دکتر داریوش رحمانیان، استاد دانشگاه تهران با اشاره به آثار سیدجواد طباطبایی مطرح کرد
تاسیس نظریهای برای فهم ایران
اواخر فروردین ماه سال جاری «نشست هماندیشی و نقد و بررسی کتاب خواجه نظامالملک طوسی و تداوم فرهنگی ایران»، با نگاهی انتقادی به روایت سیدجواد طباطبایی به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد. پیش از این چند سخنرانی انجام شده در این همایش را منتشر کردیم. در اینجا بخشهایی از سخنان دکتر داریوش رحمانیان را از نظرتان میگذرانیم که استاد دانشگاه، محقق و مورخ است. به گفته رحمانیان «سیدجواد طباطبایی متفکری است که هدفش تاسیس نظریهای مدرن برای فهم ایران، آن هم به شکل تاریخی است.
اواخر فروردین ماه سال جاری «نشست هماندیشی و نقد و بررسی کتاب خواجه نظامالملک طوسی و تداوم فرهنگی ایران»، با نگاهی انتقادی به روایت سیدجواد طباطبایی به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد. پیش از این چند سخنرانی انجام شده در این همایش را منتشر کردیم. در اینجا بخشهایی از سخنان دکتر داریوش رحمانیان را از نظرتان میگذرانیم که استاد دانشگاه، محقق و مورخ است. به گفته رحمانیان «سیدجواد طباطبایی متفکری است که هدفش تاسیس نظریهای مدرن برای فهم ایران، آن هم به شکل تاریخی است.»
این استاد تاریخ دانشگاه تهران بیان کرد: ما باید نقدپذیری، نقد گفتن و ادب نقد را پدید بیاوریم و این هم به صورت تدریجی است و تمرین میخواهد. اما متاسفانه در این زمینه بسیار ضعیف هستیم. من شاگرد دکتر طباطبایی بودم اما به ایشان نقد دارم. در آن زمان که من شاگرد ایشان بودم تنها کتاب ایشان که منتشر شده بود، «درآمد فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» بود. من از سالهای بسیار طولانی با پروژه دکتر طباطبایی درگیر بودم و هیچ وقت این درگیری قطع نشده است. استاد تاریخ دانشگاه تهران تصریح کرد: دکتر طباطبایی در زمان نوشتن کتاب مذکور ۵۱ سال داشته است و همان طور که میدانید متنها زندگی دارند و این متن هم برای خودش زندگی و تاریخ جداگانه از مولف دارد و دکتر طباطبایی جزو متفکران صاحب پروژه و برنامه ما است. ما دو گونه متفکر داریم؛ افرادی که دستگاه فکری ندارند، مانند ژیژک. اما افرادی که دستگاه فکری دارند، مانند گادامر. طباطبایی در رابطه با پروژهاش آثار متفاوتی نوشته است و نقد از او فقط با نقد یک اثر ممکن نیست، اگر بخواهیم این کتاب را نقد بکنیم باید این کتاب را در رابطه با آثار دیگر ایشان نقادی کنیم چرا که اینها به صورت زنجیرهای به هم پیوستهاند.
وی گفت: مساله طباطبایی، مساله ایران است این چیزی است که او را از خیلیها متفاوت میکند. تمام هدف تاملات او به تعبیر خود ایشان تامل فیلسوفانه درباره مسالهای به نام ایران است و برای این تامل دنبال تجهیزات نظری، روشی و مفهومی است. اگر تمام آثار ایشان را نگاه کنید، میبینید که در ارتباط با پروژهاش میخواهد ابزار بسازد. تمام آثار دکتر طباطبایی حکایت از یک نوع خلأ، بنبست و کمبود و ... دارد. بارها در همین کتاب به وضعیت سست تاریخنگاری و فلسفه در ایران اشاره میکند و خودش اقرار میکند که من در حد توان خودم دارم تلاش میکنم که نظریهای را مطرح بکنم، اما بارها اشاره میکند که وضعیت علوم انسانی بهگونهای است که به من اجازه بیشتر نمیدهد. رحمانیان خاطرنشان کرد: بنابراین دکتر طباطبایی به وضعیت علوم انسانی در ایران یک نگاه آسیبشناسانه دارد که بسیار مهم است. در کتاب خواجه نظامالملک دغدغه ایشان این است که مفهومهایی بسازد که منجر به ایجاد چارچوب نظری برای تدوین یک نظریه عمومی و فراگیر برای تاریخ بشود. تاثیرپذیری او از ذهنیت شرقشناسانه در برخی جاها مشهود است اما وابستگی نیست و اسارت در چارچوب ذهنیتهای شرقشناسانه در او نمیبینیم. طباطبایی اسیر آن قالبها و دوگانگیسازیها نیست.
استاد تاریخ دانشگاه تهران ادامه داد: من مفهومی در نقد کاتوزیان مطرح کردم که به نظرم مهم بود، شرقشناسان بومی و شرقشناسان وطنی، اصطلاحاتی است که من برای برخی اندیشمندان ایران به کار میبرم. معتقدم برخی نظریهپردازنماها داریم که اسیر ذهنیت شرق شناختی هستند یعنی دوگانه شرق و غرب را به مثابه جوهر، به مثابه هستی و یک کل نگاه میکنند و میپذیرند. یعنی درکشان از شرق و غرب یک درک آنتولوژیک است. یکی از این شرقشناسان بومی ما کاتوزیان است. تاریخ ایران در روایت کاتوزیان یک کل یک تکه است و هیچ تفاوتی بین دورههای مختلف دیده نمیشود در صورتی که طباطبایی اینگونه نیست. طباطبایی کوشش میکند در درون ایران بیندیشد. طباطبایی مفهوم استمرار ایران که شرق شناسان بهوجود آوردند را وام میگیرد، منتها به صورت نقادانه از آن استفاده میکند.
وی یادآور شد: یکی از مفاهیم دکتر طباطبایی تداوم در ایران است. طباطبایی به درستی میگوید که شرقشناسان از آنجا که حوزه مطالعاتشان از زبان و ادبیات شکل گرفته است استمرار تاریخ را هم براساس استمرار زبان و ادبیات فارسی روایت میکنند، بعد از آن به کُربن میرسد. استمرار و پیوستگی به روایت کربن در حوزه اندیشه فلسفی است نه زبان و ادب فارسی. به سخن دیگر کربن مطالعه شرقشناسان را تکمیل میکند. دکتر طباطبایی نمیگوید که اینها را من نفی میکنم و این را یکی از کشفهای خود میداند و معتقد است که استمرار ایران در بعد اندیشه سیاسی ایرانشهری مغفول مانده است و من این را از ایشان میپذیرم. این پیام محوری این کتاب و کتابهای دیگر طباطبایی است. اما این سخن به اینجا ختم نمیشود طباطبایی میگوید اگر بخواهیم در راه تدوین نظریهای برای فهم منطق و تحولات ایران گام برداریم شرطش این است که متون ادب فارسی را در حوزه تتبعات ادبی ببریم و کوشش کنیم جوهر اندیشه آنها را بهویژه در بعد اندیشه سیاسی دریابیم. ایشان میگوید تداوم و استمرار هست اما تداوم در زوال است که یک چیز پارادوکسیکال است. اما اگر در درون پارادایم طباطبایی او را نقد کنیم این تناقض، تناقض بامعنایی است. چون توضیح میدهد و اتفاقا سیاست نامه خواجه را نخستین متن میداند و بلکه اساسیترین متنی میداند که این مفهوم تداوم در زوال را نشان میدهد.
رحمانیان تصریح کرد: تاریخ در کشور ما یکی از منحطترین رشتههای علوم انسانی است. ما در ایران منطق پژوهش درباره متون نداریم. متاسفانه ما در روشها و چارچوبهای متن پژوهشی بسیار ضعیف هستیم. در تحقیقات مربوط به تاریخ اندیشه هم بسیار ضعیف هستیم و میتوان گفت اصلا آن را نداریم. دکتر طباطبایی ادعایش این است که میخواهد تاریخ اندیشه بنویسد، اما آیا ایشان روش و مقدمات این کار را دارد؟ در تاریخنویسی ما یک ژانر به نام تاریخ فکری داریم که خود تاریخ، موضوع آن است و متاسفانه در ایران به کار گرفته نمیشود. همچنان که تاریخ اجتماعی نداریم. متاسفانه اینها را نداریم بلکه نمیدانیم که نداریم و این ضعف، ضعف طباطبایی نیست، بلکه ضعف عمومی علم و پژوهش در ایران است. مهمتر از همه، ما تاریخ مفهومی در ایران نداریم.
استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: ما نسبت به بهکارگرفتن مفاهیم دقت نمیکنیم و وقتی دقت نکنیم دچار یک مشکل به نام زمان پریشی میشویم، یعنی ناهمزمانی به کار بردن واژهها. البته من در این تردید ندارم که به یک معنا میشود مفاهیم وحدت ملی، وحدت سرزمینی و... را در مورد بخشهایی از تاریخ ما و کنشگران آن به کار برد. آگاهی تاریخی ملی در ایران دوره باستان ذیل مفهوم ایران پدید آمده بوده، اما اینکه بگوییم که آرمان خواجه نظامالملک وحدت سرزمین ایران بوده است، به نظرم خیلی قابل مناقشه است. این درست است که خواجه و امثال او دارند در فضایی که زیر تسخیر روایت شکوهمند فردوسی قرار گرفته زیست میکنند. فردوسی یکی از عجایب تاریخ بشریت است. ما باید متاسف باشیم که درست تامل نکردیم که این پدیده چگونه ظهور کرده است و بعد چگونه در تاریخ کار کرده است. اما تردید دارم که بگویم خواجه آرمانش وحدت سرزمینی ایران بوده است. البته طباطبایی این را نمیگوید و هدف این کتاب این است که بگوید خواجه نظامالملک آگاه شده بود که بازگشت ناممکن است. اینجا یکی از نقدهایی است که من به ایشان دارم. طباطبایی به شدت تاریخ را هگلی میبیند. خواجه جزو کسانی است که آگاه به این شده است که جهان دگرگون شده است و بازگشت به اندیشه ایران شهری باستانی که کانونش مفهومی بنام فره ایزدی و شاهی آرمانی است ممکن نیست.
به گفته رحمانیان سیاستنامه بیانگر این است که بازگشت به آن آرمانشهر ناممکن است. اینجا است که ایشان مفهوم وجدان نگونبخت ایرانی را ساخته و معتقد است که ما باید براساس این نظریه منطق تحول ایران را بسازیم و جز این راهی نداریم و عملا وارد بحث تاریخ اخلاقی شده است. راه برونرفت ما از این وضعیت این است که براساس پدیدارشناسی روح هگلی این وضعیت را فهم و علاج کنیم. ایشان در واقع تاریخ را بنا بر مفروضات اندیشه فهم میکند و تاسیس یک اندیشه جدید را راه برونرفت از این وضعیت میداند و در واقع طباطبایی در اینجا بهعنوان یک منجی است و معتقد است که راه را من پیدا کردهام.
رحمانیان در پایان گفت: ادعاهای دکتر طباطبایی من را به یاد افرادی میاندازد که بهدنبال علتالعلل برای تاریخ ایران هستند. طباطبایی مدعی تبیین تاریخ ایران است، اما حواسش نیست که به صورت تک عاملی نمیشود تاریخ یک جامعه و منطق تحولات آن را فهم کرد. من معتقدم که ما باید منطق دورهمندی تاریخمان را اصلاح و نو کرده و براساس تاریخ اجتماعی، اقتصادی و... آن را دورهبندی کنیم. من دوگانه ایران بعد از اسلام و قبل از اسلام را قبول ندارم و آن را کافی نمیدانم. بلکه دوره خاندانی ایران و دوره قبیلهای تاریخ ایران را بهتر میدانم. بنابراین طبق این فرض اعتقاد ندارم که دوره تاریخ باستانی ما یا تاریخ خاندانی ما با ساسانیان تمام میشود، بلکه آخر تاریخ باستان، پایان سلجوقیان است و دوره بعدی تاریخ یعنی تاریخ قبیلهای ما آغاز میشود. به گفته رحمانیان، طباطبایی بهدلیل اینکه هگلی به تاریخ نگاه میکند راه را بر خود بسته است هرچند به این دیدگاه نزدیک شده است.
ارسال نظر