تبریز از نگاه گروته

در «سعیدآباد» که آخرین توقفگاه در مسیر تهران - تبریز است، کالسکه‌ران می‌گوید: «دُرت ساعات تبریز گدر» (چهار ساعت تا تبریز). هم‌اکنون مدت ۳۴ ساعت است که با اسب‌های چاپاری حرکت می‌کنیم. از اینکه می‌شنویم فقط چهار ساعت دیگر تا مقصد فاصله داریم، بسیار خوشحال می‌شویم. فاصله ۲۵۰ کیلومتری زنجان - سعیدآباد را با سرعت متوسط ساعتی ۵/ ۷ کیلومتر طی کرده‌ایم. کالسکه‌ران ما یک تاتار است و کلاه پاپاخی بزرگ و قهوه‌ای رنگی بر سر گذاشته و اونیفورم کهنه و مندرس سابق ارتش روسیه را به تن دارد. او اسب‌ها را به باد شلاق گرفته است و کالسکه را با سرعت سرسام‌آوری در راهی که به‌طرف تبریز پیش می‌رود، می‌راند. البته راه مشخص به چشم نمی‌خورد. مسیرمان پر از قلوه‌سنگ و کلوخ‌های بزرگ است، به‌همین علت چرخ‌های کالسکه پیوسته به‌موانعی برخورد می‌کند و ما به این طرف و آن طرف پرتاب می‌شویم، سپس مدتی پیش رفته و دوباره همین وضع تکرار می‌شود. هیچ کالسکه‌ران اروپایی جرات نمی‌کند در چنین راهی، اسب‌ها را با این سرعت براند. بین دیوار کالسکه و محور عقبی، پسربچه چهارده ساله‌ای نشسته بود و هر وقت به سربالایی تندی می‌رسیدیم یا می‌بایست از جوی آب یا دست‌اندازی عبور کنیم، بی‌درنگ از پشت کالسکه به پایین می‌جهید و دهنه اسب‌ها را گرفته و آنها را با خشونت و فریاد به حرکت وامی‌داشت.

مناظر دور و برمان چندان چشمگیر نبود. آسمان خاکستری و تپه ماهورهای اطراف جاده‌ها خشک و سنگلاخی بود. بعد از گذشت دو ساعت و نیم، هنوز به علت گرد و غبار هوا اثری از دورنمای تبریز، به‌چشم نمی‌خورد. سرانجام ساعت چهار بعدازظهر، سواد شهر نمایان گردید. کمی بعد وارد یکی از خیابان‌های حومه شهر شدیم. در دو طرف خیابان باغ‌های بزرگ و خانه‌های کوچکی دیده می‌شد. اندکی بعد بنای عظیمی که دارای یک گنبد بود، نمودار شد. آب باران در چاله‌ها و گودی‌های خیابان جمع‌شده و حوضچه‌های کوچکی به‌وجود آورده بود. هرچه به مرکز شهر نزدیک‌تر می‌شدیم این چاله‌های پوشیده از آب عمیق‌تر می‌شدند. چرخ‌های کالسکه به هنگام عبور از خیابان این آب‌ها را به‌سوی عابرین می‌پاشید و آنها نیز به‌حق دشنام‌هایی نثارمان می‌کردند. بر سر یکی از کوچه‌های تنگ، عده‌ای مرد مسلح ایستاده بودند. بر دوش آنها انواع و اقسام تفنگ‌ها با کالیبرهای مختلف دیده می‌شد. بین این گروه نوجوانان شانزده، هفده ساله که هنوز بر عارضشان مویی نروییده بود، مردان مسن و حتی پیرمردان ریش‌سفید نیز به‌چشم می‌خورد.

همسفر سوئیسی‌ام که کارمند شرکت تجارتی زیگلر و مدت ۶ سال است که در تبریز زندگی می‌کند، به من گفت که اینها فدائیان تبریز هستند. بعد از شروع انقلاب [مشروطه] هر یک از محله‌های تبریز، برای طرفداری از مشروطه‌خواهان، گروهی مسلح را سازمان داده‌اند. کالسکه چهاراسبه از کوچه پس‌کوچه‌های تنگ و تاریک محله بازار نیز گذشت و سپس وارد یکی از خیابان‌های کم‌عرض قسمت شرقی شهر شد. سرانجام به‌منزل همسفرم آقای گراف رسیدیم. در باغ بزرگی باز شد و بعد از آنکه گروهی دختربچه موطلایی و خانم صاحبخانه به ما خوشامد گفتند، وارد منزل شدیم. کمی استراحت و خوردن شامی بسیار لذیذ، خستگی مسافرت را از تنمان درآورد. در مدت این مسافرت غذای ما منحصر بود به نان خشک و تخم‌مرغ آب‌پز که آنها را به‌هنگام توقف‌های کوتاه در کاروانسراها می‌خوردیم.

اکنون بعد از شش ماه مسافرت در ایران به تبریز رسیده بودیم. اینجا آخرین شهری است که مدت نسبتا طولانی در آنجا توقف می‌کنیم. وقتی به یادداشت‌هایم می‌نگرم، می‌بینم که در مورد تبریز مطالب تاریخی زیادی نوشته شده است. ویرانه‌های واقع در قسمت جنوبی شهر، به‌حق این اعتقاد را پدید آورده که شهر تبریز نزدیک یکی از شهرهای باستانی بنا گردیده است. عده‌ای بر این عقیده‌اند که شهر کنزه که استرابون و پلینیوس آن را پایتخت آتروپاتن ذکر کرده‌اند (یا به گفته بطلمیوس و مورخان بیزانسی گازاکا) در اینجا قرار داشته است. لیکن گروهی دیگر این شهر را در جنوب شرقی دریاچه ارومیه جست‌و‌جو می‌کنند. شاید شهر گابریز که بطلمیوس به آن اشاره کرده است، با نام تبریز بی‌ارتباط نباشد. سیاحان قرن ۱۶و۱۷ میلادی، چون دلاواله و به پیروی از او داپِر، جغرافیدان معروف و نویسنده «جغرافیای آسیا» (که سال ۱۶۸۱ منتشر شد)، مدعی‌اند که اکباتان باستان نزدیک تبریز بوده است اما ظاهرا آنها محل این شهر را با «اکباتان ثانی» اشتباه گرفته‌اند. براساس نوشته مورخان ارمنی این شهر را یکی از پادشاهان ارمنستان به‌نام خسرو اول (۲۵۹-۲۱۴) که هم‌عصر اولین پادشاه ساسانی بود، بعد از فتح این سرزمین بنا نهاده است.

مورخان عرب و ایرانی چون حمدالله مستوفی (به اثر معروف باربیه دومِنار، فرهنگ جغرافیایی ایران مراجعه شود) بنای تبریز را به زُبیده خاتون، همسر هارون‌الرشید نسبت می‌دهند و معتقدند که این شهر در سال ۱۷۵ هجری مطابق با ۷۹۰ میلادی بنا شده است، نزدیک شهر نیز چشمه‌ای وجود دارد که بدان «چشمه زبیده» می‌گویند. بدیهی است که وجود این چشمه نمی‌تواند دلیلی بر صحت این افسانه باشد. مورخان شرقی درباره آبادانی و ثروت شهر هم مطالب زیادی نوشته‌اند. در حالی که ابن‌حوقل، قدیمی‌ترین مورخ از تبریز به‌عنوان شهر کوچک و بی‌اهمیتی یاد می‌کند، جغرافیدان معروف ابوالفداء درباره آن بیشتر می‌نویسد و یاقوت که خود در سال ۱۲۰۳م. از این شهر دیدن کرده است، می‌گوید که «تبریز، مهم‌ترین شهر آذربایجان، شهری پرجمعیت و آباد» است.

تبریز هم مثل اکثر شهرهای ایران، مصائب و بلایای زیادی به خود دیده است. ارمنی‌ها، اعراب، سلجوقیان، مغول‌ها و ترک‌ها در خارج و داخل حصارش جنگیده و آن را بارها به خاک و خون کشیده‌اند. تبریز مدت‌ها نیز پایخت امپراتوری‌های وسیع بوده است. یکی از سلاطین مغول، سال ۱۲۵۸م. تبریز را مقر حکومت خود قرار داد. بعد از آن پایتخت سلسله‌های قراقویونلو و آق‌قویونلو گردید. در سال ۱۴۹۰م. سلسله صفوی جایگزین آنها شد. در زمان شاه‌اسماعیل، تبریز به‌عنوان پایتخت ایران، دوران درخشانی را گذراند اما این دوره پرشکوه مدت زیادی طول نکشید، زیرا جانشین شاه اسماعیل، پایتخت را به قزوین برد و شاه‌عباس کبیر، شهر اصفهان را که در مرکز امپراتوری قرار داشت مناسب‌تر تشخیص داد و پایتخت را بدان‌جا منتقل کرد.

در زمان سلطان سلیم اول، ترکان عثمانی این شهر آباد و پررونق را تسخیر کردند، ولی شاه‌عباس اول در سال ۱۶۰۳م. آن را دوباره به ایران بازگرداند. اما سلطان مراد چهارم در سال ۱۶۳۵م. دوباره تبریز را تسخیر کرد و قسمتی از آن را طعمه حریق ساخت. جغرافیدان ترک، حاجی خلیفه که در این لشکرکشی حضور داشته، شرح جالبی درباره بناهای باعظمت آن عصر تبریز از خود به یادگار گذاشته است. شاردن، سیاح فرانسوی که سال ۱۶۷۳م. در تبریز بوده است از بسیاری از ویرانه‌های تبریز، چون ارگ و بعضی از مساجد، دیدن کرده است. با وجود این او درباره تبریز می‌نویسد که «واقعا شهر بزرگ و ثروتمندی است و از نظر اهمیت، بزرگی و ثروت و همچنین از حیث جمعیت دومین شهر ایران به‌شمار می‌رود.» او تعداد مساجد را ۲۵۰ و تعداد حجره‌های بازارش را ۱۵ هزار، کاروانسراهایش را ۳۰۰ و کل جمعیتش را ۵۵۰ هزار نفر تخمین زده است. شاردن معتقد است که این ارقام درست است، در حالی که منابع ایرانی هم‌عصر او جمعیت شهر را یک میلیون و یکصد هزار نفر ذکر کرده‌اند.

از وقتی که سلسله کنونی (قاجار) بر ایران حکومت می‌کند، تبریز مقر ولیعهد شده است. حکمرانی آذربایجان نیز بر‌عهده اوست. معمولا بعد از مرگ پادشاه ولیعهد از تبریز به تهران فراخوانده می‌شود. روس‌ها نیز در زمان فتحعلی‌شاه برای مدت کوتاهی تبریز را اشغال کردند، اما پس از عقد قرارداد ترکمن‌چای ۱۸۲۸م. اینجا را ترک کردند. رقابتی که بین پسران فتحعلی‌شاه وجود داشت و در اوایل قرن پیش موجب آبادانی و رونق کرمانشاه گردید، بر تبریز هم همین تاثیر را از خود به‌جای گذاشت. عباس‌میرزا ولیعهد فتحعلی‌شاه، حکمران تبریز بود. او برای سروسامان دادن به سپاه تحت‌فرمانش از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او یک کارخانه توپ‌ریزی ]قورخانه[ و یک کارخانه ریخته‌گری دایر کرد. دستور داد برای استخراج سُرب و زغال‌سنگ در کوه‌های سبلان و قافلانکوه کاوش کنند. با کمک اروپاییان یک کارخانه کاغذ‌سازی و یک چاپخانه تاسیس کرد. مدتی به‌نظر می‌رسید که ایران بر اثر کار و کوشش این ولیعهد باهوش و فعال به کشوری آباد و قدرتمند تبدیل خواهد شد. اصلاحات عباس‌میرزا برای کشور ایران بسیار باارزش بود به‌خصوص از این جهت که این کارها در ایالت شمال‌غربی ایران که روس‌ها و عثمانی‌ها هر دو به آن چشم طمع دوخته بودند، انجام می‌شد.

منبع: سفرنامه هوگو گروته، سیاح آلمانی(1907)،
ترجمه مجید جلیلوند، نشر مرکز