روایت ایدئولوژیک از تاریخ

انتظاری که من از کتاب «خواجه نظام‌الملک طوسی و تداوم فرهنگی ایران» داشتم این بود که یک روال منطقی داشته باشد. ما از محققان بزرگ این شیوه را آموخته‌ایم که موضوع و مفاهیم را تعریف می‌کنند و پس از طرح مساله رویکرد نظری خودشان را مشخص کرده و توضیح می‌دهند. سپس یافته‌های خودشان را دسته‌بندی می‌کنند و ارائه می‌دهند. تقریبا می‌توانم بگویم که هیچ‌یک از این انتظارات با خواندن این کتاب در نظر من برآورده نشد.

به همین دلیل مخاطب خودش باید از لابه‌لای صفحات کتاب مقصود و منظور نویسنده را پیدا کند. ما انتظار داریم محقق این مفاهیم را در آغاز کار خودش تعریف کند. به‌عنوان مثال چند مفهوم کلیدی در این کتاب هست که در صفحات متعدد به صورت مکرر مورد بحث قرار می‌گیرند و از نظر مبانی نظری هم کلید بحث هستند. یکی از مفاهیم «تداوم فرهنگی» است که در عنوان کتاب و روی جلد هم قید شده است. پس ما انتظار داریم بدانیم که منظور نویسنده از تداوم فرهنگی چیست؟ اما در این کتاب مطلقا هیچ بحثی راجع به اینکه تداوم فرهنگی چیست و به چه معنا است صورت نمی‌گیرد. در مقابل، نویسنده هیچ تعریفی هم از مفهوم گسست ارائه نکرده و اینکه چه تلقی‌ای از آن دارد. مفهوم کلیدی دیگر «اندیشه سیاسی ایرانشهری» است که هر دو، سه صفحه یک بار تکرار شده بدون هیچ ایضاحی. مفهوم دیگری که نویسنده پیش کشیده «نیروی پایداری ایرانیان» است.

گویا در ذهن محقق یک مجموعه نیروی پایداری در ایران داشته‌ایم و یک مجموعه نیروی مخرب که به میراث ایرانی توجه نمی‌کنند. اما ما نمی‌دانیم چگونه باید این نیروها را تشخیص بدهیم. آیا این نیروها شامل افراد می‌شوند یا جریان‌ها و گروه‌ها. مثلا چگونه من می‌توانم خواجه نظام‌الملک یا فردوسی و دیگر متفکران را به‌عنوان نیروی پایداری ایرانیان تشخیص بدهم. یا کسی مثل غزالی را در مجموعه نیروی پایداری تلقی نکنم چنان که دکتر طباطبایی بر این نظر است. از مفاهیم که بگذریم به مبانی نظری اثر می‌رسیم که متاسفانه هیچ بحثی از مبانی نظری نشده است. به نظر من آثار ایشان آثاری فرسایشی است؛ یعنی شما باید نیروی بسیاری صرف کنید تا بتوانید بفهمید با چه اثری مواجه هستید. لااقل این دو اثر نشان می‌دهد که ایشان با روش تحقیق آشنا نیست. بنابراین ما ناچاریم جست‌وجوهای شخصی انجام دهیم. اما آن چیزی که از مطالعه این دو اثر یافتم این بود که محور اصلی این بحث تداوم تاریخ ایران و تداوم فرهنگی ایران است. البته اینها با هم متفاوتند و برای ایشان روشن نیست. بنابراین به نظر می‌رسد موضع نظری که در این کتاب وجود دارد نظریه تداوم فرهنگی ایران است.

طبیعتا چون درباره مبانی نظری بحث نشده است نمی‌شود گفت چه کسانی به تداوم فرهنگی قائل هستند. به نظرم در این اثر نظریه‌های دیگران عنوان شده و به نام خودشان آنها را نوشته‌اند. مثلا نظریات ریچارد فرای در این اثر بسیار به چشم می‌خورد و نظریه تداوم فرهنگی ایران از نظریات ایشان است که مبنای نظری بحث آقای طباطبایی قرار گرفته است. لااقل انتظار می‌رفت که نویسنده به صاحبان این نظریه اشاره می‌کرد. این چیزی است که من به آن انتحال نظری* می‌گویم. انتظار دیگر درباره یک کار محققانه این است که به آثار دیگر درباره آن تحقیق اشاره شود. نکته مهم دیگر این است که یک پیش‌فرض در افکار آقای طباطبایی وجود دارد که به نظرم اندیشه‌گرایی است. به این معنا که گویی افکار هستند که تاریخ را می‌سازند و عمل و عملکرد انسان‌ها تابع اندیشه‌ها هستند؛ در بخش‌های مختلف کتاب این اندیشه را می‌بینیم. ما به‌عنوان جامعه‌شناس با این نگاه ایده‌آلیستی به تاریخ مشکل داریم. اگر خیلی به آن تخفیف بدهیم قائل به تعامل بین آنها هستیم. بنابراین از این منظر نمی‌توانیم بپذیریم که اندیشه‌ها روند و کنش انسان‌ها را تعیین می‌کنند و با همین نگاه هم ایشان به خواجه نظام‌الملک پرداخته است.

این پیش‌فرض سبب شده است که ایشان با یک معضل مواجه شود. یعنی با کنش بین عمل و نظریه مواجه شده است. ایشان در جای جای اثرش می‌گوید که خواجه یک نظریه‌پرداز بزرگ است و این نظریه راهنمای عمل برای حکومت بوده است که این یک ناهمسازی به‌وجود می‌آورد، یعنی عمل و نظر خواجه نظام ناهمساز است. گویی از نگاه طباطبایی افکار هستند که تاریخ را می‌سازند و تاریخ از اندیشه‌ها پیروی می‌کند و اندیشه‌ها، تمدن را می‌سازند، این در حالی است که ما به‌عنوان یک جامعه‌شناس اساسا با این نگاه ایده‌آلیستی به تاریخ مشکل داریم و معتقدیم تعامل دوسویه بین اندیشه و تاریخ وجود دارد و قائل به تعین نسبی اندیشه هستیم. به‌هرحال طباطبایی با این نگاه به کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک پرداخته است.

در این اثر مانند اثرهای دیگر طباطبایی ادعاهای بسیاری مطرح شده است که در حد ادعا باقی مانده‌اند و ذکر شواهدی برای آنها نیامده است. به نظرم یکی از خصوصیات ایشان مرعوب‌کنندگی است. درصورتی‌که وقتی آثار محققان برجسته را می‌خوانیم نویسنده بسیار فروتنانه سخن می‌گوید و به ضعف‌های خودش اشاره می‌کند و برای مخاطب اثر رعب‌برانگیزی نیست. آن چیزی که در این اثر حاکم است یعنی تفکر اسطوره‌ای فره ایزدی در ایران باستان، به یک تفکر افسانه‌ای تبدیل شده است. طباطبایی این را به‌عنوان بنیاد اندیشه سیاسی ایرانی در نظر گرفته که خواجه آن را بازخوانی کرده است. در صورتی‌که به نظرم روح خواجه از آن بی‌خبر است و به نظرم اثر طباطبایی یک اثر ایدئولوژیک است نه علمی.

*انتحال: سخن دیگری را به خود نسبت دادن.

- بخشی از سخنرانی دکتر حسن محدثی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه آزاد در نشست «هم‌اندیشی و نقد و بررسی کتاب خواجه نظام‌الملک طوسی و تداوم فرهنگی ایران، نگاهی انتقادی به روایت سید جواد طباطبایی»