رضا نیازمند، مدیری که کارآفرینی را دنبال کرد
تکنوکرات آینده اندیش
آیت وکیلیان- روزنامهنگار: در ابتدا شاید اینگونه به نظر برسد که صنعتی شدن یا تثبیت صنعت در ایران گزارهای ناهمگون و متناقض است. اما با ارزیابی و تحلیل تاریخ جدید ایران میتوان به این رهیافت رسید که رگههایی از صنعتی شدن و مناسبات اقتصادی مدرن در کشور وجود داشته است. اگرچه تکنوکراسی به معنای سلطه «تکنوکرات ها» در تمامی سطوح تصمیمگیری در ایران با سابقه طولانی سلطه حکومتگران اقتدارگرا، مفهومی مبهم به نظر میرسد اما واقعیت این است در دورهای که کمتر ابعاد آن شناخته شده است این سلطه وجود داشته است.
آیت وکیلیان- روزنامهنگار: در ابتدا شاید اینگونه به نظر برسد که صنعتی شدن یا تثبیت صنعت در ایران گزارهای ناهمگون و متناقض است. اما با ارزیابی و تحلیل تاریخ جدید ایران میتوان به این رهیافت رسید که رگههایی از صنعتی شدن و مناسبات اقتصادی مدرن در کشور وجود داشته است. اگرچه تکنوکراسی به معنای سلطه «تکنوکرات ها» در تمامی سطوح تصمیمگیری در ایران با سابقه طولانی سلطه حکومتگران اقتدارگرا، مفهومی مبهم به نظر میرسد اما واقعیت این است در دورهای که کمتر ابعاد آن شناخته شده است این سلطه وجود داشته است. نکته جالب توجه در اعتقادات این تکنوکراتها روح میهنپرستی آنان بوده است، فارغ از اینکه برنامههای آنها بر بنیاد تقویت اقتصاد ملی تدوین شده بود. کتاب «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصاد در ایران» نوشته علیاصغر سعیدی و روایت دکتر رضا نیازمند ـ تاریخ زنده صنعتی شدن ایران ـ از زندگی خود و همچنین زندگی مدیریتی و صنعت گستری در دوران پهلوی دوم است که بخشی از آن به دوره کوتاه سلطه تکنوکراسی بر توسعه صنعتی ایران در دهه ۱۳۴۰ شمسی برمیگردد.
رضا نیازمند کیست؟
دکتر رضا نیازمند متولد سال ۱۳۰۰ است و به عبارتی امروز ۹۵ سال دارد. پدر و مادرش همدانی هستند. میگوید خاطرات زیادی از پدر در ذهن ندارد، چون در کودکی او را از دست داده است. پدرش تاجر بود. در سالی که رضاخان به سلطنت رسیده بود همدان و کرمانشاه از قحطی بسیاری رنج میبرد. به دلیل وقوع جنگ جهانی اول، آن زمان انگلیسها در خاک ایران نفوذ زیادی داشتند و برای تامین آذوقهشان گندم را خریداری میکردند. چون قحطی آمده بود تجار همدانی نمیخواستند گندم را در اختیار آنان بگذارند و قصد داشتند شکم مردم گرسنه خود را سیر کنند. این اختلاف با انگلیسها موجب این شد که آنها برنامهریزی کردند تا پدر دکتر نیازمند را دستگیر کنند.
خود وی در این مورد که مصادف با ایام تولدش است، میگوید: «یک نفر خبر میدهد و شبانه پدرم فرار میکند و به مادرم میگوید تو هم به کرمانشاه برو و نزد یکی از آشنایان برای مدتی بمان. پدرم هم فرار میکند و به دهات همدان میرود. آن موقع که اتومبیل نبود. مادر من هم که حامله بوده، با گاری به کرمانشاه میرود. مادر، در منزل یکی از آشنایان پدرم که با هم تجارت میکردند سکنی میگزیند و بعد از یکی، دو ماه من آنجا به دنیا میآیم. همان موقع رضاشاه کودتا میکند و قرار میشود که انگلیسیها از ایران بروند. با رفتن انگلیسیها پدر از مخفیگاه خود بیرون میآید و به مادرم خبر میدهد که به خانه برگردد. پس میتوان گفت اگرچه پدر و مادرم اهل همدان هستند، اما کوچ اجباری مادر سبب میشود من در کرمانشاه متولد شوم. بنابراین اگر منظور از محل تولد، درست جایی است که انسان به دنیا میآید که من کرمانشاهی هستم. ولی اگر اینکه محل تولد جایی است که تمام خانواده در آنجا چشم به جهان گشودهاند، پس من همدانی هستم.» رضا نیازمند انتخاب رشته دانشگاهی خود را مربوط به احداث یک کارخانه مهم در داخل میداند: «من بهخاطر اینکه گفته میشد قرار است کارخانه ذوبآهن تاسیس شود، رشته معدن را انتخاب کردم.»
مدیر باید مدیریت کند
رضا نیازمند بعد از تحصیلات خود متوجه میشود مدیر شدن نیاز به مدیریت دارد. وی اینگونه ماجرا را شرح میدهد: «در حین ابزارسازی، دیدم که من مدیر شدهام اما مدیریت بلد نیستم. تصمیم گرفتم به آمریکا بروم.» نیازمند در راه رفتن به آمریکا برای هدفی که داشته است، به مشکل مالی برمیخورد، اما همانگونه که شرح میدهد این مشکلات هیچگاه وی را از اهدافش منصرف نمیکند: «رفتن به آمریکا آن هم با ۲۰۰ دلار واقعا وحشتناک بود. الان هیچوقت به بچههایم اجازه نمیدهم با ۲۰۰ دلار بلند شوند و بروند. با دو هزار دلارش هم اجازه نمیدهم. وقتی رسیدم دیدم یک اتاق آنجاست. ستوده گفت یک تخت هم میگذاریم اینجا برای هر دو کافی است. گفتم کجا کار میکنی؟ گفت در یک رستوران کار میکنم. سیبزمینی پوست میکنم، ظرفها را میشویم و از این کارها. گفتم چقدر میگیری؟ گفت ۲۰۰ دلار. من هم گیوهام را ور کشیدم که بروم کار پیدا کنم. خب من در ایران مدیر فنی کارخانه و مهندس بودم. این طرف و آن طرف دنبال کار میگشتم.»
ساخت لوازم یدکی ماشینهای نساجی
رضا نیازمند در دوران تحصیل در آلمان در رشته «معدن و ذوب فلزات» تحصیل کرده بود این رشته در ایران برای کار در کارخانهها لازم و ضروری به نظر میرسید. اما دورانی که مصادف با جنگ جهانی دوم شده بود، دورهای نبود که این صنعت نوپا گسترش یابد. نیازمند روایت میکند «چیزی نگذشت که کارخانههای نساجی ایران، بهخصوص کارخانههای دولتی یکی بعد از دیگری تعطیل شد. در آن زمان جنگجهانی دوم تمام اروپا را فرا گرفته بود و همه کارخانههای اروپا مشغول ساختن لوازم جنگی بودند و آنها که قطعات یدکی صنایع نساجی میساختند اکنون به ساخت وسایل جنگ مشغول بودند، دریاها و کشتیها هم در خدمت جنگ گرفته شده بودند و دیگر ورود یدکی برای صنایع نساجی ایران به کلی متوقف شده بود.
در ایران هم تمامی صنایعدولتی تحت سرپرستی یک موسسه قرار داده شده بود به نام بنگاه صنعتی و بعد بانک صنعتی.» نیازمند از احضار خود توسط رئیسکل این بنگاه برای حل مشکلات پیشرو میگوید؛ «رئیسکل این بنگاه مرا احضار کرد و گفت من از تو میخواهم که ساخت قطعات منفصله صنایع نساجی را به عهده بگیری و قطعات فرسوده را در ایران بسازی و نگذاری این صنعت به کلی تعطیل شود و از بین برود. این لحظه هم آتیهساز بود. گفتم اطاعت میشود.» کارخانههای نساجی در مازندران و گیلان بودند. روسای این کارخانهها همه تحصیلکرده اروپا بودند. نیازمند که برای بازدید این کارخانهها راهی شمال میشود، متوجه میشود که چه کار بزرگ و مشکلی بر عهدهاش نهادهاند. سالنهای بزرگ نخ ریسی و پارچهبافی و رنگرزی با تعداد زیادی کارگر همه با وضع اسفناکی تعطیل شده و کارگران بیکار نشسته بودند.
لحظههای آتیهساز
ماشینآلات این کارخانهها همه کهنه و از کار افتاده بودند. از سوی دیگر فراهم کردن دستگاههای تازهنفس هزینه بسیار زیادی در پی داشت. رضا نیازمند تا یکی دو روز مشغول جمعآوری قطعات فرسوده و مستعمل شد تا اینکه چارهای میاندیشد: «دیدم ماشینهای از کارافتاده همه یک یا دو قطعه فرسوده دارند من میتوانم تمام قطعات یک ماشین خوابیده را جدا کنم و با قطعات سالم آن چند ماشین خوابیده را راه بیندازم. فوری نزد روسای کارخانهها رفتم و دستور دادم ۱۰ درصد ماشینهای خوابیده را بهصورت قطعات منفصله از هم جدا کنند و از قطعات آنها برای تعمیر ماشینهای خراب شده استفاده کنند. در مدتی کوتاه ۱۰ درصد از تمامی ماشینها بهصورت قطعات منفصله درآمد و خود کارگران با کاربرد این قطعات منفصله مشغول تعمیر و راهاندازی بقیه ماشینهای خوابیده شدند. من با چند قطعه فرسوده به تهران برگشتم تا آنها را بازسازی کنم، یکی دو هفته بعد وقتی که به مازندران رفتم، دیدم بیش از پنجاه درصد ماشینآلات کارخانهها تعمیر شده و شروع بهکار کردهاند. من هم در تهران توانستم قطعات زیادی را بسازم و به کارخانهها بفرستم، این امر موجب شد که بهعنوان متخصص امور نساجی شهرت یافتم و مورد تشویق بسیار قرار گرفتم.»
آغاز تکنوکراسی و شروع صنعت گستری
در دوره نخستوزیری دکتر علی امینی اقتصاد کشور بهشدت خراب شد. امینی در فرانسه درس خوانده بود و خود را متخصص در اقتصاد میدانست، با اقدامات وی کشور به مرحله سقوط اقتصادی رسید. به ناچار وی را تغییر دادند و اسدالله علم به نخستوزیری رسید. علم برای نجات اقتصاد کشور دنبال رجال قدیم نرفت. او دکتر«علی عالیخانی» را که در فرانسه تحصیلکرده اقتصاد بود به سمت وزارت اقتصاد برگزید. عالیخانی با اقدامات و تدابیر علمی و عملی درصدد بهبود اوضاع برآمد و طی ۶ سال وزارت خود، تکنوکراسی را بهجای بوروکراسی در ایران متداول کرد. اما کوتهبینیهای دستگاه حاکمه مانع از این روند رو به رشد شد و از این سمت کنار گذاشته شد. رضا نیازمند در روایت خود این دوره را چنین منعکس کرده است: «من در آن روز (معارفه عالیخانی) بیش از بیست سال سابقه کار داشتم و با چندین وزیر از نزدیک آشنا بودم. زمانی که کار معارفه تمام شد و از اتاق خارج شدیم به معاونان و مدیران کل وزارتخانهها گفتم این وزیر غیر از وزرای قبلی است. او میداند چه میخواهد بکند. در انتظار روزهای خوبی برای این وزارتخانه باشید.»
کینه شاه
روزی که دکتر عالیخانی برای گزارش کار وزارتخانه مربوطه به دربار میرود، قبل از داخل شدن به اتاق شاه میبیند که یکی از کارمندان وزارتخانه (رئیس اداره آمار) از اتاق شاه خارج میشود. عالیخانی پس از اتمام کار و مراجعت به وزارتخانه آن کارمند را احضار میکند و میپرسد که با شاه چکار داشتی؟ در جواب میگوید که گزارش کار میدادم. عالیخانی همانجا او را از سمت خود برکنار میکند و میگوید؛ «وزیر اینجا من هستم و گزارشها باید به من داده شود.» هفته بعد که عالیخانی نزد شاه میرود، شاه را خشمگین میبیند. شاه میگوید: «حالا طوری شده که مردم حق ندارند شاه مملکت خود را ملاقات کنند؟» انتظار این بود که عالیخانی فوری از سمتش برکنار شود اما به دلیل اینکه تازه وزیر شده بود و شاه هم به ارزش کار او پی برده بود، او را برکنار نکرد. اما آنگونه که نیازمند میگوید: «به نظرم این قضیه هرگز از دل شاه خارج نشد.»
کارخانه ایران ناسیونال
گروه صنعتی ایران ناسیونال در ۱۲ مهرماه سال ۱۳۴۱ بهدست برادران خیامی، احمد خیامی، محمود خیامی و حسن خیامی با هدف تاسیس و اداره کارخانجات به منظور تولید و تهیه انواع خودرو، قطعات مربوط به آنها، فروش و صدور محصولات با سرمایهای حدود ۱۰ میلیون تومان در خیابان اکباتان تهران تاسیس شد. این شرکت در اسفند ۱۳۴۲ با تولید اتوبوس کار خود را آغاز کرد. اتوبوسها معروف به «الپی» بود که شاسی آن از آلمان وارد میشد و با نصب اتاق روی آن در کارخانه شمالی فعلی شرکت ایران خودرو مونتاژ میشد بعد از این مدیران شرکت بر آن شدند تا با کارخانههای دنیا ارتباط برقرار کرده و خودرویی برای قشر متوسط مردم تولید کنند. شرکتهای فورد، پژو، فولکس و تالبوت از جمله گزینههایی بودند که با آنها تماس برقرار شد. در نهایت در سال ۱۳۴۵ قراردادی با شرکت تالبوت در مورد مونتاژ و ساخت خودرو پیکان که نام انگلیسی آن هیلمن بود به امضا رسید.
با وارد شدن قطعات از تالبوت انگلستان که در آن موقع زیرمجموعه شرکت کرایسلر آمریکا بود، در اردیبهشت ۱۳۴۶ تولید پیکان با ظرفیت ۶۰ هزار دستگاه آغاز شد و به تدریج به ۱۲۰ هزار دستگاه افزایش یافت. هم اکنون این کارخانه با عنوان گروه صنعتی ایران خودرو بزرگترین شرکت خودروسازی ایران و خاورمیانه است که بهطور متوسط ۵۰ تا ۵۵ درصد تولید خودرو ایران را به خود اختصاص دادهاست. این شرکت علاوه بر سایت اصلی که در کیلومتر ۱۴ بزرگراه شهید لشگری (جاده مخصوص کرج سابق) واقع است در شهرهای مشهد، شیراز، تبریز، کرمانشاه و بابل نیز دارای پایگاههای تولید خودرو است. این گروه در زمینه صنایع ریلی هم فعالیت دارد.
تاسیس صنایع سنگین
رضا نیازمند که به مدت چهار سال سمت مدیرعاملی سازمان گسترش را نیز داشته است، اولین ماموریت خود را در این سمت تاسیس صنایع سنگین میداند: «من طی این چهار سال چهار کارخانه بزرگ صنعتی ساختم؛ اول کارخانه ماشینسازی تبریز با همکاری چکسلواکی که اکنون با موفقیت مشغول کار است. دوم کارخانه تراکتورسازی تبریز با همکاری رومانی. سوم کارخانه ماشینسازی اراک با همکاری اتحاد جماهیر شوروی و چهارم ساخت کارخانه آلومینیوم ایران.» علاوه بر این صنایع و کارخانهها، یک شهر کارگری و یک شهر کارمندی در تبریز و همچنین یک شهر کارگری و یک شهر کارمندی در اراک ساختند و به این طریق کارمندان به خانههای سازمانی منتقل شدند. علاوه بر آن یک مدرسه تربیت تکنیسین در تبریز و یک مدرسه دیگر در اراک ساختند که از لحاظ تجهیزات و برنامه تدریس با بهترین مدارس مشابه در اروپا قابل مقایسه بود. کارخانه مهم مس سرچشمه هم با استعفای دکتر نیازمند از مدیریت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، به خود وی رسید. نیازمند روایت میکند که ساواک مدام در کارها دخالت میکرد: «ساواکیها وقتی دیدند من و عالیخانی هفتهای یک روز با هم غذا میخوریم، دور من را خط کشیدند. من هم آسوده به کار فنی خودم میرسیدم.»
کارخانه ذوبآهن و مانع تراشی خارجیها
رضا شاه قبل از جنگ جهانی دوم، با آلمانها قرار گذاشت که یک کارخانه ۱۵ هزار تنی ذوبآهن در ایران بسازند. در کوران جنگ دوم بینالملل، انگلیسیها ماشینآلات و وسایل کارخانه ذوب آهن را در راه (دریای مدیترانه) مصادره کردند و به همراه خود به مصر بردند و مانع از ساخت این کارخانه در داخل شدند. در پایان و در این دوره کوتاه درجه تطابق هدفهای اقتصادی، بین تکنوکراتها و صاحبان واحدهای تولیدی بخش خصوصی بسیار افزایش پیدا کرده بود. این درجه بالای تطابق بهویژه نسبت به دورههای گذشته که نظام اداری موانع بسیاری بر سر راه سرمایهگذاری بخش خصوصی ایجاد میکرد و خود را به نوعی رقیب بخشخصوصی میدانست، مسالهای بود که حتی محققان خارجی را شگفت زده کرده بود.
منابع:
مصاحبه رضا نیازمند با سایت تاریخ ایرانی.
رضا نیازمند: «اداره امور افراد» انتشارات سازمان مدیریت صنعتی
مقاله «کنترل موجودیها»: رضا نیازمند، مجله معدن، ۱۳۳۵.
مجله «ماهنامه سازمان برنامه»، ۱۳۳۳.
رضا نیازمند: سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران، ۲ جلد، چاپ حکایت قلم نوین.
مقاله «کنترل موجودیها»: رضا نیازمند، مجله معدن، ۱۳۳۵.
در این مقاله از کتاب «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران» بهره زیادی بردم.
ارسال نظر