نگاهی به جنبش اصلاحطلبی در دوره قاجار(بخش پایانی)
زیرساختهای انقلاب مشروطه
صباح خسرویزاده
در دوره قاجار چندرساله ارزشمند درخصوص اصلاحات سیاسی و حکومتی نوشته شد، بزرگترین کاروان محصلین ایرانی در قالب یک هیات چهل و دو نفری راهی فرانسه شد، نخستین طرح قانون اساسی ایران به ضمیمه یک سلسله قوانین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به شاه عرضه شد و نیز هیاتی برای ترقی صنعت و تجارت تشکیل شد، تلگراف با سرعتی بیش از گذشته به ولایات کشیده شد، چند اثر مهم در زمینه سیاسی، اجتماعی و فلسفی به فارسی ترجمه و منتشر شد که از آن جمله میتوان به آثار دکارت اشاره کرد.
صباح خسرویزاده
در دوره قاجار چندرساله ارزشمند درخصوص اصلاحات سیاسی و حکومتی نوشته شد، بزرگترین کاروان محصلین ایرانی در قالب یک هیات چهل و دو نفری راهی فرانسه شد، نخستین طرح قانون اساسی ایران به ضمیمه یک سلسله قوانین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به شاه عرضه شد و نیز هیاتی برای ترقی صنعت و تجارت تشکیل شد، تلگراف با سرعتی بیش از گذشته به ولایات کشیده شد، چند اثر مهم در زمینه سیاسی، اجتماعی و فلسفی به فارسی ترجمه و منتشر شد که از آن جمله میتوان به آثار دکارت اشاره کرد. ازجمله تحولات مهم در انتشار این گونه آثار توجه به «عقل» و «علوم جدید» در اداره جامعه بود. یک جا میخوانیم: «به تجربه میبینیم ترقی ملل بهواسطه رواج و رونق عقل تحقق پذیرفته، همچنانکه تنزلات هر یک از آنها به زوال عقل و انقراض حکما و انقطاع رشته علوم صورت گرفته است. پس در فن اداره مملکت باید از جهالت و بیتدبیری گذشتگان پرهیز جست.»
این تغییر و تحولات اصلاحطلبانه که با نظر و هدایت پادشاه صورت میگرفت، بیش از هر چیز بیانگر تغییر شرایط عینی جامعه و ضرورتهای ناشی از آن بود. تحولاتی همچون گسترش شهرنشینی، رونق تجارت، تماس با مغرب زمین و... موجب پیدایش وظایف و مسوولیتهای جدیدی برای دولت بود. اکنون زمانه چنان دگرگون شده بود که حکومت در مواجهه با نیازها و شرایط جدید، خود به ضرورت ایجاد اصلاحات و تغییرات جدید پی برده بود؛ اما گامهای اصلاحطلبانه این دوره راه به جایی نبرد. فکر ایجاد «شورای دولتی» یا «مجلس مصلحت خانه» بدون تردید اقدام بجا و درخور ستایش بود؛ اما مشکلات و موانع زیادی بر سر راه این تحول قرار داشت. بهعنوان مثال نه «مسوولیتها» و «وظایف» اعضای شورای دولتی تعیین شده بود و به «اختیارات» آن معلوم و مشخص بود. هر وزیر خود را فقط در مقابل شخص پادشاه مسوول میدید و فقط در پی جلب رضایت او بود. اعضای «شورای دولتی» هیچ گاه مجاز به اتخاذ تصمیمی نبودند، بلکه فقط پیشنهادی را به سمع و نظر «قبله عالم» میرسانیدند، تصمیمگیری نهایی با شخص اول مملکت بود.
به علاوه ناصرالدینشاه خود نیز با وجود تاکیداتش بر وزارت که «بنشینند و مسائل را با شور و مشورت حل و فصل نمایند» از دخالت در هر امر ریز و درشتی خودداری نمیکرد و حتی برخی از درباریان و اطرافیان با نفوذ پادشاه نیز در امور مربوط به وزارتخانهها و وزرا دخالت میکردند. سرانجام پرونده این اصلاحات با یک بحران سیاسی در سال ۱۲۷۷ ق / ۱۸۶۰ م که با طغیان مردم در پایتخت همراه بود، بسته شد. ریشه بحران مذکور در قحطی و خشکسالی سال ۱۲۷۶ ق / ۱۸۵۹ م تهران و دیگر مناطق ایران نهفته بود. همراه با بروز اولین نشانههای قحطی و گرسنگی وبا هم از راه رسید. مردم گرسنه پایتخت ساعتها در کنار نانواییها برای بهدست آوردن تکهای نان اجتماع میکردند و اغلب نیز کار به بلوا و اغتشاش میکشید. حکومت برای بقای خود چاره را در سرکوب مردم دید. شاه دستور سرکوب شورشها و مجازات عوامل آن را صادر کرد. ازجمله کلانتر تهران اعدام و عدهای از سران نظمیه به فلک بسته شدند و گروهی نیز از خدمت معزول شدند.
بهدنبال این بحران، مخالفان اصلاحات توانستند شاه را مجاب کنند که ریشه اصلی مصائب و ناآرامیهای جامعه در سیاستهای اصلاحطلبانه نهفته است. دکتر آدمیت مینویسد: «میدانیم که اصلاحات مخالفان فراوان داشت. هر حیلهای میجستند که شاه را از آن را بازدارند، چون غائله برخاست به جای اینکه در علل آن بیندیشند، سادهترین چیزها بود که بگویند هر تغییر و نوآوری مضر است و هر قانون و قاعده جدیدی که «شورای دولت» وضع کند، حاصلش عجز و ناتوانی دولت خواهد بود. همچنین اگر «مصلحت خانه» به عیبجویی از دولت پردازد، سبب فتنه و فساد خواهد گشت و در اساس استقلال حکمرانی، رخنه خواهد افتاد...» بالاخره مخالفان اصلاحات توانستند اقدامات اصلاحطلبانه این دوره را در نیمه راه متوقف سازند. «شورای دولت که هنوز کار عمدهای از پیش نبرده است، رئیسش را به منصب تولیت حضرت رضوی سرافراز فرمودند ... با رفتن «مشیرالدوله» که کم و بیش تمایلی به اصلاحات داشت، از شورای دولت فقط اسمی ماند. «مجلس مصلحت خانه» هنوز رونقی نیافته، مدیرش را به حکومت یزد فرستادند... شاگردانی که دو سال پیش برای تحصیل به فرانسه فرستاده بودند بازگرداندند. تصور کردند آنهایی که در فرانسه تحصیل نموده و تربیت میشوند، جمهوریپرست و بیدین خواهند شد...»
آخرین بخش از اصلاحات درون حاکمیت قاجارها با پشتکار «میرزا حسینخان سپهسالار» دنبال شد. دوران وزارت و صدارت و سپهسالاری او نزدیک به ۹ سال طول کشید. این دوران که به عصر سپهسالار معروف است از دورههای مهم جنبش اصلاحطلبی در ایران عصر قاجار محسوب میشود. «سپهسالار» دل بسته به حاکمیت قانون بود، به همین دلیل وی تلاش کرد تا نظم اجتماعی مبتنیبر قانون را در جامعه عصر قاجار برقرار کند و حدود دولت را معین کند. سپهسالار در زمینههایی چون «تامین حقوق مدنی و اجتماعی مردم»، «آزادی»، «محدودیت قدرت حکام» و «توسعه اقتصادی» به اقدامات اصلاحطلبانه مهمی دست زد. وی همانند امیرکبیر برای اصلاح وضع مالی دولت و دربار، مبارزه با رشوهخواری و جلوگیری از دریافت پیشکش و هدایا مقرراتی وضع کرد. امتیاز «رویتر» بهانهای شد تا جملگی مخالفان «سپهسالار» علیه او وارد کارزار شوند و عزل وی را از شاه طلب کنند.
پادشاه نیز این بار برخلاف حمایتهای جدی خود از صدراعظمش، تسلیم نظر مخالفان شد و او را از مقامش عزل کرد. به این ترتیب به آخرین دوره اصلاحات از درون حاکمیت قاجارها پایان داده شد. عزل سپهسالار نقطه پایان دوره اصلاحات از بالا بود. با سقوط سپهسالار امیدها و تلاشهای جنبش اصلاح از درون بیرمق و فرسوده شد. ناصرالدین شاه در اواخر حکومتش دیگر تنها وزیرانی میخواهد که ندانند آیا بروکسل نام محلی است یا نوعی کلم. این در حالی بود که در این دوره به دلیل مسائل، مشکلات و احتیاجات تازهای که در جامعه پیدا شده بود، نیاز به اصلاح و تغییر بیش از پیش احساس میشد. به این ترتیب از دهههای پایانی قرن نوزدهم با به بنبست رسیدن حرکتهای اصلاحطلبانه درون حاکمیت و در نتیجه ناتوانی حکومت از برآوردن نیازهای زمان و نیز خرابتر شدن اوضاع کشور و گسترش موج نارضایتیهای طبقات مختلف جامعه، جنبش اصلاحطلبانه بیرون از حاکمیت قاجارها نیرو و شتاب بیشتری گرفت.
اصلاحطلبی از بیرون نظام
اصلاحطلبان بیرون از نظام در قرن نوزدهم قشر کوچکی را در جامعه تشکیل میدادند که از طبقات مختلف برخاسته بود. برخی جزء اعیان و اشراف، گروهی کارمند دولت، شماری نیز از طبقه روحانیون و بازرگانان بودند. آنان بهرغم تفاوتهای حرفهای و اجتماعی، طیف همگونی را تشکیل میدادند؛ زیرا همگی خواستار تغییر و دگرگونی ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه سنتی ایران بودند. این گروه از اصلاحطلبان در واقع نخستین هستههای جریان روشنفکری ایران را در قرن نوزدهم میلادی شکل دادند. اینان که به «منورالفکر» یا «متجدد» معروف بودند، در نتیجه تماس با غرب و تحت تاثیر اندیشههای جدید مغرب زمین، خواستهها و ارزشهای نویی را در جامعه ایران تبلیغ و ترویج میکردند. تاریخ غرب آنان را به این باور رهنمون شد که پیشرفت بشری نه تنها ممکن و مطلوب است، بلکه اگر سه زنجیر استبداد سلطنتی، جزماندیشی مذهبی و امپریالیسم خارجی را پاره کنند، آسان به دست میآید.
آنها استبداد و سلطنت را دشمن ذاتی آزادی، برابری و برادری، جزماندیشی مذهبی را مخالف طبیعی تفکر عقلانی و علمی و امپریالیسم خارجی را استثمارگر سیریناپذیر کشورهای کوچکی مانند ایران میدانستند و از هر سه آنها بیزار بودند. نقطه آغاز جریان اصلاحطلبی بیرون از حاکمیت در نتیجه ارتباط و آشنایی ایرانیان با اروپا در قرن نوزدهم بود. این امر دو پیامد مهم داشت. از یک طرف آنان با تحولات و ترقیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اروپا آشنا شدند و از طرف دیگر به عمق ضعفها و عقبماندگیهای جامعه خود پی بردند. نخستین ایرانیانی که در قرن نوزدهم به اروپا سفر کردند، بیشتر حیرت و تحسین خود را از آنچه در «بلادفرنگ» میدیدند، ابراز میکردند.
شگفتیها و تحسینها از ترقی و پیشرفت دانش و فن در اروپا به تدریج جای خود را به نگرش عمیقتری میدهد. این بار ایرانیان به بنیانهای فکری، سیاسی و اجتماعی اروپا توجه پیدا میکنند، آزادی، قانون، برابری حقوقی شهروندان، دموکراسی و... از جمله مفاهیمی هستند که بیش از همه توجه ایرانیان را جلب میکنند. «عبداللطیف شوشتری» «آقا احمد کرمانشاهی» و عالم بلندپایه شیعه «سلطان الواعظین» از جمله نخستین اندیشمندان ایرانی هستند که تحت تاثیر اندیشه و منش سیاسی و اجتماعی اروپاییان، در سفرنامههای خود به تعریف و تمجید از قانون، آیین دادرسی، پارلمان، مشورت، آزادیهای مدنی، محدودیت قدرت پادشاه و دیگر جنبههای مترقی جوامع اروپایی به ویژه انگلستان میپردازند.
آثار مکتوب اصلاحطلبی
اگر نخستین سیاحتگران اندیشهورز ایرانی در آثار خود به توصیف جنبههای گوناگون جامعه اروپا میپرداختند، به تدریج با افزایش شمار مسافران ایرانی و آشفتگی اوضاع کشور و بینتیجه ماندن حرکتهای اصلاحطلبانه درون نظام، ایرانیان اندیشمندی که از اروپا دیدن میکردند به جای صرف توصیف مشاهدات خود از مغرب زمین، دست به مقایسه جامعه ایران با اروپا میزدند. از آن پس هرکجا از پیشرفت و تمدن اروپا صحبت میشود، از عقبماندگی، نابسامانی و بدی اوضاع ایران نیز سخن به میان میآید. در همین راستا اندیشهورزان ایرانی با انگشت نهادن روی دردها و کاستیهای جامعه و کاوش و بررسی در علل و عوامل عقبماندگی ایران، درصدد چارهجویی و ارائه راهحل برآمدند. به این ترتیب ادبیات سیاسی و انتقادی عصر قاجار که نقش مهمی در جنبش بیداری ایران داشت، شکل میگیرد. اندیشهورزان ایرانی افکار و اندیشههای اصلاحطلبانه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را در قالب کتاب و رساله منتشر میکنند.
در این آثار برخی از نویسندگان بر بیخبری و جهالت دولتمردان و حکومتکنندگان انگشت نهاده و آن را ریشه تمام نابسامانیهای جامعه قلمداد میکنند. گروهی نیز فقدان قانون و وجود نظام حکومتی مبتنی بر اراده و رای فردی را علتالعلل تمام مشکلات معرفی میکنند شماری نیز باورها و اعتقادات سنتی جامعه و جهل و بیسوادی مردم را درد اصلی معرفی میکنند. رساله «منهاج العلی» نوشته «ابوطالب بهبهانی» نمونه بارز ادبیات سیاسی و اجتماعی عصر بیداری است. نویسنده که رساله خود را در نیمه دوم قرن نوزده تدوین کرده است هدف خود را از نگارش آن چنین اعلام میکند: «... شاید وسیلهای فراهم آید که این آگاهی از ممالک خارج به نظر باریافتگان دربار شاهی برسد و بر حالت دول سایر و ترقیات آنها اندک بصیرت حاصل کنند و به حالت فقر و مذلت این ملت... واقف شده و در مقام چاره برآیند.» بهبهانی در رسالهاش ریشه نابسامانیهای جامعه ایران را در عدم امنیت، فقدان قانون و وجود استبداد میداند. وی در بخش دیگری از رسالهاش به اهمیت و ضرورت «آزادی» میپردازد. از نگاه او بعد از «قانون» آنچه «فرنگستان را فرنگستان کرده» قبل از هر چیز «حریت» است.
«میرزا یوسف خان مستشارالدوله» و «میرزاملکم خان» از دیگر روشنفکران قرن نوزدهم ایرانند که هر دو سالهایی از عمر خود را در خارج سپری کرده بودند. مستشارالدوله رمز پیشرفت اروپاییان را در «یک کلمه» یعنی «قانون» میدانست. وی رسالهای به نام «یک کلمه» نوشت که سخت مورد توجه قرار گرفت. «ملکم خان» نیز با انتقاد از استبداد، فساد دستگاههای حکومتی و بیقانونی بر ضرورت تدوین قوانینی برای اداره کشور و کاستن از قدرت پادشاه تاکید میکرد. در نوشتههای «ملکم خان» که در حدود ۲۰۰ رساله است مسائلی مانند رژیمهای پادشاهی و جمهوری، تفکیک قوا، تقسیمبندی استانهای ایران، آموزش و پرورش عرفی، بانکداری، مجلس شورای ملی، آزادی، برابری شهروندان و... مطرح و مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
ابزار دیگری که اصلاحطلبان برای روشنفکری جامعه به خدمت گرفتند، چاپ و انتشار روزنامه بود. روزنامهها به دلیل اختناق موجود، در خارج ایران منتشر میشدند و بهصورت مخفی و قاچاق وارد ایران میشدند. این نشریات همانند «حبل المتین»، «قانون»، «عروهالوثقی»، «پرورش»، «اختر» و... نقش مهمی در بیداری ایرانیان داخل و خارج کشور داشتند. در این نشریات اوضاع جامعه ایران مورد بحث و بررسی قرار میگرفت و نویسندگان آنها به ریشهیابی در دردها و ضعفهای جامعه همت میگماشتند. در نشریات اصلاحطلبان بیکفایتی رجال حکومت، فقدان قانون، شیوه نادرست اداره و استبداد مطلقه قاجارها بیش از همه مورد توجه و انتقاد قرار میگرفت.
ازجمله روزنامههایی که شهرت و اهمیت زیادی داشت، روزنامه «قانون» بود که توسط «میرزا ملکم خان» در لندن منتشر میشد. غیر از «ملکم خان» اصلاحطلبان دیگری همچون «سیدجمالالدین اسدآبادی» و «میرزا آقاخان کرمانی» در نگارش روزنامه «قانون» نقش داشتند. نویسندگان روزنامه مذکور ریشه تمام مشکلات و آشفتگیهای ایران را در نبودن قانون میدانستند. از همین رو تنها راه ترقی و پیشرفت ایران را در استقرار «قانون» میدانستند: «هیچکس در ایران مالک هیچچیز نیست زیرا که قانون نیست. در ایران احدی نیست که بداند تقصیر چیست و خدمت کدام است. چرا این همه مناصب را به یکی میدهند و آن همه صاحب منصبان قابل را بیکار میگذارند. بهعلت اینکه قانون نداریم. چرا رذالت جهل را بر فضیلت ترجیح میدهند به علت اینکه قانون نداریم. پس اگر حق زندگی میخواهید قانون بخواهید. علیالجمله بدانید که استخلاص ایران از این گرداب مذلت یعنی استخلاص خود شما از این ظلمت اسیری ممکن نخواهد بود مگر با استقرار قانون.»
ایجاد و گسترش مراکز آموزشی مدرن
اصلاحطلبان همچنین بر این نکته واقف بودند تا زمانی که جهل و بیسوادی در جامعه ایران وجود دارد، ترقی کشور و تحقق اهداف و آرمانهای اصلاحطلبانه با مشکل روبهرو خواهد بود. به این خاطر دست به تلاشهای فراوانی در راه ایجاد و گسترش مدارس جدید و شیوه تعلیم و تربیت مدرن زدند. بهعنوان نمونه میتوان از «انجمن معارف» یاد کرد که در دو دهه آخر قرن نوزدهم به همت اصلاحطلبانی چون «ملکالمتکلمین» و «میرزا یحیی دولتآبادی» در تهران ایجاد شد. این انجمن موفق گردید تا پیدایش انقلاب مشروطه، پنجاهوهفت مدرسه جدید در تهران دایر نماید. به علاوه این دسته از روشنفکران با گردآوری کتابهای خود، نخستین کتابخانه ملی کشور را تاسیس کردند.
جنبش اصلاحطلبی بیرون از سیستم قاجارها در اواخر قرن نوزدهم عمق و شتاب بیشتری میگیرد. بهتدریج اصلاحطلبان از گفتمان مبتنی بر توصیه، نصیحت و اندرز فاصله میگیرند و لحن تندتر و صریحتری را در انتقاد از حکومت و اوضاع کشور در پیش میگیرند. با گذشت زمان بسیاری از آمال و آرمانهای جنبش اصلاحطلبی به خواست عمومی جامعه تبدیل میشود. بهتدریج انتقاد و اعتراض بخشهای مختلف جامعه را فرا میگیرد. به عبارت دیگر اندیشه اصلاحطلبی مبدل به یک جنبش سیاسی و اجتماعی میگردد. اما واکنش حاکمیت در برابر امواج برخاسته از جنبش اصلاحطلبی چه بود؟ قاجارها از یکسو سودای اصلاحات و اصلاحطلبی را به کنار گذاردند و از سوی دیگر با سختگیری و دقت تمام سعی کردند هرگونه تحرک و جنبش فکری، سیاسی و اجتماعی جامعه را منزوی، مهار و سرکوب کنند. حکومت قلع و قمع روشنفکران و معترضان را در دستور کار خود قرار داد. کتاب «یک کلمه» توقیف و مولف آن «مستشارالدوله» دستگیر و زندان میشود. در زندان آنقدر با همان کتاب بر سرش میکوبند تا جان به جان آفرین تسلیم مینماید. «سیدجمالالدین اسدآبادی» که به ایران آمده بود، دستگیر و از کشور اخراج گردید. روشنفکران برجستهای چون «میرزا آقاخان کرمانی» . «خبیرالملک» به دستور ناصرالدینشاه دستگیر و پس از شکنجههای فراوان به طرز فجیعی به قتل رسیدند.
همچنین «ناصرالدینشاه» به دوران رشد و گسترش دارالفنون پایان داد، ایجاد مدارس جدید را ممنوع ساخت، میزان بورسهای دولتی برای تحصیل در خارج را محدود کرد، مسافرتهای مردم از جمله وابستگان خود را به اروپا منع کرد، به دلیل هراس از شایعات دولتی و به بهانه اینکه «راویان و دراویش، تنبلی و سایر مفاسد را در بین طبقات پایین رواج میدهند» دستور داد تا اکثر قهوهخانههای تهران را تعطیل کنند. اصلاحطلبان نیز با ناامید شدن از پیشبرد پروژه اصلاحات به فعالیتهای انقلابی و زیرزمینی کشیده شدند. در آغاز قرن بیستم روشنفکران با ایجاد سازمانهایی همچون «مرکز غیبی»، حزب اجتماعیون عامیون، «مجمع آدمیت»، «کمیته انقلابی» و «انجمن مخفی» برای «براندازی استبداد» و استقرار «حکومت قانون و عدالت» دور هم گرد آمدند. به این ترتیب با پیدایش شرایط جدید ایران در آستانه انقلاب مشروطه قرار گرفت.
منبع: مجله دانشکده علوم اداری و اقتصاد دانشگاه اصفهان
سال پانزدهم، شماره 2 (تابستان 1382)
ارسال نظر