سخنرانی رودی مته در نشست «تاریخنگاری در منابع ایرانی»
سقوط غیرمنتظره صفویان
دنیای اقتصاد- سمیرا دردشتی: روز سهشنبه دوم خرداد ماه دانشگاه اصفهان مجری کارگاهی با عنوان «تاریخنگاری در منابع ایرانی از سقوط صفویه تا برآمدن قاجار» بود. در این کارگاه که به همت گروه تاریخ این دانشگاه برگزار شده بود استادانی از دانشگاههای اصفهان، نجفآباد و لرستان به بیان دیدگاههای خود در باب منابع و شیوههای تاریخنگاری این عصر بهعنوان دورانی کمتر دیده شده در تاریخ ایران پرداختند. سخنران ویژه این جلسه پروفسور رودی مته، ایرانشناس و استاد دانشگاه دلاوار آمریکا بود.
دکتر مرتضی دهقاننژاد استاد تاریخ دانشگاه اصفهان و رئیس دانشکده ادبیات این دانشگاه در مراسم ابتدایی، ضمن خیر مقدم به استادان حاضر در کارگاه و بهویژه پروفسور مته، لزوم برگزاری چنین کارگاهها و نشستهایی را در همافزایی میان استادان و دانشجویان دانست و ارج نهادن به گفتمان بین کشوری و بینالمورخین را سرآغازی برای انباشت بهتر دانش و جلوگیری ار اتلاف انرژی و تکرار مطالعات ارزیابی کرد.
دنیای اقتصاد- سمیرا دردشتی: روز سهشنبه دوم خرداد ماه دانشگاه اصفهان مجری کارگاهی با عنوان «تاریخنگاری در منابع ایرانی از سقوط صفویه تا برآمدن قاجار» بود. در این کارگاه که به همت گروه تاریخ این دانشگاه برگزار شده بود استادانی از دانشگاههای اصفهان، نجفآباد و لرستان به بیان دیدگاههای خود در باب منابع و شیوههای تاریخنگاری این عصر بهعنوان دورانی کمتر دیده شده در تاریخ ایران پرداختند. سخنران ویژه این جلسه پروفسور رودی مته، ایرانشناس و استاد دانشگاه دلاوار آمریکا بود.
دکتر مرتضی دهقاننژاد استاد تاریخ دانشگاه اصفهان و رئیس دانشکده ادبیات این دانشگاه در مراسم ابتدایی، ضمن خیر مقدم به استادان حاضر در کارگاه و بهویژه پروفسور مته، لزوم برگزاری چنین کارگاهها و نشستهایی را در همافزایی میان استادان و دانشجویان دانست و ارج نهادن به گفتمان بین کشوری و بینالمورخین را سرآغازی برای انباشت بهتر دانش و جلوگیری ار اتلاف انرژی و تکرار مطالعات ارزیابی کرد. دهقاننژاد با جدا کردن جهان اهل علم از جهان اهل سیاست گفت: «جهان اهل علم مرز، نژاد، دین و حتی زبان نمیشناسد.» او مزیت اهل تاریخ را در آگاهی به ناپایداری جهان دانست و این امر را نتیجه عبرتی شمرد که این رشته در خود نهفته دارد و بنابراین نزدیکی فکری میان مورخان جهان گفتوگوی آنان را تسهیل میکند و میتواند راهی به سوی صلح جهانی بگشاید.
در ادامه دکتر علیاکبر جعفری مدیر گروه تاریخ دانشگاه اصفهان گزارشی از روند برگزاری این نشست ارائه کرد و آن را فرصتی مغتنم برای فتح باب در این موضوع کمتر دیدهشده دانست. وی همچنین به عدم حضور دکتر رسول جعفریان اشاره کرد که پیشتر قرار بود در زمره مدرسان این نشست باشد اما به سبب تغییر برنامهها این امکان فراهم نشد. سخنران نخست این نشست دکتر رودی مته بود. وی ضمن قدردانی از این دعوت، حضور خود در اصفهان پایتخت بزرگ عهد صفویان را موجب افتخار دانست و به استاد خود پروفسور نیکی کدی، ادای احترام کرد که او را با ایرانشناسی و بهویژه جنبههای اقتصادی و اجتماعی آن که پیشتر کمتر مورد توجه پژوهشگران بوده، آشنا کرده است. مته در ادامه، سخنرانی خود را با موضوع «زوایای تاریخنگاری در دوره سقوط اصفهان تا برآمدن قاجاریه» به شرح زیر ارائه داد.
«برخلاف هندوستان عهد گورکانیان و تا حدی امپراتوری عثمانی در سده ۱۲ ه.ق یعنی ۱۸ میلادی در تاریخ ایران تحول چندانی پدید نیامد و موضوعات و مطالب مربوط به این عصر بسیار محدود ماند. ما قفسههای زیادی در رابطه با انقراض و فروپاشی گورکانیان در هندوستان و ادغام این نظام در یک نظام جدید بهخصوص امپراتوری بریتانیا داریم. تعداد کتابها و تحقیقات در رابطه با همین دوره در امپراتوری عثمانی البته به نسبت کمتر است، چراکه تحقیقات در رابطه با این امپراتوری بیشتر روی سده ۱۶ میلادی یعنی عصر طلایی در زمان سلیمان قانونی و بعدها قرن ۱۹ میلادی یعنی قبل از انقراض این سلسله متمرکز شدهاند. البته این قرن هم در قلمرو گورکانیان و هم در امپراتوری عثمانی با شرایط ایران بسیار متفاوت است. امپراتوری عثمانی در جنگ با روسها، لهستانیها و بهطور کلی دیگر ارتشهای اروپایی شکست خورد اما متلاشی نشد و به علاوه اتصال شدیدی هم به اروپا پیدا کرد. هم به سبب نبردها و هم به لحاظ روابط سیاسی، چراکه این امپراتوری به لحاظ جغرافیایی نیز به اروپا نزدیک بود. در هندوستان هم درست است که گورکانیان متلاشی شدند اما این پروسه بسیار کندی بود برخلاف آنچه بر سر صفویان آمد.
در ایران سلسله صفویان بهطور سریع و غیرمنتظره سقوط کردند و کسی پیشبینی آن را نمیکرد. تنها کسی که من بهخاطر میآورم در یادداشتها و گزارشهای خود به این امر اشاراتی داشته است، یک سفیر روس بود که در سال ۱۷۱۸میلادی به ایران آمد و نوشت که «ارتش ایران به قدری ضعیف است که من پیشبینی میکنم متلاشی خواهد شد.» این در حالی بود که سلسله صفویان بهطور کلی رونق داشت و هیچکس پیشبینی متلاشی شدن آن را نمیکرد. بعد از این سقوط ما یک تاریخ ۷۵ ساله بین سقوط اصفهان و تاجگذاری قاجاریان را در تاریخ ایران داریم که مبهم است و دارای هویت و شاخصهای قابل ذکری نیست. ما در یکسو صفویان و رونق این سلسله را داریم که ایران را احیا کردند و این سرزمین را به یک کشور متحد بعد از هرج و مرج تیموریان و جانشینان آنها تبدیل کردند و اصفهان بازمانده همین رونق و شکوفایی در تاریخ ایران است.
به عبارت دیگر صفویان به نوعی کشور معاصر ایران را به لحاظ نهادها و مفاهیم مختلف تشکیل دادند. در طرف دیگر قاجاریان قرار دارند که نمونه ضعف هستند. آنان در برابر روسها شکست خوردند و بخشهای قابلتوجهی از ایران را از دست دادند. حال آنکه زمان میان این دو سلسله مشخص یعنی زمان حکومت افشارها و کریمخان فاقد هویت است و سبک تحلیل مشخصی برای آن وجود ندارد. چون نه یک عصر طلایی است مثل عهد صفویان در گذشته و نه یک دوره فروپاشی و رفتن به زیر سلطه دیگران است مانند عهد قاجاریه. بنابراین به لحاظ تاریخنویسی توصیف، تحلیل و تفسیر این عصر با دشواری مواجه است. یکی از عمدهترین مشکلاتی که در این دوران با آن دست به گریبان هستیم کیفیت و کمیت منابع است که به نسبت دوره صفویه و قاجاریه بسیار کمتر است.
گرایشی میان تاریخنگاران معاصر ایرانی وجود دارد که به تاریخ خود بهعنوان یک سلسله متداوم که با دوره هخامنشیان شروع شده و تا جمهوری اسلامی ادامه مییابد، نگاه میکنند. یعنی یک سلسله متداومی است که برخی مواقع به جهت هجومهای خارجی انقطاع پیدا میکند. در این شیوه توصیف تاریخنویسی در ایران ما نمیتوانیم این عصر یعنی از سقوط صفویه در اصفهان تا تاجگذاری قاجاریه را جایگذاری کنیم. چراکه استمرار در آن پیدا نمیشود و بیشتر یک عصر هرج و مرج و متلاشی شدن ایران است که طی آن مناطق مختلف تحت کنترل دودمانهای مختلف قرار میگیرد و این انسجام و همبستگی و هماهنگی ایران که امروز در ذهن داریم دیده نمیشود.
این امر مشکل تاریخنویسی معاصر ایران است اما پرسش آنجا است که این مشکل چگونه قابل حل است؟ و با سده ۱۲ در تاریخ ایران باید چه کنیم؟ برخلاف امپراتوری عثمانی که با تمام شکستها و سرزمینهایی که از دست میداد نوعی اتصال در آن با اروپا پدید میآمد. درست در همان زمان که سقوط اصفهان رویداد، نخبگان و طبقات بالای عثمانی در این عصر شیفته مد، رسوم و عادات اروپاییان میشدند، یعنی آنها با اینکه زمین از دست میدادند، اما این اتصال و رابطه با اروپا هم به لحاظ اختراعات مادی و هم مسائل فکری عصر خرد محکمتر میشد. در این زمان فیلسوفان فرانسوی نظیر ولتر و مونتسکیو در حال آمادهسازی انقلاب فرانسه بودند. این در حالی بود که ایران در این دوره اتصال نیمبندی را که در عصر صفویه داشت از دست داده بود و در محدوده خود فرومیرفت و خارجیان از ایران، میرفتند. کمپانیهای خارجی ورشکست شده و ایران را ترک کردند. مسافران بهدلیل فقدان امنیت به ایران سفر نمیکنند و به این صورت تبادل اطلاعات به شدت کاهش پیدا میکند.
به این صورت اختراعات و تحولات صنعتی به ایران نمیرسد و حتی خلیجفارس که همیشه راه خروجی به دنیا بود، محدود میشود. این دریا به سبب گرمای شدید هیچگاه به پای مدیترانه نمیرسید و به این ترتیب بیشتر حکومتهای ایران همیشه داخلی بودند و ریشههای آن در شمال ایران قرار داشته است. یعنی یک اتصال و گرایش طبیعی به دریا معمولا در تاریخ ایران وجود نداشته است. پس دوباره میپرسم آیا ما در سده دوازدهم، در میان مردان بزرگ که ایران را نجات دادهاند گیر کردهایم یا در یک دوران قتلعام و غارت قرار داریم؟ این هر دو جنبه در حکومت نادرشاه نهفته است. یک پرسش عمدهتر این است که آیا ممکن است از یک تاریخنویسی مبتنی بر سلسلهنگاری گذار کنیم؟ معنای آن این است که به جامعه جدای از فعالیتهای شاه و نخبگان توجه کنیم.
من فکر میکنم این گذار امکانپذیر است و پیشنهاد میکنم به شکل جدیدی به این عصر نظر کنیم و در این رابطه سه پیشنهاد محوری دارم: ۱) نگاه به ایران در یک چارچوب بزرگتر یعنی یک نقشه بزرگتر از ایران شامل تمام مناطق آسیا و اروپا را مورد بررسی قرار دهیم. دستکم کشورهای هم مرز با ایران یعنی عثمانیان، گورکانیان، آسیای مرکزی، روسیه و حتی تا چین را مورد توجه قرار دهیم. ۲) به ایران بهعنوان یک واحد مشخص سیاسی و فرهنگی نگاه کنیم ولی لزوما آن را با لنز وطنپرستی نبینیم، چراکه ایران در آن عهد به مفهوم معاصر وطن نبوده و دارای یکپارچگی مشخصی نبوده است. یعنی هویت از بالا هنوز ریشه پیدا نکرده بود و زمانیکه شما از یک ایرانی در آن دوره سوال میکردید، واحد وطنی و اهلیت خود را به شهر یا روستای محل سکونتش میرساند نه به مفهوم مشخصی که امروزه بهعنوان ایران میشناسیم. به این ترتیب یک احساس مشترک و عمومی حتی تا قرن ۲۰ میلادی میان مردم ایران وجود نداشته است. ۳) دیدگاه محلی و منطقهای یعنی به صورت محلی به مناطق مختلف ایران نظر کنیم و تاریخ آنها را مورد ارزیابی قرار دهیم.
به عبارت دیگر دیدگاهی که امروزه در تاریخنگاری جهانی مورد توجه بیشتری قرار دارد دیدگاه transnational (فراملی) است، البته یک تاریخنویس انگلیسی به نام بیلیک که دوسال پیش فوت کرد، در حدود ۴۰ سال پیش این پیشنهاد را مطرح کرده بود که به ایران، هندوستان یا آسیای مرکزی بهعنوان واحدهای منفصل نظر نکنیم بلکه به صورت یک واحد عمده با گروهها و افکار گوناگون باید در نظر گرفته شود. پدیده عمدهای که آنها در سده ۱۲ دارند، گریز از قبایل (حاشیه) بوده است. در تمام این سرزمینها در این دوره مرکز سیاسی و اقتصادی از هم پاشیده میشود و قبایل و ایلات به داخل آمده و حکمفرما میشوند. این پدیده مشترک ضرورتا نیاز به پژوهش دارد. همین عدم وجود قدرت مرکزی ممکن است امکانات جدید پدید آورد و ابتکارات شخصی را صاحب اهمیت کند. خود نادر شاه نمونه خوبی در این رابطه است چون به هندوستان رفته است و البته لشکرکشی او غیرقابل انکار است، اما به گونهای ادعا و تبلیغ شد که نوع جدیدی از همکاری بین ایران و هندوستان فراتر از مرز و بوم ایران پدید خواهد آمد البته پروژه او با کشتارهایی که انجام داد به نتیجه نرسید ولی مفهومی که دنبال میکرد بسیار جالب است.
در این میان گروههایی نیز وجود دارند که هرگز و به هیچوجه به مرز منحصر نمیشدند. طایفههای تصوف و شبکههای عرفان در این زمره قرار دارند که شبکههای وسیعی را پدید آوردند. این پدیده بسیار جالبی است که بهدلیل نگاههای مرز محور در تاریخنگاری کمتر به آن توجه شده است. حتی کشتار نادر شاه تاثیر بزرگی داشت. یعنی میراث او، طرز تفکر، رفتار و فعالیتهایش تاثیر زیادی داشت. به خصوص در آسیای مرکزی سلسله منگانیت که بعد از سقوط افشاریه بهوجود آمد و تا هجوم روسها در قرن بیستم حکمفرما بودند، وارث نظامی بودند که به نادرشاه برمیگردد، اما به سبب همان نوع تاریخنگاری به آن توجه نشده است. البته بهزودی در انگلستان کتابی در این رابطه منتشر خواهد شد.
ادامه این گزارش را فردا بخوانید.
ارسال نظر