نگاهی به تاریخ نگاری ابن بلخی در فارسنامه
ستایشگر حقیقت
دکتر منصور رستگار فسایی
اگرچه ادوارد براون، احتمال میدهد که «فارسنامه» را ابوزید احمد بن سهل بلخی، مولف صورالاقالیم تالیف کرده باشد اما در هیچ یک از منابع معتبر، نامی از مولف فارسنامه به میان نیامده است و تنها حاجی خلیفه، در کشفالظنون او را «بلخی» خوانده و نوشته است: «فارسنامه، لابنالبلخی، کان مستوفیا بها فی زمن السلطان محمد السلجوقی. » که این سخن به قول استاد صفا، با گفتار صاحب فارسنامه وفق میدهد آنجا که میگوید: «بنده را تربیت پارس بوده است اگر چه بلخینژاد است و تقدیر معاملات فارس و قانون آن، به ابتدای این دولت قاهره (سلجوقی).
دکتر منصور رستگار فسایی
اگرچه ادوارد براون، احتمال میدهد که «فارسنامه» را ابوزید احمد بن سهل بلخی، مولف صورالاقالیم تالیف کرده باشد اما در هیچ یک از منابع معتبر، نامی از مولف فارسنامه به میان نیامده است و تنها حاجی خلیفه، در کشفالظنون او را «بلخی» خوانده و نوشته است: «فارسنامه، لابنالبلخی، کان مستوفیا بها فی زمن السلطان محمد السلجوقی.» که این سخن به قول استاد صفا، با گفتار صاحب فارسنامه وفق میدهد آنجا که میگوید: «بنده را تربیت پارس بوده است اگر چه بلخینژاد است و تقدیر معاملات فارس و قانون آن، به ابتدای این دولت قاهره (سلجوقی)... جد بنده بسته است و... استیفای آن ولایت و سپاهی و رعیت، بر بنده مخفی نمانده است....» بنابراین، «ابنبلخی» نامی است که حاجی خلیفه به استناد مطالب فارسنامه، بر مولف این اثر نهاده است (اگر چه نیکسون معتقد است که این نام را حمدالله مستوفی بر مولف کتاب گذاشته است) و پس از وی دیگران نیز آن را به کار بردهاند.
محتوای کتاب
ابن بلخی، در فارسنامه، دقیقا نشان میدهد که سلطان سلجوقی که به اهمیت جغرافیایی و تاریخی فارس و نژادگی مردم آن آگاه بود، از وی درخواست تالیف کتابی را کرد که آیینه تمام نمای فارس باشد و مولف نیز «همچنان کی در نظم، طبع شاعر از معانی ممدوح گشاید، طبع کاتب نیز از املا و درخواست مخدوم گشاید،»، به تالیف فارسنامه پرداخت که نخستین کتاب مستقل و جامعی است که درباره فارس، جغرافیا و سوابق و روحیات مردم آن به رشته تحریر کشیده شده است و به قول خود وی: «.... این مجموعه را بر حسب حال تالیف کرد، بر طریق اختصار و ایجاز و با آنکه بنده، آن احوال شناخته است و نیز انساب و تواریخ ملک و پادشاهان از عهد کیومرث تا آخر وقت به تحقیق دانسته و اخبار ایشان چنانک بر آن اعتماد باشد، خوانده، در این مجموعه، فصلی مختصر افزود....» او در تالیف خود با دقت و وسواسی شگفتانگیز، از موثقترین اطلاعات مندرج در کتب مختلف سود برد تا کاری تحقیقی و قابل اعتماد را عرضه بدارد و به همین جهت مواد کتاب خود را از یک اثر واحد برنگرفت و تنها به گفته گذشتگان اکتفا نکرد و کوشید تا خود نیز، دیدهها و شنیدهها و دریافتهای خویش را بر کتاب بیفزاید و نتیجه، آن شده است که پارهای از اطلاعات و مطالب موجود در فارسنامه ابنبلخی، کاملا دست اول و خاص و منحصر به این کتاب باشد و در هیچ اثر دیگری مشاهده نشود، همانند آنچه درباره مالیات فارس و قبایل کرد و شبانکاره یا خلق و خوی مردم این دیار آورده است.
بخشهای فارسنامه ابنبلخی
ابنبلخی کتاب خود را به یک مقدمه و سه بخش تقسیم کرده است:
۱. در مقدمه کتاب، پس از حمد خداوند و ستایش رسول او، به چگونگی تالیف کتاب میپردازد و شیفتگی خود را به پارس و مردم آن نشان میدهد و عزت و اهمیت معنوی و مذهبی و تاریخی فارس و مردم آن را به استناد روایات معتبری از قول حضرت پیامبر و خاندان گرامیاش میستاید و پارسیان را از برگزیدگان خداوند میشناسد.
۲. بخش تاریخی که بیان مختصر و دقیقی است از تاریخ سلاطین ایران از عهد باستان تا روزگار ساسانیان و کیفیت گشادن پارس به وسیله مسلمانان.
۳. بخش جغرافیایی که به ذکر فارس و کورههای پنجگانه آن و شهرهای هر کوره اختصاص دارد و شرح نهرها، دریاها، مرغزارها، قلاع و مسافات فارس را دربرمیگیرد.
۴. بخش سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کتاب که در حقیقت موخره فارسنامه بهشمار میآید و مشتمل است بر احوال شبانکاره و کرد و اخلاق و روحیات مردم و قانون مالیات پارس که در عین اختصار، بسیار معتبر، خواندنی و ذیقیمت است.
ابن بلخی و آب و هوا و محصولات و کالاها و صنایع فارس
فارسنامه ابن بلخی به آب و هوا، کشاورزی و محصولات و صنایعدستی و مصنوعات فارس توجهی خاص مبذول میدارد:
1. آب و هوا: آنچه در این مورد مطرح میشود، نوع آب و هوا همچون اعتدال، سردسیری بودن و گرمسیری بودن نواحی و وجود چشمهها و قناتها است، به نمونههای زیر توجه کنید:
«گرمسیر عظیم است و هیچ آب نیست و آب باران خورند، الا دو سه چشمه که هست.»
«هوای آن معتدل است و پارهای از هوای یزد خنکتر باشد و هم آب روان باشد و هم آب کاریز و غله بوم است و هوا و آب، درست...»
۲. کشت و زرع فارس: در فارسنامه ابن بلخی از کیفیت خاک فارس، و انواع محصولات چون غلهها و میوهها و انواع درختان... سخن میرود و نشان میدهد که تنوع آب و هوا، موجبات رشد چه محصولاتی را فراهم میآورد:
«درختستانی عظیم است چنانکه میوهها را قیمتی نباشد و همه میوهها آنجا به غایت نیکوست خاصه انار... و آبی نیکو و بادام بسیار و غله بسیار خیزد.»
«هر میوه که در سردسیر و گرمسیر باشد آنجا یابند و ترنج و شمامه و لیمو و دیگر مشمومات بسیار یابند و غله بوم است...»
- «ریعی (خاصیت ازدیاد غله) دارد چنانکه از یک من تخم، هزار من دخل باشد و همه بخس است و جز آب باران هیچ آبی دیگر نبود و هرگاه باران در اول زمستان بارد، در آذرماه و دی ماه آن سال، دخل عظیم باشد و نعمت بسیار، پس اگر در این ماهها باران بسیار آید، هیچ فایده ندارد و دخل به زیان شود...»
۳. هنرهای دستی، صنایع، کالاها و معادن فارس: ابنبلخی علاوه بر محصولات کشاورزی و دامپروری، از معادن، مصنوعات و از کارهای هنری مردم فارس سخن میگوید و فیالمثل از پارچهای نام میبرد به اسم «بهدست» که در کمتر متنی به آن اشاره شده است:
- «بهدست و مومیایی از آنجا خیزد. از کوهی قطره قطره میچکد و کانی است که از هفت رنگ نمک از آنجا خیزد...»
-«و جامه کتان بافند سختتر و لطیف آن را سینیزی گویند اما داشتی نکند و... روغن چراغ آن نیکوست...»
-«و گوسفندان آنجا بیشتر بز باشد و بزغاله پرورند و بزغاله تا هشتاد رطل و صد رطل (واحد وزن) برسد.»
- «از آن ناحیت ابریشم خیزد، از آنچه درخت توت بسیار باشد و جامههای دیبا و مشطی و فرخ و مانند این نیکو کنند... و زر ایشان را زر امیری گویند که سه دینار از آن دیناری سرخ ارزد.»
- «از آنجا غله خیزد و کرباس و حصیر.»
- «جز سنگ آسیا ندارند و معیشت ایشان از آن باشد.»
۴. دانستنیهای فارس: ابنبلخی گاهی به دانستنیهایی خاص از آثار تاریخی و باستانی فارس، اشاراتی دارد:
- «نزدیکی گور مادرسلیمان است. طول آن چهار فرسنگ و گور مادرسلیمان از سنگ کردهاند، خانهای چهارسو، هیچ کس در آن خانه نتواند نگریدن که گویند طلسمی ساختهاند که هر کس در آن خانه نگرد، کور شود اما کسی را ندیدهام که این آزمایش کند.»
- «هرجا صورت جمشید کندهگری کردهاند، مردی بوده است کشیده ریش و نیکو روی و جعد موی و در بعضی جایها صورت او کرده است که به یک دست عصایی گرفته است و به یک دست مجمره دارد و بخور میسوزد و بعضی جاها صورت او کرده است که به دست چپ گردن شیری یا سرگوری گرفته است و خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده...»
اندیشهها و افکار ابنبلخی
گفتیم که فارسنامه، حاوی اطلاعات بسیار ارزنده و معتبری در تاریخ، جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی فارس و روحیات و رفتار مردم این سرزمین است که با توجه به دقت شایانتوجه نویسنده در نقل مطالب و زیبایی و استحکام بیان او، میتوان آن را به لحاظ محتوا و لفظ بسیار با ارزش و گرانبها دانست. ابنبلخی، عاشق پارس و مردم این سرزمین است و فارسنامه در حقیقت، باز نماینده جنبههای والای فکر و اندیشههایی است که مردم این دیار را بر دیگر نواحی مزیت و برتری میبخشد و هم نشاندهنده آنچه پارس و مردمش را خوار میسازد. نویسنده ستایشگر عدالت و راستی و گفتار و کردار نیک است و هرگز اعتبار حقیقت را از دست نمیدهد و در بازگو کردن ضعفها و سستیهای مردم، درنگ نمیکند:
- «در روزگار ملوک فرس، پارس دارالملک و اصل ممالک ایشان بود... و از همه جهان خراج و حمل آنجا بردندی.»
- اما آنچه مردم پارس را خوار میسازد یا نیکو، قاعده پادشاهی در جهان بر عدل و سیاست و نیکویی نهاده است و چنان باید که هر یک را به جای خویش به کار برند...» «و سپاهیان پارس چون شبانکاره و غیر ایشان، مردمانیاند زبونگیر، چون امیری.... با سیاست و هیبت باشد همگان از وی بشکوهند و زبون و مطیع او گردند و چون با سیاست و هیبت، دادگسترد و دهنده باشد یکبارگی دست ببرد و اگر سست رگ باشد و خواهد تا مردم را به لطف و نیکویی بهدست آرد، زبون و پایمال کنند و بر وی مستولی گردند. گویند حجاج بنیوسف چون برادرش را به والی فارس فرستاد، چنین گفت: ایشان را مسخر نتوانی کردن والا به دو کف دست که یک خون بارد و دیگری زر و سیم و چون محمد چنین کرد، دست ببرد... اما با ایشان لطف و نرمی بهکار نیفتد و گفتهاند که اگر دستار شبانکاره به سیاست برداری و باز به وی دهی منت بیشتر از آن دارد که به روی خندان دستاری دیگر بدودهی که پندارد از ترس میدهی و بعضی از رعایای ایشان را همان اولیتر که به سیاست دارند.»
در تحلیل اخلاق و رفتار نیز به استناد آنچه خوانده و دیده و شنیده است، قضاوت میکند و صریح و روشن، نیک و بدها را باز میگوید.
منابع:
- فارسنامه ابن بلخی، تصحیح، توضیح و تحشیه دکتر منصور رستگار فسایی، چاپ اول، (۵۲۰ صفحه) بنیاد فارسشناسی، ۱۳۷۴
- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، از سعدی تا جامی، ترجمه علیاصغر حکمت، ۱۳۲۷، تهران، ص ۱۲۰ ح ۱.
- حاجی خلیفه، کشفالظنون، استانبول، ۱۳۶۲، ج ۲، ستون ۱۲۱۵.
- صفا، دکتر ذبیحالله، گنجینه سخن، جلد دوم، ۱۳۵۰، دانشگاه تهران، ص ۹۴.
ارسال نظر