بررسی و تحلیل غفلت تاریخی جریان روشنفکری ایرانی از اقتصاد در گفتوگو با صاحبنظران- دکتر محمدسالار کسرایی
غلبه سیاستورزی بر اقتصادنگری
آیت وکیلیان: بحث روشنفکران در دوره مشروطه به دلیل مقتضیات زمانی مسائل را پیچیده جلوه میدهد. بعد از شهریور ماه سال۱۳۲۰ نیز که به نوعی دوران ایزوله شدن ۱۰ ساله تاریخ اجتماعی ایران محسوب میشود، روشنفکران غرق در آرمانهای رادیکال و دور از واقعیت شدند و ایدئولوژیهای التقاطی را بهعنوان آرمانهای انسانی به مردم معرفی کردند. اقتصاددانی چون دکتر موسی غنی نژاد به صراحت روشنفکران ایرانی را به بیدانشی اقتصادی منتسب میکند. او معتقد است که روشنفکر ایرانی اقتصاد را حوزه کاری خود نمیداند و آنها حوزه کاری خود را تعالی و معنویت، اخلاقیات و عدالت میدانند.
آیت وکیلیان: بحث روشنفکران در دوره مشروطه به دلیل مقتضیات زمانی مسائل را پیچیده جلوه میدهد. بعد از شهریور ماه سال۱۳۲۰ نیز که به نوعی دوران ایزوله شدن ۱۰ ساله تاریخ اجتماعی ایران محسوب میشود، روشنفکران غرق در آرمانهای رادیکال و دور از واقعیت شدند و ایدئولوژیهای التقاطی را بهعنوان آرمانهای انسانی به مردم معرفی کردند. اقتصاددانی چون دکتر موسی غنی نژاد به صراحت روشنفکران ایرانی را به بیدانشی اقتصادی منتسب میکند. او معتقد است که روشنفکر ایرانی اقتصاد را حوزه کاری خود نمیداند و آنها حوزه کاری خود را تعالی و معنویت، اخلاقیات و عدالت میدانند. پس این تصور غلط آنها از اقتصاد است که موجب این رویکرد میشود و نکته دیگر اینکه اصرار دارند اقتصاد «این» است و نمیخوانند تا بدانند که آیا واقعا این هست یا نه. دکتر «محمدسالار کسرایی» استاد علوم سیاسی در دستهبندی و تفسیری که از روشنفکران عصر مشروطیت بهدست میدهد، با بیان اینکه دغدغه آنان سیاست بوده است نه اقتصاد، نتیجه میگیرد که اساسا مفهومی به نام اقتصاد در ذهن روشنفکری ایرانی شکل نگرفته است. از جمله آثار این استاد دانشگاه می توان به کتاب«چالش سنت و تجدد در ایران با تاکید بر زمینه های اجتماعی از مشروطیت تا ۱۳۲۰» اشاره کرد. گفتوگو با دکتر کسرایی از نظرتان میگذرد.
تعبیر و تفسیر شما از روشنفکر ایرانی و تیپهای مختلف آن چیست و چه برداشتی از این جریان فکری بهدست میدهید؟
زمانی که از روشنفکری ایرانی صحبت میکنیم، قاعدتا منظورمان از این مفهوم بهصورت عام است به این معنا که ما طیف گستردهای از کسانی را که کار فکری میکنند و احتمالا در تعریف روشنفکری میگنجند در نظر داریم. کسی که ایدهای برای آینده دارد و از بعد فکری و اندیشگی به مسائل بهگونهای نگاه میکند که انسانهای عادی چنین دید و افقی را ندارند. از ادیب، داستاننویس، هنرمند گرفته تا کسانی برسد که صرفا کار اندیشهای و فکری و نوشتن را انجام میدهند و از سویی روشنفکران عملگرا هم داریم که ممکن است به لحاظ فکری تئوری محور نباشند.
روشنفکری ایران دوران قاجار و عصر مشروطیت در واقع روشنفکری کلاسیک ما است نه روشنفکری متاخر، فهم این طبقه از تحولات سیاسی و اقتصادی ایران در آن برهه زمانی چگونه بوده است؟
اگر از زاویه جامعه شناسی به این مساله نگاه کنیم، میبینیم که اندیشهها برآمده از یک بستر اجتماعیاند و با توجه به این بستر اجتماعی است که ما با توجه به آن دستگاههای اندیشهای که در آن دوره است، مسائل را رصد میکنیم. درست است که در واقع این اتهام و انگ کلی در مورد روشنفکران ایرانی وجود دارد که آنها چیزی از خود نداشتهاند، بلکه اندیشهها را که از مغرب زمین گرفتهاند، همان را بازگو و بازخوانی میکنند. اما در هر صورت همین اندازه که فهم میکردند که جهان آنها به چیزهای دیگری نیاز دارد و همچنین به دنبال این بودند که چه اندیشههایی در مکانهای دیگر وجود دارد، همین مساله فهم تحولات آن دوره را سهل میکرد و با بازتولید این اندیشهها به رفع معضلاتی که در جامعه ایران آن زمان وجود داشت، کمک میکردند. این کنش بهصورت طبیعی نسبت به دیگر نحلههایی که اساسا کار فکری نمیکنند، خود ناشی از یک نگاه برتر است. براساس همان مدل قبلی که ـ اندیشهها برآمده از یک بستر اجتماعی هستند ـ اگر بستر اجتماعی ایران عصر قاجار تا پایان پهلوی اول را در نظر بگیرید این جامعه به لحاظ اقتصادی عقب مانده است. مفهومی به نام اقتصاد آن گونه که امروز میشناسیم وجود نداشته است.
اشاره کردید به سنت متصلب در لایههای مختلف و سطوح متکثر جامعه ایرانی عصر قاجار تا پایان پهلوی اول، وضعیت و شرایط سنتی ایران را در این ادوار تاریخی با تکیه بر اقتصاد چگونه صورتبندی میکنید؟
قبل از ورود مدنیت غرب به ایران ـ ابتدای قرن ۱۹ را در نظر بگیریم ـ برای اولین بار در سال ۱۸۰۱ میلادی وزیر مختار انگلستان از هند به ایران میآید و این یعنی آغاز مناسبات رسمی ایران و انگلستان که بعد از آن نیز ادامه یافته است. اگر تاریخ قرن ۱۹ را مورد مطالعه قرار دهیم، تا قبل از ورود صنایع یا بافتههای صنعتی اروپا به ایران که بیشتر از انگلستان و بعدها از جاهای دیگر نیز وارد میشد، جامعه ایرانی سنتی و دارای محصولات دستی و کشاورزی کاملا سنتی بوده است. در کل اقتصاد ایران به معنای مدرن امروزی یا مدرن به معنای آن زمان غرب چیزی برای عرض اندام نداشته است. بنابراین تجارت هم به شیوهای سنتی دنبال میشده است.
روشهای این تجارت چگونه بوده است؟
در آن دوران دو گونه تاجر وجود داشت. تجارت سنتی با تجارتی که در عصر سرمایهداری رواج یافت، متفاوت است. یک تفاوت اساسی در این میان وجود دارد که میتواند منشأ بسیاری از تفاوتهای دیگر باشد. تاجر عصر ما قبل مدرن کالاهای نفیس تجارت میکند و این برای قشر یا طبقه خاصی بوده است (آنهایی که از مصر، یمن، هند و... کالاهایی را به ایران میآوردند) اما تجارت در عصر مدرن در واقع کالای عمومی (مایحتاج عمومی شامل گندم، شکر، قند و...) را جابهجا میکنند و این دو نوع کالاها بسیار متفاوت است. اینها کالاهایی نبودند که قبل از ورود ایران به عصر مدرن در این کشور مبادله شود یا از جای دیگری به ایران آورده شده باشد و کالای عمومی هم باشد. در واقع تجارت کالاهای عمومی به معنای پوستاندازی تجارت و عبور از تجارت سنتی به شکل مدرن آن بود. مسلم است که روشنفکر در جامعهای که هنوز به دوران جدید وارد نشده است، نمیتواند و در واقع نمیداند که افقهای تازه کجا است و اساسا به این افقهای جدید فکر نکرده است. به همین دلیل نباید انتظار داشت که روشنفکری ایرانی عصر مشروطیت بهصورت جدی درگیر اقتصاد باشد، به این علت که معضل را در سیاست، فرهنگ، دین به معنای عام و روابط اجتماعی میبیند، نه در اقتصاد. برای اینکه در اقتصاد جایی برای بحث ندارد، به این علت که روابط سرمایه داری، کارگر و سرمایه دار شکل نگرفته است.
پس به تعبیر شما مکانیزمها، مصادیق و مناسبات اقتصادی اروپاییان و ایرانیان در همه بخشها تفاوتهای بنیادین داشته است.
بله، در واقع نوع زمین داری ایرانیان متفاوت از اروپاییان بوده است. رابطه فئودالی به آن مفهومی که در غرب وجود داشته در ایران نبوده که منجر به درگیری عام بین فئودال و زمینداران در ایران شده باشد. به همین دلیل کشاورزان در دو انقلاب ایران ـ مشروطیت و انقلاب اسلامی ـ جزو دیرآمدگانLate -comers هستند؛ به این معنا که از آن اتفاق کلی که در جامعه ایرانی در حال رخ دادن بود، آگاهی نداشتند. هر چند که بعدها با این اتفاقات ارتباط میگیرند و به این جمع میپیوندند.
دلایل این دیرآمدگی و تاخیر و تعلل تاریخی را چه میدانید؟
نحوه مناسبات مالک و رعیت و زارع در اروپا یا روسیه بهصورت دیگری بوده است. برای مثال در آنجاها دهقانان تحت فشار زیاد بودند و بخشی از آن نیروی بالقوه انقلابی را داشتند، چنانکه بعدها در چین و روسیه و جاهای دیگر انقلابیون سعی میکنند اینها را به میدان مبارزه بکشانند، اما در ایران عملا چنین اتفاقی نیفتاد. بنابراین هم در ساحت اقتصاد جدید (اقتصاد سرمایهداری و صنعتی) و هم در سطح اقتصاد کشاورزی جامعه ایران از عصر مشروطیت عقبمانده است. به همین دلیل است که معضل اساسی روشنفکران ایرانی اقتصاد نیست، بلکه سیاست است.
چه عاملی در بنبست فکری روشنفکری ایرانی و عدم توجه آنها به این ساحات مدخلیت داشته است؟
میتوان گفت که دولت است که اجازه نداده که این بافت اجتماعی تحرکی داشته باشد و بندها شکسته شود و از دل آن تغییرات جدید بیرون آید. نهاد دولت با اشاعه فرهنگ بسته و ایستا اجازه هیچگونه تحرک فرهنگی و اجتماعی به کنشگران نداده است. حتی در آثار ملکمخان، طالبوف، آخوندزاده و... روشنفکری نسل پسامشروطیت دقت به مساله اقتصاد دیده نمیشود. اگر به آثار آنها نگاه کنیم، میبینیم که بهصورت عمیق و تئوریک به مسائلی مانند روابط کار و سرمایه، روابط دهقان و زمیندار، مسائل بنیادین اقتصادی، و روشهای مدرن اقتصادی نپرداختهاند، به همین دلیل برای روشنفکران عصر مشروطیت معضلات جامعه از نوع سیاسی و بعد از آن فرهنگی است که اهمیت پیدا میکند.
اما مشروطیت انقلابی بود که در آن سهمی از تحولات و بروز و ظهور آن را باید به نام بازرگان و تجار دارای فکر نوشت؛ در واقع بسیاری از مورخان و نویسندگان تاریخ مشروطیت ایران در جستوجوگری از ریشهها و عواملی که به ظهور انقلاب مشروطیت منجر شد، فرآیندهای اقتصادی و تجاری را که در منظومه اقتصاد سیاسی میگنجد مبنا قرار دادهاند، آیا در این صورتبندی هم میتوان گفت که برای انقلابکنندگان سیاست مساله بوده است، نه اقتصاد؟
به اعتقاد من انقلاب مشروطه ایران دو انقلاب بود که شکل و فرم آنها با هم متفاوت از هم است؛ یکی انقلاب ۱۲۸۵ است که این انقلاب طبقه متوسط بود که روشنفکران، تجار، بازاریان و روحانیون سطح بالا و همه شهروندان متوسط به بالا که به لحاظ فکری درکی از تحولات ایران آن زمان داشتند، در این انقلاب درگیرند و رهبری با این گروهها است. اگر تودههای دیگر هم در این انقلاب مشارکت داشتند توسط این طبقات بوده که تحریک میشدند. این انقلاب با کودتای محمدعلیشاه پایان مییابد. گروه بعدی که تقریبا یک سال بعد از به توپ بستن مجلس میآیند تهران را فتح میکنند به لحاظ پایگاه و ترکیب نیروهای اجتماعی که وارد تهران میشوند کاملا فرق دارند که بعدها هم مسوول اداره تهران شدند و روند مشروطه دوم را پیریزی کردند و این گروه واجد گرانیگاه کاملا متفاوتی با دیگر اقشار و طبقات در انقلاب اول بودند؛ سران ایلات عشایر، قبایل یا افرادی بودند که از سیستم بریده یا طبقات فرودستی بودند که از ظلم داخلی به تنگ آمده بودند.
محمدولی خان تنکابنی سردار سپاه محمدعلی شاه بود که برای سرکوب انقلابیون به تبریز رفته بود اما با شاه اختلاف پیدا میکند و از آنجا به املاکش در تنکابن میرود. بعدا انقلابیون رشت بهدنبال کسی هستند که هم با شاه بد باشد و هم فرماندهی نظامی را برعهده بگیرد. ستارخان و باقرخان و سردار اسعد بختیاری چه کسانی هستند؟ این افراد در یک جریانی مقابل دیکتاتوری قرار میگیرند. اینها به لحاظ پایگاه اجتماعی از دو طیف متفاوت هستند. در واقع دو دسته از رهبران متفاوت در انقلاب مشروطیت. یک گروه دنبال انقلاب بورژوا ـ دموکرات بود که جامعه ایران را به یک مشروطه سلطنتی تبدیل کند که در آن شاه تنها سلطنت کند نه حکومت و روندهای دموکراتیک را با قانون اساسی حاکم بورژوازی و سرمایهداری در ایران طرح و بسط دهند. اما این گروه دوم که از چپ سوسیالیستی در آن بود تا دیگر طیفها، ترکیبی ناهمگون از لایههای اجتماعی درگیر بود.
آیا با همین رویکرد میتوان ردی از روشنفکران یا نویسندگانی یافت که اقتصاد را بهعنوان محور بررسی تحولات ایران در نظر گرفتهاند؟
در نزد روشنفکران و نویسندگان به تدریج اقتصاد بهعنوان یک مساله هم طرح میشود که البته تحلیل آن ملهم از تئوریهای غربی بوده است. مهمترین کتابی که در مورد اقتصاد ایران عصر مشروطیت میبینید، کتاب چارلز عیسوی است. اگرچه ما در این زمینه تک نگاری داریم؛ در آثار کاتوزیان و برخی دیگر از تحلیلگران به اقتصاد سیاسی توجه شده است، اما به خود مسائل اقتصادی به این معنا توجه نشده است. در واقع نهضت ملی شدن نفت شرایطی را به وجود آورد که بحث اقتصاد را در کانون فکری این دست از نویسندگان و روشنفکران قرار میدهد.
ارسال نظر