کلاه ایرانی، لباس فرنگی

دنیای اقتصاد: جنگ‌های ایران و روس یکی از لحظه‌های سرنوشت‌ساز تاریخ ایران است که در جریان آن تجربه شکست منجر به بررسی علل ناکامی شد و نخستین‌بار ایرانیان در یک مقایسه پی به عقب‌ماندگی خود نسبت به رقبای غربی بردند و درصدد سامان دادن به این وضعیت برآمده‌اند. بررسی این روند آغازین چگونگی مواجهه ما را با این شرایط به نمایش می‌گذارد. یاسر خوشنویس پژوهشگر تاریخ علم در نشستی که در ۱۶ اردیبهشت ماه توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، همین مواجهه را با استفاده از مطالعات بین رشته‌ای مورد توجه قرار داد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دوم و پایانی گزارش این نشست است.

بین مردمی که به سنت‌های گذشته وفادار هستند و حسی از افتخار هم در این رابطه دارند ثبات ارجح بر تغییر است و تغییر بیشتر امری بطئی و ناآگاهانه است. حال عباس میرزا به آنها می‌گوید عادات خود را کنار گذاشته و به سنت فرانسویان بجنگید. آنها در برابر این تغییر جبهه گرفتند. به علاوه چون تغییر آگاهانه همراه با نوعی از خطر کردن است چون معلوم نیست شیوه جدید موفق شود و به این صورت شیوه‌های کهن نیز از دست می‌رود. اتفاقی که افتاد این بود که عباس‌میرزا‌کوشید ابتدا به‌طور پنهانی گروه کوچکی را تربیت کند و بعد از آنکه توانست با آنها پیروزی به‌دست آورد، اطرافیانش را برای تغییر قانع کند. بعد از فین‌کنشتاین این طرح علنی شد و به مردم تغییرات را اعلام کرد و خودش به این منظور لباس نظام جدید را پوشید. بلافاصله این پرسش مطرح شد که آیا این امر کارکردی هم دارد یا نوعی تقلید از کفار است؟ مردم این امر را به مثابه مسیحی شدن درک می‌کردند. لباس‌های ارتش اروپایی در فرهنگ دیگری شکل گرفته و پایدار شده بودند و قاعدتا یکسری عناصر فرهنگی آنها در آن وجود داشت و با عبا و گیوه ایرانی که در جنگ هم می‌پوشیدند متفاوت بود.

سیستم‌های اجتماعی و تکنیکی بی‌طرف نیستند و طیف متفاوتی از داوری را در خود دارند. آنها دارای یکسری داوری‌های اخلاقی و ارزشی هستند. به‌طور مثال در مورد کاربرد توپ این داوری پذیرفته شده بود که زدن دشمن از راه دور غیراخلاقی نیست و البته هنگام ورود این ابزار به شرق تا مدت‌ها این امر مورد تردید بود. بنابراین مصنوعات بی‌طرف نیستند اما بی‌طرفی‌های دیگری نیز وجود دارد. بی‌طرفی اقلیمی از آن جمله است. مثلا یک ماشین چاپ در فرانسه خوب کار می‌کند و ما فکر می‌کنیم که در یزد و اصفهان نیز همان کاربرد را خواهد داشت اما ممکن است به جهت گرما یا رطوبت از کار بیفتد. نوع دیگر بی‌طرفی فرهنگی است. شکل لباس جدید متضمن ارزش اخلاقی خاصی نبود ولی این لباس چون بین اروپاییان شکل گرفته و پایدار شده برای ایرانیان اختلاف فرهنگی پدید آورده و نوعی تقلید از کفار به شمار می‌آید. بنابراین در سیستم‌های اجتماعی و تکنیکی عناصری از محلی که در آن شکل گرفتند وجود دارد. این تفاوت‌های اخلاقی، اقلیمی و فرهنگی موجب می‌شود سیستمی که در مبدأ خوب کار می‌کند، در مقصد کارآیی نداشته باشد و به لحاظ معرفتی دشوار است که از قبل پیش‌بینی کنیم چه عنصری ایجاد مشکل می‌کند.

تصور گاردان این بود که در این زمینه دشواری‌های تکنیکی و کمبود منابع طبیعی مشکل‌آفرین می‌شود ولی چیزی که عملا مشکل‌زا شد لباس بود که نماد تقلید از کفار تلقی شد. یکی از شیوه‌های خاتمه بخشی به این مناقشه‌ها آن است که ما کارآیی را ثابت کنیم. تمایزی قائل می‌شوند بین هسته کارآ و پوسته غیرضروری. این امر در بسیاری از رساله‌های جهادیه عصر قاجار مورد بررسی قرار گرفته و از جمله در رساله میرزا عیسی قائم‌مقام بزرگ آمده است: «... و نیز جایز است مجاهدین را پوشیدن لباس کفار خصوصا در مواردی که موجب چابکی در جنگ شود.» این نوعی از اثبات کارآیی است ولی در مواقعی اینها ضدارزش تلقی می‌شود و تقلید از کفار به حساب می‌آید، راهکار این امر در نفی تضاد ارزشی است. یعنی به مردم گفته شود تضادی میان ارزش کاربردی و ارزش فرهنگی نیست. عباس میرزا از یک مجتهد در تبریز فتوا می‌گیرد که پوشیدن لباس جدید مانعی ندارد و از او می‌خواهد آن لباس را تبرک کند. یا در منشور محمد شاه هنگام حمله به هرات می‌آید که: «... رخت قدیم ایران همین لباس نظام بود. چنانکه در تخت جمشید و صورت‌های سنگی آن مشاهده می‌شود.» بنابراین یک راه دیگر در حل مشکل نفی تضاد ارزشی است.

گاهی می‌شود کارآیی را اثبات کرد اما ضدارزش بودن آن از بین نمی‌رود. در کنار لباس مشکلات دیگری هم پدید آمد یکی اینکه آیا می‌شود از ساز در میدان نبرد استفاده کرد مانند شیپور و طبل؟ در متن رساله میرزاعیسی قائم مقام به این چالش نیز پرداخته شده است: «.... جایز است استفاده از آلات لهو و لعب اگر نظم سپاه بر آن موقوف باشد.» یا در فتوای خاتون آبادی که او نیز صاحب رساله جهادیه است، آمده که «... استعمال طبل و بعضی چیزهای دیگر که در حروب و جنگ‌ها متعارف است، جایز است اما... احوط آن است که استعمال سازهای متعارف ننمایند و احتراز از استماع آنان نمایند. والله تعالی عالم بما فی‌الصور.» یعنی اجازه می‌دهد اما باز مشروط است.

مثال دیگری در این رابطه وجود دارد که یکی از توصیه‌های هیات فرانسوی این بود که سربازان باید ریش خود را بتراشند اما عباس‌میرزا این را نپذیرفت. این نقل از موریل انگلیسی است که ۲۰ ماه بعد از گاردان در شرایطی که روابط ایران و فرانسه به هم خورد و ایران روابط خود را با انگلستان احیا کرد به ایران آمد. او می‌گوید: «تنها در مورد تراشیدن ریش بود که شاهزاده اهل گذشت نبود و از این فکرش دست برنمی‌داشت. تا اینکه در جریان آتش کردن تفنگ‌ها در پیشگاه شاهزاده باروت‌دان در دست یک تفنگدار که از خوش اقبالی ریش بلندی داشت، منفجر شد و به یکباره ریش او از زیر چانه بسوخت.» یک افسر انگلیسی سرباز را به همان حالت نزد ولیعهد می‌برد تا کارآیی تراشیدن ریش را به شاهزاده ثابت کنند. عباس‌میرزا بالاخره موافقت کرد و به سربازان خود گفت که ریش‌هایشان را بتراشند. در صورتی که کارآیی اثبات نشود یا اثبات بشود و نتوانند ارزش فرهنگی آن را نادیده بگیرند، یک راه هم این است که توصیه را رد کنند.

نمونه‌ای از این امر هم در اصلاح قشون وجود داشت. یکی از توصیه‌های ارائه شده تعویض کلاه بود اما ایرانیان نپذیرفتند. درک ارزش نمادین فرهنگی کلاه امروز مقداری برای ما دشوار است اما در آن دوران کلاه بسیار مهم بود و ایرانیان حاضر به تغییر آن نشدند. آنان هرگز قانع نشدند که کلاه می‌تواند به بهتر جنگیدن کمک کند. آنها حتی بر سر شماری از افسران فرانسوی که در ایران ماندند، کلاه ایرانی گذاشتند. این دقیقا چالشی است که ما حتی تا به امروز با آن درگیر هستیم و نمونه آن استفاده از تلفن تصویری است که چند سال پیش کارهای زیرساختی آن هم صورت پذیرفت و قرار بود یکی از اپراتورهای تلفن همراه متصدی آن شود ولی بعدا این سوال پدید آمد که آیا استفاده از این تلفن منع یا زیان فرهنگی ندارد؟ و این امر هرگاه که قصد تغییر در سیستم را داشته باشیم به‌خصوص هر میزان که فاصله فرهنگی پیشنهاددهنده و طراح با ما بیشتر باشد، وجود دارد.

بنابراین ما کوشیده‌ایم پذیرنده منفعل نباشیم. به عبارت دیگر امروزه نیز زمانی‌که قصد داریم سیستم‌های اجتماعی_تکنیکی را بگیریم درگیر همین مناقشاتی هستیم که عباس‌میرزا درگیر آن بود. ابتدا چالشی بر سر هسته و پوسته بسته پیشنهادی که از غرب می‌آید، شکل می‌گیرد و در مرحله بعد مناقشه میان ارزش کاربردی و ارزش‌های فرهنگی تثبیت شده پدید می‌آید. نتیجه این فرآیند در آمیختن عناصر محلی با توصیه‌های پذیرفته شده است که دیگر نه سنتی هست و نه مدرن و اروپایی، چیز جدیدی پدید می‌آید که حاصل این مناقشه است. بروز ظاهری و نمادین این امر را می‌توان در سربازانی دید که لباس اروپایی دارند و کلاه ایرانی و این ماجرا ۲۰۰سال است که برای ما تکرار می‌شود. نتیجه مناقشه از پیش مشخص نیست. چون شرقیان می‌کوشند از پذیرای دست و پا بسته پیشنهادها به عاملانی مبدل شوند که فعالانه توصیه‌ها را تفسیر می‌کنند و در آنچه سرانجام روی می‌دهد، دخالت دارند.

کلاه ایرانی، لباس فرنگی