دارسی؛ از دارالوکاله پدر تا هیاتمدیره شرکت نفت ایران و انگلیس
جویندگان طلای سیاه
ویلیام دارسی در سال ۱۸۴۹ میلادی در شهر نیوتون ابوت واقع در ایالت دونشیر انگلستان متولد شد و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه وست مینستر لندن به پایان رسانید. در سال ۱۸۸۶ هنگامیکه هفدهساله بود، پدر او که شغلش وکالت دادگستری بود با تمام خانوادهاش به استرالیا مهاجرت کردند.
در استرالیا دارسی در دارالوکاله پدرش مشغول کار شد تا اینکه روزی یکی از مشتریان تکه سنگی را به او نشان داد و گفت در نزدیکی محلی که او سکنی دارد، یک کوه بزرگ از این سنگها یافت میشود.
ویلیام دارسی در سال ۱۸۴۹ میلادی در شهر نیوتون ابوت واقع در ایالت دونشیر انگلستان متولد شد و تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه وست مینستر لندن به پایان رسانید. در سال ۱۸۸۶ هنگامیکه هفدهساله بود، پدر او که شغلش وکالت دادگستری بود با تمام خانوادهاش به استرالیا مهاجرت کردند.
در استرالیا دارسی در دارالوکاله پدرش مشغول کار شد تا اینکه روزی یکی از مشتریان تکه سنگی را به او نشان داد و گفت در نزدیکی محلی که او سکنی دارد، یک کوه بزرگ از این سنگها یافت میشود. بعد معلوم شد که آن تکه سنگ طلا داشته و از این برخورد معدن طلای معروف مونت مورگان کشف و استخراج شد. چند سالی نگذشت که دارسی و شرکای او فواید بسیاری برده و همه آنها میلیونر شدند. غالب مردم پس از آنکه چنین بخت و اقبالی به آنها روی میآورد قانع شده و با ثروتی که به دست آوردهاند زندگی با رفاهی برای خود تهیه کرده و کنار میروند، ولی دارسی از اینگونه مردم نبود. روح ماجراجوی او طالب ترقی و پیشرفت بیشتر بود. در آن هنگام صحبت نفت و منافع سرشار آن زبانزد خاص و عام بود و دارسی به این فکر افتاد که ثروت خود را در کار نفت به کار برد و از آن استفادههای بیشتری کند. این بود که به انگلستان برگشت و از گوشه و کنار تحقیقاتی درباره نفت کرد.
در این موقع بود که سردروموندولف با دارسی آشنا شد و درباره نفت ایران با او مذاکراتی صورت داد. نتیجه این مذاکرات این شد که سردروموندولف، کتابچیخان را به لندن خواست و او را با دارسی آشنا کرد. کتابچیخان شرح زیادی راجع به منابع نفت ایران به او داد و نوشتههای دومورگان را شاهد آورد. دارسی تصمیم گرفت که زمینشناس مطلع و کارآزمودهای را انتخاب و به ایران اعزام دارد تا در اینباره گزارش جامعی به او بدهد، زمینشناسی به نام برلز با یک نفر معاون به نام دالتون از طرف دارسی استخدام و به ایران اعزام شدند. این متخصصان پس از مطالعه در محل، گزارش رضایت بخشی داده و گفتند که کشف نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر بسیار محتمل است و در نقاط دیگر هم امید بسیار میرود.
در سال ۱۹۰۱ دارسی نمایندهای به سمماریوت به معیت کتابچیخان به تهران اعزام کرد که با دولت وارد مذاکره شده و امتیازی تحصیل کنند. ضمنا ماریوت سفارشنامهای از سردروموندولف برای وزیرمختار انگلیس که در آن وقت سرآرتور هاردینگ بود، به همراه داشت که همه نوع مساعدت با او بنماید. وزارت خارجه انگلیس به هاردینگ دستور کلی داده بود که هنگام ماموریتش در ایران کوشش بسیار کند که امتیاز نفت نواحی جنوب ایران را برای یکی از اتباع انگلیس به دست آورد و به قسمی رفتار کند که موجب تحریک روسها هم نشود. موقعی که سفارشنامه سلف او رسید، هاردینگ موقعیت را مغتنم شمرد و به اقدام پرداخت و به نماینده دارسی توصیه کرد که پنج ایالت شمالی را جزو پیشنهاد خود منظور ندارد تا از اعتراض روسها کاسته شود.
ماریوت و کتابچیخان پس از ورود به تهران پیشنهادی تنظیم کرده و به مظفرالدین شاه تسلیم کردند و او هم که کاملا تحت سلطه سیاستهای روس قرار گرفته بود، بیدرنگ از قبول آن امتناع ورزید. در این زمان هاردینگ دخالت کرد و به ملاقات اتابک (امینالسلطان) رفت و از او تقاضای مساعدت نمود و ضمنا به ماریوت دستور داد که مواعید لازم را به متصدیان امر بدهد و آنان را به نحو مطلوب تطمیع کند. سرآرتور هاردینگ در کتاب «یک دیپلمات در شرق» چنین مینویسد: «اتابک اعظم اظهار کرد حاضر است با پروژه ما موافقت کند و پیشنهاد کرد که من نامهای به فارسی خطاب به او بنویسم و شرایط عمده امتیاز را در آن ذکر نمایم تا او نامه مزبور را به سفارت روس تحویل نماید. اتابک مستحضر بود که وزیرمختار روس موسوم به مسیو ارگی روپولو نمیتواند خط فارسی را بخواند مخصوصا زمانیکه فارسی به خط شکسته نوشته شده باشد، ضمنا بهوسیله جاسوسانی که داشت آگاه شده بود که دبیر شرقی سفارت روس موسوم به مسیو استریتر که تنها عضو آن سفارت بود که میتوانست خط را بخواند از زرگنده عازم ییلاقهای کوهستانی است و چند روزی غایب خواهد بود.
بنابراین اتابک کاغذی را که دستور داده بود و من نوشتم به سفارت روس در زرگنده فرستاد و مدتی در آن سفارت بدون آنکه ترجمه شود ماند تا دبیر شرقی از ییلاق مراجعت کرد. در این وقت اتابک اظهار کرد که از طرف سفارت روس اعتراضی به امتیاز نشده است. (در حالیکه وزیرمختار روس از مندرجات نامهای که نمیتوانست بخواند، اطلاعی نداشت و حتی سوءظنی هم نسبت به مندرجات بس مهم آن نبرده بود.) و بنابراین همه اعضای دولت نظر اتابک را تایید کرده و امتیاز به دارسی واگذار و به صحه شاه رسید. وزیر مختار روس پس از اطلاع از جریان امر بسیار رنجیده خاطر شد ولی گناه اتابک نبود اگر بهطور تصادف و موقت، مترجم سفارت روس غایب بود.»
پس از اخذ امتیاز اکتشاف و استخراج نفت به وسیله ویلیام ناکسدارسی، وی تعدادی حفار لهستانی را استخدام کرد و با مقداری لوازم و اثاثیه به چاه سرخ، واقع در شمال قصرشیرین اعزام کرد. در آن زمان چاه سرخ بخشی از ایران بود و بعدها طی تجدیدنظر در خط مرزی میان ایران و عثمانی در سال ۱۹۱۳ به عثمانی واگذار شد. مهندسی را هم که دارسی برای عملیات انتخاب کرده بود شخصی به نام رینولدز بود که در وزارت فوائد عامه هندوستان، سابقه ممتدی داشت و مرد فوقالعاده با استقامت و دارای پشتکاری بود. هیات اعزامی از راه بصره و بغداد راهی چاهسرخ شدند و شروع بهکار کردند و در ابتدای امر نیز با مشکلات گوناگونی مواجه شدند. فقدان امنیت در این ناحیه مرزی، تقاضاهای متعدد ایلات و طوایفی که در دو سوی خط مرزی سکنی داشتند با تهدیداتی که میکردند موجب شد کار به کندی پیش برود ولی پایداری مداوم رینولدز تاثیر زیادی در پیشرفت کار داشت.
تابستان ۱۹۰۳ گاز نفت در عمق ۵۰۷متر پدیدار و متعاقب آن نفت مختصری هم بهدست آمد. چند ماه بعد، چاه دوم در عمق مشابهی به نفت رسید که محصول روزانه آن در اول سیتن و چندی بعد به بیست و پنج تن تقلیل یافت. در این وقت محقق گردید که به واسطه بعد مسافت میان چاهسرخ و خلیج فارس (که بالغ بر هزار کیلومتر بود) و همچنین ناچیزی مقدار محصول ادامه عملیات در آن محل منافی بهصرفه میباشد، برای همین دارسی تصمیم گرفت که چاهسرخ را رها کرده و در نقاط جنوبی به کاوش بپردازد. مطابق با ماده ۱۶ امتیازنامه، دارسی شرکتی در ۱۹۰۳ با سرمایه ۶۰۰ هزار لیره تشکیل داد که نام آن را «شرکت بهرهبرداری اولیه» گذاشت و سهامی را که تعهد کرده بود، تسلیم و بیست هزار لیره نقد را هم به دولت ایران پرداخت. دارسی تا آنوقت قریب سیصدهزار لیره از جیب خود خرج کرده بود و حاضر نبود که بیش از این مبلغ سرمایهاش را در این کار صرف کند بنابراین تلاش کرد کمک دیگران را جلب نماید.
عدهای از سرمایهداران آلمانی به دارسی پیشنهاد کردند تا تمام مخارجی را که او تا آنوقت کرده بود بپردازند و مبلغ مهمی هم بهعنوان قیمت امتیاز به او بدهند تا او کنار رفته و امتیاز را به آنها واگذار کنند. یک شرکت نفتی آمریکایی و برخی از سرمایهداران فرانسوی هم پیشنهادهایی به دارسی کردند تا امتیاز را از او خریداری کنند و حتی حاضر بودند که او را در امتیازات سهیم کنند. شواهد نشان میدهد که دارسی در این زمان بهواسطه مخارج گزافی که تا آن زمان متحمل شده بود، قصد داشت با یکی از خریداران وارد معامله شود ولی تمایلی به واگذاری امتیاز به دیگران نیز نداشت.
در این زمان دریاسالار لرد فیشر پس از سالها خدمت در نیروی دریایی و تبلیغات طولانی مدت برای تبدیل سوخت کشتیهای جنگی انگلیس به نفت به فرماندهی نیروی دریایی انگلیس رسید و بهدنبال کسب منابع کافی برای تامین سوخت نیروی دریایی بود. بنابراین زمانی که متوجه شد دارسی قصد واگذاری امتیازش را دارد، کوشید به هر صورت که شده این امتیاز را برای دولت بهدست آورد اما انگلستان که در این زمان یک کشور پایبند به ارزشهای سرمایهداری و مخالف سرسخت دخالت دولت در امور بازرگانی بود، اجازه نمیداد که دولت مستقیما درصدد خرید امتیاز برآید یا آنکه سهام شرکتی را خریداری کند که چنین امتیازی داشته باشد. بنابراین در درجه نخست تلاش کردند تا مانع واگذاری امتیاز به خارجیان شوند و ضمنا سرمایه کافی برای دارسی تهیه کنند تا عملیات را ادامه دهد. در مرحله بعد باید منتظر فرصت مینشستند تا به تدریج دیدگاه عمومی برای دخالت مستقیم دولت در امور مربوط به نفت تغییر یابد.
لرد فیشر به منظور تسهیل منابع کمیتهای ایجاد کرد و مستر پرتیمن را که در زمره سیاستمداران بود به ریاست این کمیته برگزید. مستر پرتیمن در نخستین اقدام برای نجات این امتیاز به سراغ لرد استراتکونا رفت و از وی درخواست کمک کرد. این لرد ثروت هنگفتی در کانادا بهدست آورده بود و موجد راهآهن سراسری کانادا بود و در آن هنگام به دلیل کهولت سن از امور بازرگانی کنارهگیری کرده بود. پرتیمن از وی تقاضا کرد تا با نام و سرمایه خود به دارسی کمک کند، استراتکونا نیز این درخواست را پذیرفت. از سوی دیگر پرتی من با شرکت نفت برمه که یک شرکت تماما انگلیسی بود و به استخراج نفت برمه میپرداخت، وارد مذاکره شد و از آن شرکت هم تقاضای مساعدت کرد که با حسن قبول مواجه شد. در نتیجه این مذاکرات شرکت جدید در سال ۱۹۰۵ به نام «سندیکای امتیازات» در شهر گلاسکو تشکیل شد که سهام بهرهبرداری اولیه و امتیازنامه را مالک و سرمایه مناسبی نیز برای ادامه عملیات در ایران تهیه شد. صاحبان عمده این شرکت تازه تاسیس عبارت بودند از لرد استراتکونا، شرکت نفت برمه و دارسی.
بنابراین دارسی با چنین اطمینانی فعالیت خود را ادامه داد و نخستین کاری که انجام داد، آن بود که عملیات چاه سرخ را متوقف سازد و دستور دهد که اثاثیه و لوازم کار به ماماتین در نزدیکی رامهرمز واقع در شمال اهواز منتقل شود. در اینجا شروع به حفر چاه امتحانی شد و حفاری کانادایی استخدام کردند که تحت ریاست رینولدز به عملیات بپردازد. چاه اول به عمق ۶۶۱ متر و دومی ۵۹۱ متر رسید ولی هیچیک در نهایت به نفت نرسید. نبودن راه شوسه و مشکلات محلی هزینه کار را زیاد میکرد و چندی بعد اولیای شرکت دوباره دچار نگرانی بسیار شدند. وقتی نتیجه مطلوب در ماماتین نیز بهدست نیامد، تصمیم گرفته شد چاههای دیگری در نقطهای که نامش در آن هنگام «میدان نفتون» بود، حفر کنند. این نقطه در میان تپههای خاک بختیاری واقع بود و آتشکدهای در آنجا وجود داشت که مردم به نام مسجد سلیمان میشناختند. حفاری در این منطقه ادامه یافت تا در اواسط ۱۹۰۸ کمکم شرکت رو به تحلیل میرفت و چاههای مسجد سلیمان نیز به نفت نرسیده بود. بنابراین بسیاری گمان میکردند نفت کافی و به مقدار تجاری در این نقطه یافت نمیشود.
چنان که مشهور است روسای شرکت پس از مشاوره تصمیم میگیرند که به سرمهندس خود رینولدز دستور دهند تا عملیات را متوقف کرده و وسایل را جمعآوری کند و با همراهان خود از ایران خارج شود. ظاهرا این دستور به رینولدز میرسد اما وی به جهت اعتمادی که به مسجد سلیمان دارد، از اجرای این دستور خودداری کرده و بهکار خود ادامه میدهد. این عملیات به هر صورت ادامه مییابد تا اینکه در تاریخ ۲۶ مه ۱۹۰۸ (مطابق پنجم خرداد ۱۲۸۷ شمسی هجری) مته حفر چاه آخرین ضربت خود را به صخرهای که روی معدن معروف مسجد سلیمان قرار گرفته بود، وارد میآورد و نفت از چاه با فشار زیادی فوران میکند. در همین زمان معلوم میشود که ایران دارای منابع ذیقیمت نفت است. عمق اولین چاه ۳۶۰ متر و عمق دومین چاه که ۱۰ روز بعد پس از چاه اول به نفت رسید ۳۰۷ متر بود و معلوم شد که قطر سنگ معدن نفت مسجد سلیمان بالغ بر ۳۰۰ متر است.
کشف این معدن مهم فوری مشکلات مالی را رفع کرد و چند ماه بعد یعنی در ماه آوریل ۱۹۰۹ شرکت نفت ایران و انگلیس با سرمایه ۲ میلیون لیره که نصف آن پرداخت شده بود تشکیل و در لندن به ثبت رسید. این شرکت جانشین شرکت «سندیکای امتیازات» شد و ۹۷۰ هزار سهام آن را (که هر سهم یک لیر بود) شرکت نفت برمه برداشت و ۳۰ هزار دیگر در بازار فروخته شد. البته باید یادآوری شود که دارسی و لرد استراتکونا در این زمان سهامداران شرکت نفت برمه بودند و علاوه بر این پس از تشکیل شرکت مزبور ۶۰۰ هزار سهم مرجع یک لیرهای و ۶۰۰ هزار سهم قرضه یک لیرهای که سالی ۵ درصد سود میپرداخت از طرف شرکت نفت ایران و انگلیس به بازار عرضه و با استقبال بینظیری از طرف مردم خریداری شد. لرد استراتکونا که در آن زمان ۸۹ سال داشت به ریاست هیاتمدیره انتخاب شد و یک تاجر انگلیسی به نام چالز گرینوی هم که سوابق متعددی در تجارت با هندوستان داشت و با شرکت نفت برمه نیز روابط نزدیکی برقرار کرده بوده بهعنوان مدیر عامل این شرکت معرفی شد. دارسی نیز به عضویت هیاتمدیره انتخاب شد و تا سال ۱۹۱۷ که فوت کرد، این سمت را داشت.
منبع: مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، انتشارات شرکت سهامی چهر، 1336: صص 266-259.
ارسال نظر