توسعه و اندیشه‌های بومی

آیت وکیلیان: توسعه موفق نیازمند همگرایی میان نخبگان جامعه و همراهی نهادهای مدنی است. شاید در این مورد بتوان به جدایی قدرت کلام که مشروعیت‌آور و در توان روشنفکران است با قدرت حکومت اشاره کرد. توسعه و دموکراسی به همراهی این دو نیاز دارد. اما گویی فاصله قدرت با جریان روشنفکری در ایران نهادینه شده و دیگر هر کدام به راه خود می‌روند. به این بیفزاییم که روشنفکران ما حتی تئوری‌های ممکن و مطلوب را هم در اختیار ندارند. از آن سو تجربه غربی توسعه و رشد دموکراسی حاکی از نوعی توازن میان نهادهای اجتماعی و طیف نخبگان است. مدل و راهکاری که کامرانی‌فرد هم بر آن صحه می‌گذارد؛ آنجا که می‌گوید؛ اندیشه اقتصادی یکی از پایه‌های اصلی جامعه مدرن است و بدون بنیادهای اقتصادی، اساسا امکان توسعه در تمامی ساحات جامعه وجود ندارد. ابراهیم کامرانی‌فرد استاد بازنشسته دانشگاه و پژوهشگر تاریخ است.

ارزیابی شما از روشنفکری ایرانی و رویکرد آن به مساله توسعه و اقتصاد چیست. تا چه اندازه این مفاهیم در پروژه‌های فکری این طبقه جای داشته و دارد؟

اگر مدل ایرانی این مفهوم را بازکاوی کنیم، باید بگویم که در زمان حکومت دودمان قاجار و به‌ویژه در پی شکست ایران از روسیه قشر فرهیخته ایران به دنبال کشف علل عقب‌ماندگی ایران از کشورهای اروپایی بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب‌ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود عباس‌میرزا بود زیرا وی شاهد شکست خود به علت عقب‌ماندگی فناوری بوده است. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به اروپا گسیل کرد تا با فناوری آنها آشنا شوند. اولین گروه از تحصیل‌کردگان ایرانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولا از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیا توسط دولت رشد کرده بودند. در دوران امیرکبیر شکاف بیشتری میان اصلاحگرها و محافظه‌کاران در دربار قاجار شکل گرفت که نهایتا به پیروزی محافظه‌کاران انجامید.یکی از معایب اصلی کار روشنفکران ایرانی، نداشتن اندیشه اقتصادی است. اغلب روشنفکران ما اندیشه اقتصادی ندارند، اصولا در مجموعه نظریات آنها اقتصاد جایی نداشته است. شاید فکر می‌کرده‌اند اقتصاد، مساله کم‌اهمیتی است و باید به چیزهای مهم‌تری اندیشید؛ در حالی که می‌دانیم اندیشه اقتصادی یکی از پایه‌های اصلی جامعه مدرن است. معتقدم در جامعه‌ای که اقتصاد مساله نباشد، اصولا رشد فکری نیز در آن ناممکن خواهد بود. مبنای اندیشه مدرن، از اقتصاد گرفته شده است؛ یعنی جامعه مدرن وامدار اقتصاد است.

آیا منظور شما این است که اساسا روشنفکران ما از جهان مدرن و مولفه‌های آن شناخت درستی نداشته‌اند؟

جریان روشنفکری ما هنوز نتوانسته نسبت خود را با مدرنیسم پیدا کند و اساسا به این مساله که در جامعه مدرن، اقتصاد زیربنا است وقعی نمی‌نهند. این غفلت نشان از این دارد که روشنفکران ما شأن و جایگاه روشنفکری خود را به درستی درنیافته‌اند. نکته مهم دیگر اینکه روشنفکران در امر توسعه به‌دنبال این بودند که جامعه یک‌شبه ره صد ساله رود. در واقع این جریان مراحل اساسی رشد اقتصادی و رسیدن به توسعه در غرب را به‌صورت عمیق مورد ارزیابی و کاوش قرار نداده است بحث من این نیست که آنها سیر رشد و توسعه اقتصادی در غرب را مورد مطالعه قرار نداده‌اند، بلکه این است که روشنفکران با تقلیل مفاهیم بنیادین غرب (آنجا که مرتبط با اقتصاد و توسعه است) نسخه‌هایی را برای ملک و مملکت پیچیدند که نافی مناسبات و معادلاتی بود که در توسعه و پیشرفت اقتصادی غرب موثر واقع شد.

در این مساله که هیچ جریان روشنفکری در ایران اقتصاد را به‌صورت عمیق در دستگاه اندیشگی خود وارد نکرده مناقشه بسیار است. به‌طور مشخص چه متفکرانی را معرفی می‌کنید که در مباحث خود به رویکردهای اقتصادی و توسعه پرداخته باشند؟

در میان برخی روشنفکران ایرانی می‌توان به تک‌ستاره‌هایی برخورد کرد که نه عمیق اما به‌طور نسبی به مساله اقتصاد و تاثیر آن در فرآیند نوسازی و توسعه ایران باور داشته‌اند. علی شریعتی اگر چه ممکن است، ما با دیدگاه‌های او در زمینه اقتصاد موافق نباشیم، ولی نمی‌توانیم حجم قابل‌توجهی از آثار او در حوزه مباحث اقتصادی (بورژوازی، سرمایه‌داری) را نادیده بگیریم. روشنفکران ما اقتصاد را در حوزه روابط اجتماعی، به‌صورتی نازل مطرح می‌کردند. توسعه، مرز میان دنیای جدید و قدیم و فهم این رابطه است. شریعتی، تا جایی که به سوسیالیسم مربوط می‌شد، به مساله اقتصاد می‌پرداخت اما با مضمون، اسباب و لوازم علم اقتصاد، بی‌توجه و بلکه ناآشنا بود. او به شدت از تجارت متنفر بود، در حالی که اساس جامعه مدرن، بر تجارت استوار شده است. خصومت شریعتی با مفهوم تجارت، ناشی از ناآشنایی او با اندیشه مدرن است. تجارت در اندیشه دینی اسلام نیز اهمیت و شأن والایی دارد و شریعتی حتی از نگاه دین هم به مساله تجارت توجه ندارد. این رویکرد شریعتی به اقتصاد ناشی از ذهن ایدئولوژی‌زده او بود. با تحلیل تاریخی می‌توان رگه‌های ضد اقتصادی و ضدتجارتی و توسعه‌ای را ردیابی کرد؛ از قرن‌ها پیش، ایران محل تاخت و تاز قبایل مختلف بوده است، هر قبیله و قومی که در ایران به حاکمیت می‌رسید، فقط به فکر غارت سرمایه‌ها و در نتیجه، فقط به فکر «توزیع» بود؛ یعنی وقتی قوم مهاجم در این سرزمین ثبات و اسکان می‌یافت، به مصرف سرمایه‌های حاضر و آماده می‌پرداخت، بنابراین مساله داد و ستد، تجارت و تولید اصلا مفهومی نداشت. زیرا آنان فقط به فکر این بودند که غنایم را چگونه عادلانه توزیع کنند. شاید دلیل جذابیت بحث عدالت توزیعی و عدالت اجتماعی نزد ما ایرانیان، همان سابقه تاریخی باشد. اما جامعه مدرن به توزیع نمی‌اندیشد، بلکه از مبنای «هماهنگی منافع» برای تولید یا هدف کسب سود تبعیت می‌کند. این مساله را در ذهن هیچ کدام از روشنفکران ایرانی نمی‌یابید.

اسلوب و روش روشنفکران در غرب و تبیین آنها از اقتصاد چگونه بوده، برای مثال فیلسوفی چون گئورگ ویلهلم هگل که از جمله بزرگ‌ترین متفکران غرب است، در آثار خود چگونه مقوله اقتصاد و توسعه را بررسی کرده؟

هگل، اشارات بسیار روشنی به اندیشه اقتصادی داشته است. یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده از سوی هگل، جامعه مدنی است. مشخصه اصلی جامعه مدنی نزد هگل، صورت اقتصادی آن است. بنابراین، این متفکر کاملا با تفکرات اقتصادی آشنا بود. هگل آثار آدام اسمیت را خیلی خوب خوانده بود و گاهی اشاراتی هم به او کرده است. اصلا [کتاب] «نیرنگ تاریخ» هگل، برگرفته از «دست نامرئی» آدام اسمیت است، اما مساله مهم، الگو و نمونه «هماهنگی منافع» است. مدرنیته، الگوی «دوست و دشمن» نیست و رقابت در دموکراسی نشان‌دهنده این است که مسابقه و بازی جای دشمنی و خصومت را گرفته است. الگوی جامعه مدرن، رقابت و هماهنگی است و در غرب این الگو را به منزله جوهر اندیشه مدرن به رسمیت شناخته‌اند. روشنفکران ما بیش از هر چیز به مفاهیمی چون طبقه کارگر، قیام فقرا و... توسل می‌جستند. این الگو، همان نمونه جامعه سنتی است که نوعی مدرنیته بیمار به‌وجود می‌آورد.

شما اقتصاد را در تغییر و تحولات جامعه به‌عنوان یک اصل لحاظ می‌کنید؛ از طرفی که هرگونه کنشگری معطوف به طبقه کارگر و پرولتاریا را ذیل یک نوگرایی بیمارگونه تعریف می‌کنید؛ نسبت اقتصاد و مارکسیست‌ها را چگونه تبیین می‌کنید؟

معتقدم اقتصاد زیربنا است، اما نه به معنایی که مارکس مطرح می‌کرد. اقتصاد زیربنای اندیشه و جامعه مدرن است. اقتصاد، یک پدیده مادی نیست، در حالی‌که مارکسیست‌ها می‌گویند اقتصاد زیربنا است، منظورشان نیز نیروهای مولد تولید و ابزار تولید است که طبعا مادی است؛ اما مبنا بودن اقتصاد، به معنای آن است که اندیشه اقتصادی زیربنا است. اندیشه اقتصادی را می‌توان زیربنا خواند و معتقدم در جهان مدرن، اصالت از آن اندیشه است نه ابزار مادی تولید؛ بنابراین همه چیز از ذهن شروع می‌شود، حتی ابزار تولید هم محصول تحول در ذهنیت انسان‌ها است.

برخی روشنفکران ایرانی مروج نوعی توسعه هستند که آن را توسعه بومی می‌نامند و معتقدند توسعه در ایران، باید از مدلی پیروی کند که با مقتضیات اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما سازگار باشد. تحلیل و تبیین شما از توسعه به‌عنوان یک امر بومی چیست؟

نوام چامسکی، فیلسوف مطرح معاصر بر این اعتقاد است که شیوه‌ها و الگوهای توسعه غیر از الگوهای غربی وجود دارند که منجر به توسعه‌یافتگی جوامع شده‌اند و این الگوها مبتنی بر امکانات و شرایط فرهنگی و اقتصادی بومی هستند. یکی از موضوعاتی که همواره در مباحث مربوط به توسعه مورد توجه اندیشمندان بوده و هست توسعه بر اساس الگوها و شاخص‌های بومی و محلی است. بسیاری معتقدند که توسعه مستلزم درک و بررسی شرایط بومی و محلی است. منتقدان توسعه بر اساس الگوهای غربی معتقدند که الگوهای توسعه غربی با نیازها و امکانات کشورهای دیگر همخوانی و سنخیت ندارد و از این‌رو نظریه توسعه باید مبتنی بر شرایط، امکانات، متغیرهای اقتصادی و فرهنگ بومی باشد. در ایران نیز برخی از روشنفکران، مفاهیمی خاص مانند سوسیالیسم دینی، دموکراسی ایرانی، توسعه ملی یا بومی را ابداع کرده‌اند. این ترکیبات با ابهام روبه‌رو است. توسعه مفهومی مشخص و واضح است که وقتی ایرانیان توسعه پیدا کردند، خود به خود رنگ و بوی ایرانی می‌گیرد. ما نمی‌توانیم از قبل، توسعه خاص ایرانی را طراحی کنیم، بنابراین هروقت توسعه پیدا کردیم، این توسعه به‌خاطر این است که هر چه در ایران صورت گرفته توسعه ایرانی خواهد بود. توسعه یک فرآیند است که در زمان خود را نشان می‌دهد. پیچیدن نسخه توسعه از قبل عملا به معنای عدم درک توسعه است.

ایده خود شما چیست؛ فکر می‌کنید جامعه ایران چگونه باید مسیر توسعه را بپیماید؟

من معتقد به این نیستم که ما همان راهی را پیش بگیریم که غرب رفته است. ما باید براساس امکان‌های موجود در دل جامعه خود حرکت کنیم. برخی از روشنفکران ما مفاهیم نهفته در اقتصاد را وابسته به غرب می‌دانند. برای مثال اقتصاد آزاد مال غرب نیست، مال هیچ کجای دیگر هم نیست، اقتصاد آزاد یک کشف انسانی است که غربی‌ها نیز از آن استفاده کردند. ما برای رسیدن به توسعه اقتصادی، راهی جز اقتصاد آزاد نداریم، اما این به معنای پیروی و تقلید از غرب نیست. قبل از انقلاب با اینکه درآمدهای گسترده نفتی وجود داشت و کارشناسان خبره‌ای در سازمان برنامه و بودجه حضور داشتند به دلیل دخالت شاه در برنامه و بودجه و افزایش بودجه نظامیان، کارشناسان آنجا را رها کردند. در واقع برخورد میان دولت و برنامه‌های توسعه‌ای و همسو نبودن با یکدیگر از دوران قبل از انقلاب وجود داشته است که عوارض آن پس از انقلاب بروز بیشتری پیدا کرد. برنامه‌های عمرانی پیش از انقلاب که می‌توان به نوعی آنها را برنامه‌های توسعه به حساب آورد موفق شد که ایران را به سمت صنعتی شدن و استفاده بهینه از منابع پیش ببرد، درست است که سازمان برنامه و بودجه در زمان پهلوی دوم و به کمک آمریکایی‌ها شکل می‌گیرد ولی در دوران پهلوی اول نیز برخی رویکردهای توسعه‌ای دنبال می‌شد. دولت اگر بتواند یک نظام مستحکم قانونی را تدوین و امنیت را در تمامی وجوه آن، در جامعه مستقر کند، مهم‌ترین وظیفه خود را انجام داده است.