مشروطه‌خواهی ایرانی‌ها و امید به اصلاحات

از میان یادداشت‌های قهرمان میرزا سالور، عین السلطنه

قهرمان میرزا سالور (۱۳۲۴ - ۱۲۵۰ ه.ش) از رجال تاثیرگذار دوره قاجار محسوب می‌شود. او فرزند عزالدوله، حاکم همدان بوده. خودش نیز مناصبی همچون حکومت نهاوند و نایب‌الحکومتی فارس و خمسه را نیز به‌عهده داشته است. روزنامه خاطرات او که شامل بیش از ۶ دهه یادداشت‌های روزانه و مشتمل بر ۱۰ جلد می‌شود از اسناد مهم دوره قاجار و پهلول اول و دوم است. در اینجا نگاهی می‌اندازیم به روزنوشت‌های او در دوران مشروطه خواهی ایرانیان.

لغات جدید

بعضی لغات جدید که حالا خیلی مذاکره می‌شود و مصطلح شده لازم است بنویسم: مشروطه - مستبده- آزادی- برادری- برابری- مساوات- جلسه- جانا مالا- با تمام قوا- زنده‌باد- پَست‌باد- قوه مجریه- قوه مقننه- اخطار- توضیح- وجدان- انجمن- ملیت- قومیت- مجاهد- فدائی مجلس- علنی- سری- کمیسیون- کابینه- آرشیو- پارتی.

قانون مطبوعات‌

پریروز شاه این روزنامه را توسط حشمت‌الدوله نزد وزرای مسوول روانه می‌کند. حشمت‌الدوله می‌گوید شاه به وزرا می‌گوید برای یک ماده قانون آن‌همه هنگامه کردید پس این روزنامه را هم قرائت کنید. حضرات فورا حکم به توقیف و جمع‌آوری روزنامه می‌کنند و بی‌اندازه وزیر علوم خجل می‌شود. زیرا در ماده ۳۱ توهین به مقام منیع سلطنت ممنوع قانونی است و نویسنده آن یا مدیر آن از سه ماه الی یک سال حبس و از ده تومان الی سیصد تومان دادنی خواهند بود. جریده یا لایحه‌ای که آن سوء ادب را کرده باشد یا مقاله مندرجه آن شامل آن خلاف باشد توقیف خواهد شد و این توقیف ممکن است ابدی باشد. این قانون مختصر است. دانه‌ای ۱۰ شاهی می‌فروشند. در آنجا [به] سلاطین مرده هم اگر توهینی بشود مجازات قرار داده چه رسد به زنده و شاه مملکت.

مجلس سنا- طلب جمهوری‌

دیروز که رفتیم «مجمع قاجار» شاهزاده موید السلطنه را شاه مامور اجرای این ماده قانونی کرده و به وزارت عدلیه قرار بود برود. روزنامه را داشت خواندیم. حقیقه خیلی هتاکی و هرزگی کرده. شنیدم دانه‌ای پنج هزار این نمره به فروش می‌رود اما خیلی محرمانه. در صورتی‌که قیمت آن دویست دینار است. آنجا مذکور شد که انجمن‌های سری هروقت می‌خواهند بنای مجلس سنا را بگذارند یک آشوبی می‌کنند که تاخیر بیفتد. این روزها هم شاه به توسط رئیس الوزرا جدا انعقاد مجلس سنا را خواسته. این است در روزنامه مطالب فوق را نوشته و آن‌وقت در محاکمه و عدلیه خیال آشوبی دارند، شاید منجر به بعضی اقدامات بشود و مدتی انعقاد سنا طول بکشد. باز تا عنوانی بکنند مطلب دیگری به میان بیاورند. روزنامه مساوات طلب جمهوری کرده بود. بلی مشروطیت به اعلی درجه ترقی رسیده حالا نوبه جمهوری است.

تجمع نسوان و ترس صنیع‌الدوله‌

دربخانه رفتم. وزیر مالیه از ترس جماعت نسوان که در دفتر همه روزه حاضر شده و می‌شوند دفتر نمی‌آیند. باغ رفتم. شاه دیر بیرون آمد. به‌قدر یک ربع در باغ گردش کرد بعد اتاق تشریف بردند. مدت‌ها نشستیم تا مویدالسلطنه آمد. معلوم شد دیوانخانه رفته و قرار شده عصر سیدمحمدرضا را حاضر کنند. شاه او را خواست و رفت. من را اعتماد قاجار به دفتر باز برد. چون گفت‌وگویی مابین معظم‌الملک قاجار و اخوانش در باب جیره شده بود نماینده مجمع و ناظر محاکمه باشم. معتمدالدوله هم بود. عمل آنها قرار شد از سررشته‌دار کل صورت بخواهند. زن‌ها هنگامه می‌کردند. به‌قدری فریاد می‌کردند که حساب نداشت. فحش می‌دادند که اندازه نداشت. من خیال کردم مبلغ کلی طلب آنها می‌شود. پرسیدم گفتند همه اینها برای سه هزار تومان دفترخانه مملکتی را تعطیل کرده‌اند و این مبلغ مقدور نمی‌شود که بدهند و خلاص شوند... حالا مقرری ما هشت هزار تومان و امثال ما دویست هزار تومان یا مواجب فوج و ادارات مانده و سایر مردم سرشان بی‌کلاه است به‌جای خود. هذه السنه بهتر مال دیوان را حکام و مباشرین و مردم می‌خورند. عصر افخم‌الدوله دیوانخانه عدلیه برای تماشا رفت، من خانه فخر الملک.

لفظ مشروطه‌

کسبه و بازاری‌های ما هم لفظ مشروطه را که باعث همه چیز می‌دانستند و گمان می‌کردند این کلمه فورا تمام کارهای گذشته و آتیه ایران را اصلاح خواهد کرد و از بی‌علمی و بی‌سوادی چون دیدند فوری اصلاح نشده بلکه شلوغ‌تر شد از آن حرارت افتاده دنبال فرمایشات نمی‌روند. آذربایجان هم که میخ زور مجلس بود به قدری اغتشاش دارد و مشغول خود است که محتاج حمایت دیگران است. سایر ولایات هم مثل طهران سرخورده‌اند و نمی‌فهمند که اصلاح تدریجی است و در پناه مشروطه کم‌کم کارها درست می‌شود. به این جهات ناچارند که با شاه بسازند، بلکه از دست او کار برآید که ممکن نیست! در بدو امر آن وقتی که روی مردم باز نشده بود امکان داشت. اما حالا غیرممکن و محال است. مگر خواست خداوندی شامل حال این مملکت فقیر گدا شود و صاحب شریعت کمک فرماید.

قانون مطبوعات‌

قانون مطبوعات اگر ۳۰ ماده باشد آن هم درباره بیست نفر روزنامه‌نویس معلوم و مشخص یک ماده آن تا امروز جاری نشده. سرتاپای روزنامه خلاف قانون است و حال آنکه دو نفر آدم برای اجرای آن لازم است. از طهران هم خارج نیست. روزنامه‌نویس هم یک عده معین [است.] حالا وقتی که این قانون مختصر درباره بیست نفر آدم معین طهران جاری نشود چطور آن قانون مفصل در تمام بلاد ایران ساری و جاری خواهد شد. آنچه مردمان آگاه گفتند آن روز نظام‌السلطنه استعفای با شرفی کرده بود، مایل نشدند. این بود گولش زده بعد از ۶ روز مجبور کردند استعفا کند که اسمش به بدی دررفته باشد. حالا هم می‌گویند باید مجازات شود. تقدیماتی که گرفته پس بدهد. عهد غریبی است. حیف پول نداریم و الا بی‌تماشا نیست.

مناصب جدید - حبس امین دارالضرب‌

امین همایون معزول شد. جدا اسباب‌ها را مطالبه می‌کنند. خان محقق سرایدار شد. گمرک را نصرالسلطنه قبول کرد، سه ساله دو کرور تومان اضافه که سالی سیصد و شصت هزار تومان برساند. می‌گفت سالی چهارصد هزار تومان صدراعظم از گمرک می‌برد. حاجی محمد حسن حبس است. پسرش از فرنگستان مراجعت می‌کند. حکم شد در شاهرود گرفته محبوسا آوردند. خانه مخبر الدوله حبس است. اسباب و اموال زیادی همراه داشت، ضبط دیوان شد. هنوز به حساب امین الملک شروع نشده. فرمانفرما می‌گفت ۶ کرور امساله پول لازم داریم به این شکل: دو کرور بانک طلب دارد که یک کرور هم خرج قشونی و مخارج متفرقه می‌شود. تمام این کسر باید از اشخاص معین گرفته شود. اول از حاجی گرفته می‌شود تا به سایرین برسیم. نصر السلطنه داد زد مبادا بدون رسیدگی به حساب از حاجی پول بگیرید و دولت را بدنام کنید. ملتزم هستم تا دینار آخر منافع حاجی را مدلل کنم.

آن‌وقت هرقدر شد به حساب و قاعده دریافت کنید. صورت و ثبت پای به مهر حاضر دارم که همه مردم قبول کنند. یک قلم همین حساب اشرفی هجده نخودی را با اشرفی حالا که دوازده نخود، دو نخود هم بار دارد حساب کنید. آنچه اشرفی کریم خانی و آغا محمد شاهی و فتحعلی شاهی و محمد شاهی و اوایل ناصر الدین شاه بود در حضور جمعی از رجال و تجار از خزانه بیرون آورده و برد. صورت داریم و می‌دانیم کجا رفت و چقدر تفاوت آن را بردند و خوردند و قس علی هذا سایر چیزها. نصر السلطنه یک سال ضرابخانه را داشت و تمام این حساب‌ها را درست کرده و درست اطلاع دارد. از عهده تمام آنچه می‌گوید برمی‌آید. برای امین الملک و غیره هم حسابی نوشته اگر بخواهند خواهد داد. حاجی سخت گرفتار شده هرگز این خیال را نمی‌کرد.