اندرزنامه در تاریخ ایران پیشینه‌ای کهن دارد و میراث آن به فرهنگ اسلامی می‌رسد و بخش مهمی از ادب پیشینیان را می‌سازد. اندرزنامه‌ها حوزه گسترده‌ای را شامل: تنظیم زندگی فردی، امور خانوادگی و اجتماعی، تعلیم اخلاقی و دینی، دستور سیاسی در دادپروری و دولت‌مداری و حکمرانی دربر می‌گیرد. اگرچه نظام تعلیم اندرزنامه متمایز از فلسفه اجتماعی و سیاسی است، پیوستگی آن را با تعقل مدنی نمی‌توان یکسره انکار کرد. به تعبیر دیگر فکر پندنامه‌ها وجهه نظر کلی را نسبت به بنیادهای اصلی مدنی -خانواده و اخلاق و دیانت و سیاست- کم‌وبیش منعکس می‌دارد. تا حدی که آگاهی داریم این قضیه مورد تحقیق و سنجش علمی قرار نگرفته که در گذشته منطق اندرزنامه نویسی تا چه اندازه با ماهیت نظام مطلقه و احکام شرعی تعبدی، همبستگی داشته است. چه به هر حال آن‌جا که مجال گفت و شنود و شک دستوری باشد، چه جای پند و اندرز است.

چون و چرا گفتن و بحث و انتقاد و استدلال خود راهی را در تعقل سیاسی و کردار اجتماعی می‌گشاید و قواعدی را در تنظیم روابط مدنی می‌نهد که به اندرزگویی نیازی نباشد. اندرزنامه‌نویسی در سده سیزدهم، امتداد همان سنت گذشته است با این تفاوت که از نظر سبک نگارش لطف سخن گذشتگان را ندارد و از نظر فکر و مضمون به قوت و اعتبار آثار پیشینیان نمی‌رسد. قرن‌ها بود تفکر سیاسی از آنچه در اصل هم بود تنزل یافته بود و اندرزنامه فقط جلوه‌ای است از منظومه تعقل کلی جامعه. به حقیقت سده سیزدهم دوره انحطاط ادب طنزنویسی است که جنبه سیاسی‌اش در برخورد با اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی جدید رفته‌رفته به افول رسید. جهت عمومی اندرزنامه‌های این دوره پذیرفتن نظام حاکم زمانه است، روح آن سکون و رکود است، جوهر آن تسلیم و رضاست و هر حرکتی خواه ناخواه در تضاد با وضع سیاسی قرار می‌گیرد.

پندهایی را که از این دوره می‌شناسیم را روی هم رفته به دو دسته می‌توان تقسیم کرد: برخی معرف فکر متحجر محض است، پاره‌ای دیگر لحن انتقادی آمیخته با طنز و کنایه دارند اما در مفاد هر دو دسته نوشته‌ها به ندرت اختلاف اصولی و اساسی می‌یابیم. نکته دیگر آن است که میان اندرزنامه‌ها و رساله‌های به اصطلاح سیاسی که ته مانده تعلیمات کلاسیک هستند تعیین مرز و فاصله قاطع همیشه آسان نیست و تفکیک آنها گاه اعتباری و نسبی است. در منطق سیاسی اندرزنامه، مردم رمه‌اند و حکمران پاسبان آنها. فرمانروایان دعوت می‌شوند که به داد گرایند. عدالت مفهومی است ذهنی بدون تعریف دقیق و در واقع دور از عدالت اجتماعی. دادگرایی از اختیارات انحصاری حکمران شناخته شده، چه بهتر که مردم از آن رحمت برخوردار باشند.

منبع: فریدون آدمیت و هما ناطق، افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوره قاجار، انتشارات آگاه، 1356.