جراید دوران‌ساز

تورج اتابکی

ترجمه: هاشم بناءپور

در تاریخ‌نگاری مشروطه‌خواهی ایران و انقلاب مشروطه (۹-۱۹۰۵) جنبش اصلاح‌طلبانه به منزله جنبشی پذیرا تلقی می‌شد که ایده‌های آن عمدتا ریشه در اروپای غربی یا روسیه قرن نوزدهم داشت و توجه در آن صرفا به پیوندهای شناخته‌شده مشروطه‌خواهی با امپراتوری عثمانی و قفقاز معطوف بود، تا پیوند با آسیا و آفریقای شمالی. در مورد امپراتوری عثمانی این پژوهش‌ها اساسا در رابطه با تاثیر یکسویه‌ای که جنبش برای تغییر و اصلاح در ایران اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ داشت خلاصه می‌شد و درباره امکان تاثیر ترک‌های جوان در انقلاب ۱۹۰۸ از مشروطه‌خواهی ایرانی تحقیقی صورت نمی‌گرفت.

در مورد پیوندهای آن سوی خزر، تاریخ‌نگاری مشروطه‌خواه ایرانی صرفا ترجیح داده که به اندک روابط یکسویه بین ایران و سرزمین‌های شمالی آن قناعت کند و قفقازی‌ها را مسوول خلق ادبیات انقلاب بداند یا اینکه نمایندگان انقلابی را به جنوب بفرستند تا مشروطه را از سیطره استبداد قاجاری حفظ کنند. اشاراتی که به نشریه‌های ادواری همچون نشریه طنز ملانصرالدین در باکو می‌شد یا رفاقت سوسیال دموکرات‌های قفقازی و حمایت آنان از مشروطه‌طلبان ایرانی برای احیای انقلاب، سنتی‌ترین مضامین همگانی به‌شمار می‌آیند. همچنین تاریخ‌نگاری شوروی عموما جنبش اصلاح‌طلبی اوایل قرن بیستم در قفقاز و آسیای مرکزی را جنبشی مستقل، استثنایی و محدود به باکو، تفلیس و بخارا یا حداکثر ترکستان و فراسوی قفقاز تلقی می‌کرد. مورخان روسی می‌کوشیدند نشان دهند که جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در نواحی جنوب امپراتوری روسیه، همه از جنبش‌های هم‌روزگار میان روس‌ها و نهایتا از تاتار‌ها الهام می‌گرفتند.

آنچه تاریخ‌نگاران مشروطه‌خواه ایران را به قیاسی مشابه با مورخان جنبش اصلاح‌طلبانه در جنوب روسیه رهنمون می‌کرد، رویکرد انحصاری آنان در تجربه تجدد یا مدرنیته، بسان پدیده‌ای اروپایی بود تا پروژه‌ای جهانی. مطالعه تجدد سیاسی غالبا متاثر از برداشتی ماکس‌وبری است که تجدد را حاصل عقلانیت غربی همراه با تعهد به قابلیت اجرایی آن بدون در نظر گرفتن جغرافیا، زمان، محیط، نظم اجتماعی و عمل می‌داند. چنین برداشتی از تجدد که ریشه در تاریخی‌گری اروپایی داشت، مدعی شد که زمان تاریخی به منزله سنجش فاصله فرهنگی (دست‌کم در پیشرفت نهادی) است که تصور می‌شد بین غرب و غیرغرب وجود دارد.

بر این اساس، جوامع غیرغربی محکوم بودند در اتاق انتظار تاریخ پرسه بزنند تا مدل مدرنیته اروپایی را تقلید کنند. آنچنان که «دیپیش چاکرابرتی» استدلال می‌کند، این تاریخی‌گری‌‌ همان چیزی است که صرفا سبب شده است تا مدرنیته و سرمایه‌داری اساسا جهانی به نظر نیایند، بلکه مثل چیزی باشند که پیش از موعد با نشات گرفتن از یک مکان (اروپا) و سپس گسترش از آنجا جهانی شوند. ساختار زمان تاریخی جهان عمدتا خود را نخست در اروپا سپس در جای دیگر به‌عنوان اروپای مرکزی آشکار می‌سازد و بعد در بررسی‌های مدرنیته و فرآیند مدرنیزه شدن در جوامع غیرغربی متمرکز می‌شود.

این نوشته سر آن ندارد تا تاثیر تحولات سیاسی و اجتماعی اروپا و روسیه بر جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در ایران، قفقاز و آسیای مرکزی را از نظر دور دارد اما در پی آن است تا تاثیر جنبش مشروطه ایران و ادبیات آن در اصلاح‌گرایی قرن بیستم در قفقاز و آسیای مرکزی را نیز بررسی کند. در ‌‌نهایت چکیده‌ای روشن از ریشه‌هایی که امکان این تاثیرات را فراهم آورده، مطرح و به جای توصیف خطی و ساختاری، با آوردن مثال‌های تاریخی لحظه‌های ویژه را برجسته کند.

روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاری

پیوندهای اولیه بین اصلاح‌طلبان در بخارا و اندیشه‌ورزان سوی دیگر دریای خزر - برای مثال ایران- به دهه آخر قرن ۱۹ برمی‌گردد. براساس گزارش‌های ماموران خفیه بریتانیا در منطقه، در اواخر قرن نوزدهم، روزنامه «اختر» به‌طور گسترده در آسیای مرکزی پخش می‌شد و خوانندگان مشتاق از مطالعه آن بهره‌مند می‌شدند. روزنامه اختر یکی از اولین روزنامه‌های برجسته اصلاح‌طلبی به زبان فارسی بود که خارج از ایران منتشر می‌شد. اولین شماره اختر در سال ۱۲۹۲ (۱۸۷۵) با مدیریت محمدطاهر تبریزی در استانبول منتشر ‌شد و تا سال ۱۳۱۳ (۱۸۹۴) انتشار آن ادامه یافت. اصلاح‌طلبان رادیکال، اختر را نسبتا به موثر‌ترین صدای اشاعه عدالت اجتماعی در منطقه فارسی‌زبان تبدیل کردند.

دیگر روزنامه فارسی موثر که در آسیای مرکزی انتشار می‌یافت، در مقایسه با روزنامه روسی Turkistanskie vedomosti که در سال ۱۸۹۸ منتشر می‌شد، روزنامه «قانون» بود که در سراسر ترکستان پخش و سبب تشویش افکار مقامات روسی می‌شد. اولین شماره قانون در سال ۱۳۰۷ (۱۸۹۰) به مدیریت میرزاملکم‌خان ناظم‌الدوله در لندن منتشر ‌شد و طی ۱۵ سال انتشار به یکی از مشهور‌ترین روزنامه‌های مردمی اصلاح‌طلب مخالف در زبان فارسی تبدیل شد. در میان موضوعات گوناگون که ملکم‌خان در قانون منتشر می‌کرد اعتراض او علیه بی‌قانونی و تاکید بر ضرورت تشکیل مجلس بزرگ ملی اولویت اصلی بود. ملکم‌خان حتی بر این باور بود که حفظ و اعمال فقه اسلامی برای آینده جامعه ضروری است. فراخوانی روزنامه قانون برای تغییر و اصلاحات به زودی راه خود را در آسیای مرکزی گشود. راه‌های مختلفی برای رسیدن روزنامه‌هایی مانند قانون به بخارا وجود داشت که از آن جمله راه باکو و راهی از طریق کراسنودسک (قزل‌سو) در کرانه غربی دریای خزر به سمت بخارا بود.

اما نباید فراموش کرد جاده هند ـ و ـ افغان از کلکته و از طریق کابل و ترمذ به بخارا می‌رسید. ایرانیانی که در قرن شانزدهم در هند سکنی گزیده بودند، گروه‌های موفق و اهل علمی را تشکیل می‌دادند. یکی از مشخص‌ترین کارهای برجسته این جامعه، نشر «حبل‌المتین» در کلکته بود. حبل‌المتین از سال ۱۳۱۱ هجری قمری به مدیریت و نویسندگی سیدجلال‌الدین مویدالاسلام کاشانی منتشر شد و به زودی به یکی از مهم‌ترین منابع اطلاعات تحلیلی در حلقه‌های اصلاح‌طلبان در ایران، آسیای مرکزی حکومت تزاری و افغانستان تبدیل شد. افزون بر این در حبل‌المتین به اخبار و تحلیل سیاسی وضعیت ایران و سیاست روسیه در قفقاز و آسیای مرکزی اشغالی توجه خاصی می‌شد. زندگی در سرزمین بخارا موضوعی بود که هیات تحریریه در اغلب سرمقاله‌های حبل‌المتین به آن می‌پرداخت. حبل‌المتین با هفت هزار شمارگان در امپراتوری تزاری منتشر می‌شد و موضع انتقادی که بر سیاست روس در قفقاز و آسیای مرکزی داشت، موجب ممنوعیت‌اش شد و ‌‌نهایت اینکه مانع پخش آن در سراسر قلمرو امپراتوری شدند.

حبل‌المتین در مسیر کلکته به سمت کابل، هرات و مشهد سر از حلقه‌های فرهیختگان افغانستان در آورد و نخبگان این کشور در تعاقب تغییر و اصلاحاتشان از آن استقبال کردند. مشروطه در افغانستان به سال ۱۹۰۵ و زمانی برمی‌گردد که گروه مشروطه‌خواهان افغانی امیرحبیب‌الله‌خان (۹۱-۱۹۰۱) را ترغیب ‌کردند تا انجمن اصلاح‌گرا یعنی انجمن سراج‌الاخبار را بنیاد نهد. این انجمن جدید، مکتب اصلاح‌گرایانه جدید، یعنی مدرسه حبیبیه را که چند سال پیش بنیان‌گذاری شده بود، تداعی می‌کرد. اعضای این انجمن و از جمله استادان و دانشجویان مدرسه برنامه توسعه‌ سیاسی در ایران و هند را دنبال می‌کردند. شمارگان بالای روزنامه‌های فارسی‌زبان مانند حبل‌المتین و صوراسرافیل گواه روابط میان مرزی افغان‌‌های فرهیخته با همسایگانشان بود. خود امیرحبیب‌الله در کابل مشترک حبل‌المتین بود، وقتی حاکم مطالعه نسخه خود را تمام می‌کرد به محمدولی‌خان مقام درباری می‌رساند و پس از او حبل‌المتین میان شاهزادگان دانشمند و نجیب‌زادگان و مقامات برجسته دست به دست می‌گشت. در این میان در افغانستان آن دوره سرمقاله‌های گردانندگان روزنامه درباره وضعیت ایران بیشترین خواننده را داشت.به نظر میرقاسم‌خان، فعال‌ترین مشروطه‌خواه، مدرسه حبیبیه، حبل‌المتین و صوراسرافیل نه تنها به افغان‌‌ها ایده‌های جدیدی را تعلیم می‌دادند بلکه آنها را با مفهوم مشروطه‌خواهی آنچنان ‌که در کشورهای همسایه مطرح بود، آشنا می‌ساختند. افزون بر حبل‌المتین و صوراسرافیل، نشانه‌هایی از جریده‌های دیگر را در آن زمان می‌شد دید: آینه (سمرقند)، همدرد (دهلی)، عام (لاهور)، آزاد (کنپور)، چهره‌نما (مصر)، رفیق (دهلی)، وطن (لاهور)، ملت (لاهور)، مدینه (بجنورد)، مشیر (مرادآباد)، نوبهار (مشهد)، توران (بخارا)، صحیفه (بجنورد).

در پایان قرن نوزدهم، روزنامه‌نگاری خود را به منزله قالب ادبی جدید در ادبیات ایران تثبیت کرد. در ایران، قفقاز و آسیای مرکزی نشریات بسیاری منتشر می‌شد و طولی نمی‌کشید از مرزهای کشورهای همسایه می‌گذشتند. ارشاد و ملانصرالدین که هر دو در باکو منتشر می‌شدند، خیلی سریع مشهور شدند. در حالی که در نشریه ارشاد به وفور در باب توسعه سیاسی در ایران و ترکستان نظریه‌پردازی می‌شد، ملانصرالدین اغلب ضمن کاریکاتورهای انتقادی، زندگی اجتماعی و سیاسی ترکستان را منعکس می‌کرد. فی‌المثل در سال ۱۹۰۹ وقتی استینقل‌بیگ از امرای قوش بیگی، مدرسه مدرن تاتار را بست، صفحات روزنامه ملانصرالدین پر شده بود از کاریکاتورهای شخصیت‌های مشهور منطقه و از همه مهم‌تر روحانیون اهل بخارا. انقلاب مشروطه ایران و پیامدهای بعدی آن اصلی‌ترین دغدغه‌ این روزنامه‌ها بود. عناوین روزنامه‌ها مشتمل بود بر موانع موقتی که بر سر راه انقلاب سبز می‌شد، چون استبداد صغیر، پا فشاری بر خواست‌های نهضت مشروطیت، افتتاح مجلس دوم، و بعد اولتیماتوم روس.

به سال ۱۹۱۱ و در افغانستان همسایه، محمودی طرزی (۱۹۳۳-۱۸۶۵) در کابل سراج‌الاخبار را منتشر کرد.سراج‌الاخبار روزنامه جدید اصلاح‌طلب و ضداستعماری بود که بر هویت‌های بومی و منطقه‌ای برای آسیایی‌ها تاکید می‌کرد. طولی نکشید که آثار سیاسی سراج‌الاخبار به آن سوی مرزهای افغانستان گسترانیده شد و در عرض دو سال ادعا می‌شد که در بخارا و سمرقند ۵۰ تا ۶۰ نفر مشترک دارد. به نظر می‌آید استقبال درخور توجه از سراج‌الاخبار در حلقه‌های فرهیختگان آسیای مرکزی در ‌‌نهایت سبب شد تا مقامات مستبد روس مانع توزیع آن در ترکستان و بخارا شوند. هرچند براساس برخی از گزارشات، توزیع مخفی سراج‌الاخبار در ولایات ادامه یافت تا آنکه در ۱۹۱۸ ممنوع شد. نخستین شماره‌های سراج‌الاخبار بسیار زیاد به مسائل ایران می‌پرداخت و البته این کار همیشه با همدلی همراه نبود. محمود طرزی که سال‌ها در امپراتوری عثمانی درس خوانده و با ترک‌های جوان همکاری داشت نظریه تغییر اجتماعی از پایین را قبول نداشت.

اجرای تجدد آمرانه عاملی بود که او را وادار به نگرشی تردیدآمیز به انقلاب مشروطه ایرانی می‌کرد. هنگامی که خبرنگار روزنامه‌ای انگلیسی که در هند چاپ می‌شد، از او پرسید: «آیا افغانستان‌‌ همان راهی را می‌رود که ایران هنگام تشکیل حکومت مشروطه رفته؟» طرزی چنین به پاسخ برآمد: «آغاز حکومت مشروطه در ایران نمونه‌ای نیست که افغانستان از آن پیروی کند، بلکه بیشتر اتفاقی است که ما درس‌هایمان را از آن خواهیم آموخت. تقریبا به مدت چهار سال [پس از انقلاب مشروطه] هیچ‌چیز جز تخریب و اغتشاش در ایران وجود ندارد و هنوز هم نه اثری از آزادی موعود دیده می‌شود و نه از ترقی. سرانجام همه این هرج‌ومرج راه را برای مداخله قدرت‌های خارجی هموار کرده است.»

در سال ۱۹۱۲ فضای سیاسی نسبتا چندگانه در امیرنشین‌ها، اکثریت اصلاح‌طلبان را متقاعد ساخت که زمان انتشار مرتب جراید خودشان فرارسیده است. با وساطت ماموران سیاسی روس، حکام ترغیب شدند که از انتشار روزنامه‌های فارسی‌زبان حمایت کنند. در مارس‌‌ همان سال نشریه بخارای شریف در بخارا پا به عرصه مطبوعات گذاشت. میرزاجلال یوسف‌زاده، مدیر و نویسنده آن اهل آذربایجان بود و پرورش‌یافته باکو. یوسف‌زاده پس از ترک بخارا روزنامه‌نگاری کارآزموده و مدیر نشریه هفتگی حقیقت در باکو شد.

نشریه حقیقت خود را «نشریه مسلمانان ترک» می‌خواند که در آن به طیف وسیعی از موضوعات سیاسی ادبی، اجتماعی و اقتصادی پرداخته می‌شد. در بخارای شریف، یوسف‌زاده به موضوعاتی چون اخبار محلی، منطقه‌ای و بین‌المللی می‌پرداخت. افزون بر این او از روشنفکران می‌خواست همراه او در نشر آگاهی و اطلاعات میان مردم فعالیت کنند و با مطالعه مقالات و اخبار و با ارائه نظریات خودشان با بخارای شریف همراهی کنند. «...تا به حال روزنامه ملی به زبان اسلامی در امارت بخارا با سه میلیون سکنه یا در ترکستان و ماوراءالنهر با ۹ تا ۱۰ میلیون جمعیت وجود نداشته است... با کمک برخی از آزاداندیشان والامقام [میرزامحی‌الدین منصور، میرزاسراج حکیم، سیدخواجه میربدل، صدرالدین عینی و عبدالرئوف فطرت] بخارای شریف اولین روزنامه فارسی است به زبان ملی بخارا که می‌کوشد بر آگاهی مردم بیفزاید و به پیشرفت و سعادت سرزمین اجدادمان یاری رساند.» بخارای شریف طی ۱۰ ماهی که منتشر شد، اغلب به مسائلی چون آزادی فردی و اجتماعی و نیاز به دگرگونی در آسیای مرکزی می‌پرداخت. یکی از دغدغه‌های روزنامه بخارای شریف مبارزه با بی‌سوادی در کشور بود. حتی در روزنامه ادعا می‌شد که به این هدف صرفا با تاسیس مدرسه‌های مدرن و اصلاح برنامه‌های درسی می‌توان نائل شد. بر اهمیت آموزش اینگونه تاکید شد که تقریبا در هر شماره بخارای شریف به ضرورت به اصلاحات آموزشی پرداخته شده است.

با این همه، مدیریت نشریه دست به عصا بود تا روابط خود را با مقامات روسی، امیر و تحصیلکرده‌های محلی خدشه‌دار نکند. وجود روزنامه‌ها به منزله منبع متفاوت آگاهی در ‌‌نهایت برای تشکیلات طرفدار روسیه تحمل‌ناپذیر بود و این شد که در ژوئن ۱۹۱۳، پس از ۱۵۳ شماره، حاکم بخارا به تحریک ماموران روس از انتشار روزنامه جلوگیری کرد. بخارای شریف در دوره زندگی کوتاهش، رویکرد سنجیده‌ای را برای اصلاح‌طلبی پی گرفت و از صناعت ادبی رمان در مفهوم ژورنالیستی بهره می‌گرفت.