دنیای اقتصاد: آرا و نظرات دکتر سید جواد طباطبایی و تصویری که او از زوال اندیشه سیاسی در تاریخ ایران به دست داده طی سالیان اخیر واکنش‌های متفاوتی - له و علیه - برانگیخته است. در اینجا بخشی از سخنان دکتر مصطفی ملکیان و دکتر حاتم قادری را می‌خوانید که در نقد پروژه طباطبایی بیان شده است.

دکتر مصطفی ملکیان، استاد دانشگاه و پژوهشگر: به نظرم این پروژه، پروژه موفقی نیست، از دوجهت هم مخالفم (با خودشان هم البته در این مورد بحث کرده‌ام) من اساسا از نظر مبنایی قبول ندارم که مصائب و مشکلات ما جنبهobjective(بیرونی) داشته باشد که بشود با تجدد (چه ایرانی، چه غیرایرانی، چه بومی و چه غیربومی) تمام مشکلاتمان را حل کنیم. ما مسائل و مشکلات subjective (درونی ) داریم و آن مسائل و مشکلات را ما نه با تجدد ایرانی نه غیرایرانی، با هیچ چیز نمی‌توانیم حل کنیم و روش دیگری می‌خواهد. در واقع نوعی روانشناسی می‌خواهد، نوعی وظیفه‌شناسی می‌خواهد، نوعی ارزش‌شناسی می‌خواهد و نوعی به تعبیری انسان‌شناسی فلسفی و عرفانی می‌خواهد. با اینها هست که ما می‌توانیم مشکلات انسان را حل بکنیم وبنابراین همه مشکلات ما از مقوله مشکلات بیرونی (مانند مشکلات سیاسی، اجتماعی، حقوقی و تعلیم و تربیت) نیست و فقط اینها نیست که ما را به این حالت در آورده است، که بگوییم یک پروژه به نام تجدد درست می‌کنیم که می‌آید این مشکلات بیرونی را کمابیش سامان می‌دهد. مشکلات اساسی ما در درون خود ما است. همان چیزی که گاهی از آن به اصالت فرهنگ تعبیر کرده‌ام. بنابراین اولین مشکلم با ایشان این است که او به اصالت فرهنگ قائل نیست.

ولی نکته دومی نیز وجود دارد که فرض کنیم اگر از مشکل اول صرف نظر کنیم وجود دارد و آن اینکه تجدد ایرانی یعنی چه؟ من هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ مصداقی، برایم ابهام دارد که تجدد ایرانی به چه معناست؟ آیا منظور تجددی است که ایرانی‌ها دارند که این معنایش تجدد ایرانی نیست؛ چون اگر تجدد‌ها فرقی نکند ولی یک تعداد از متجددان در ایران زندگی کنند و عده ای دیگر در ژاپن، این فرقی نمی‌کند. شاید هم می‌خواهید بگویید تجدد ایرانی به این معناست که مولفه‌های ایرانی بودن در آن تاثیر گذاشته‌اند. بنابراین تجدد ایرانی با تجدد ژاپنی متفاوت است؛ ولی در اینجا نیز چند مشکل پیش می‌آید: مشکل اول اینکه آیا تجدد می‌تواند مولفه‌های غیرمتجددانه را در خود راه بدهد و در آن دخیل بشود؟ و بر فرض حل مشکل اول باید پاسخ داد که مولفه‌های ایرانی بودن چیست؟

من هنوز منظور دکتر طباطبایی و کلا ناسیونالیست‌ها را از ایرانی بودن نمی‌فهمم من این را در آثار دکتر سروش یا شایگان نیزدیده‌ام که گفته‌اند سه مولفه‌ای که ما را می‌سازد ایرانی بودن، اسلامی بودن و مدرن بودنمان است. ولی من نمی‌فهمم این ایرانی بودن مولفه‌هایش چیست؟ ما ایرانی‌ها در چه چیزی فرق می‌کنیم با دیگران که آن را مولفه‌های ایرانی می‌شماریم. بنابراین اولین اشکالم این است که تجدد نمی‌تواند ایرانی بشود؛ زیرا تجدد از آن رو که تجدد است نمی‌تواند رنگ جایی را به خود بگیرد و اگر هم فرض کنیم بتواند رنگی بگیرد چه رنگی را می‌توانیم ما ایرانی‌ها به تجدد بزنیم؟ ایرانی بودن ما چه چیزی در ما ایجاد کرده است که متفاوتمان کرده است با عرب‌ها یا ژاپنی‌ها... بنابراین من این پروژه را موفق نمی‌بینم، البته این به این معنا نیست که تلاش‌های دکتر طباطبایی بیهوده بوده است. این تلاش‌ها ارزش آکادمیک خود را دارد و تحقیقاتی در فلسفه و حتی بالاتر از آن، تحقیقاتی در نوعی فلسفه انسان‌نگری است. ولی از دل این پروژه تمدن ایرانی یا تمدن بومی یعنی مدنیت بومی یا مدرنیته بومی بیرون نمی‌آید.

دکتر حاتم قادری، استاد دانشگاه تربیت مدرس و پژوهشگر: دکتر طباطبایی سه دهه است که در عرصه فکری دانشگاهی ایران در اوج به سر می‌برد و از توانمندی خاصی برخوردار است. تصور من این است که وقتی دکتر طباطبایی با خرد جدید به خوانش تاریخ ایران می‌پردازند،‌ برخوردهایی ایدئولوژیک در خوانش‌شان مشهود است و نوعی خشونت در عرضه و بسط اندیشه‌شان دارند که این بعد ایدئولوژیک را پر‌رنگ‌تر می‌کند. در ابتدا باید اشاره شود که خود خرد جدید در بسط و گسترشش خالی از وجه خشونت نسبت به تفکر، طبیعت و انسان نبود. یعنی خرد جدید از دکارت به بعد نوعی اعمال خشونت نسبت به دیگر سویه‌های بشر اعمال کرد. وقتی طباطبایی می‌کوشد تاریخ سه سده اخیر را که تاریخ گذار می‌خواند، مورد نقد قرار دهد، نیز این اعمال خشونت خرد جدید را دارد. اما نگرانی من از این جهت است که خرد جدید در سلوک و بیان و زبان آقای طباطبایی به یک خشونت مضاعف نیز بدل شده است.

در حالی که خرد جدید در غرب سعی کرد به هزینه دیگران خود را تثبیت کند، در آرای دکتر طباطبایی نه‌تنها هزینه دیگر سویه‌های تاملاتی و تفکری مشهود است، بلکه رگه غلیظ و شدتمندی از تحقیر و تخفیف دیگر اندیشمندان و افراد نیز دیده می‌شود. یعنی آثار دکتر طباطبایی هم خشونت خرد جدید را صرف نظر از انتقاداتی که به آن وارد است دارد و هم در زبان دکتر طباطبایی تبدیل به نوعی گفتمان طرد شده است نه گفت‌وگو و پرسشگری. این گفتمان طرد نوعی خشونت مضاعف را در صدا و صحبت دکتر طباطبایی مستقر کرده که حتی در میمیک و حرکات دست ایشان هم به چشم می‌آید. الفاظی که ایشان برای تحقیر مخاطبانشان به کار می‌برند، برای فهم اینکه در کجای تاریخ ایستاده‌ایم، سودمند و مفید نیست. در حالی که اگر سویه‌های خشونت‌گرایی را که چه در ذات آرای ایشان است و از جای دیگری بیان شده و چه در نوع تعامل ایشان با این دیدگاه‌ها مهار می‌شد، چه بسا خود آرا با چالش بیشتری در جامعه مواجه می‌شد. در حالی که این خشونت باعث شده که آرای ایشان به شکل‌گیری دو گروه با خط کشی سفت و سخت بدل شود.

دو نگاه انتقادی به آرای طباطبایی

دو نگاه انتقادی به آرای طباطبایی