلد کنار رفت. نهتنها ۸۰۰۰ هزار لیره تاوان برای نصرالسلطنه یا بهتر بگوییم برای دولت و ملت ایران باقی گذاشت، بلکه در دم سهم خود را به دو سرمایهدار یونانیالاصل فروخت که تبعه روسیه بودند. این دو سرمایهدار «برادران کوسی» بودند که همزمان دو امتیاز دیگر از بابت «درختان شمشاد» و «زیتون و روغن و صابون» گرفتند.
در سرآغاز این دو قرارنامه سفیر فرانسه هویت و تابعیت برادران کوسی را بهعنوان «تبعه روسیه و مقیم باکو» گزارش کرد. همچنین گفته شده که این دو از بیست سال پیش در کار داد و ستد چوب شمشاد در جنگلهای گیلان بودهاند. این بار قرارداد را یکراست با جناب «امینالسلطان» بستند تا کار امتیاز چه برای خودشان و چه برای ایرانیان آسانتر پیش رود. به عبارت دیگر چوببران و اهل محل را یارای کارشکنی نباشد. سرمایهداران به هرگونه که میخواهند بکنند و ببرند. بهنظر میرسد این شاید بدترین و خطرناکترین امتیازی بود که در این سالها واگذار میشد زیرا از توتون و تنباکو میتوان گذشت و کشت دیگری به جای آن نشاند اما شورهزارهای راه شمال گواهند که به سختی میشد از آن پس جنگل نیمهمرده را جان داد.
منبع: هما ناطق، بازرگانان در داد و ستد با بانک شاهی و رژی تنباکو (برپایه آرشیو امینالضرب)، انتشارات خاوران، 1371.
ارسال نظر