نگاهی به روابط تجاری ایران و آلمان در دوره قاجار
ضلع سوم استعمار
آسیه عسگری
در سال ۱۳۲۶ق/ ۱۹۰۸م دولت ایران درصدد برآمد وامهایی از آلمان استقراض کند. همچنین در تلاش بود که بانکهای آلمانی را متقاعد سازد تا شعبی در تهران دایر کنند. در سال ۱۹۱۳م به آلمان اجازه داده بودند بانکی در تهران تاسیس کند. آلمانیها برای نفوذ اقتصادی در ایران با مشکل بسیاری از نظر مبادلات پولی روبهرو بودند و مخالفتهای روس و انگلیس مانعی دیگر در رسیدن به هدفهای آنها محسوب میشد، بنابراین تصمیم گرفتند با آن دو دولت مذاکره و برای آنها مشخص کنند که فعالیت آنها محدود به اهداف اقتصادی است نه اهداف سیاسی، اما مخالفت روس و انگلیس نگذاشت این امتیاز عملی شود.
آسیه عسگری
در سال ۱۳۲۶ق/ ۱۹۰۸م دولت ایران درصدد برآمد وامهایی از آلمان استقراض کند. همچنین در تلاش بود که بانکهای آلمانی را متقاعد سازد تا شعبی در تهران دایر کنند. در سال ۱۹۱۳م به آلمان اجازه داده بودند بانکی در تهران تاسیس کند. آلمانیها برای نفوذ اقتصادی در ایران با مشکل بسیاری از نظر مبادلات پولی روبهرو بودند و مخالفتهای روس و انگلیس مانعی دیگر در رسیدن به هدفهای آنها محسوب میشد، بنابراین تصمیم گرفتند با آن دو دولت مذاکره و برای آنها مشخص کنند که فعالیت آنها محدود به اهداف اقتصادی است نه اهداف سیاسی، اما مخالفت روس و انگلیس نگذاشت این امتیاز عملی شود. بههرحال بانکهای آلمانی میکوشیدند از طریق سیاستمداران مترقی مجلس انقلابی ایران در این سرزمین نفوذ کنند. تا جایی که دولت آلمان نیز به دنبال مقاومتهای دو دولت استعماری روس و انگلیس در ایران تصمیم گرفت با توافق آنها به نفوذ خود ادامه دهد.
البته قبل از آن در زمینه اقتصادی میتوان گفت که تا اواسط قرن نوزدهم میلادی آلمان سهم کوچکی در واردات ایران داشت. مقدار زیادی از کالاهای وارداتی آلمان به ایران پارچه و اشیای بلورین و شیشهای بود، بهویژه پارچههای ظریفی که کارخانههای تجارتخانه معروف گورز اشمید تولید میکردند در ایران محبوبیت خاصی داشت. وسعت عملیات تجاری کارخانههای آلمان معمولا تا شهر قسطنطنیه در منطقه مشرقزمین بود که توسط تعداد زیادی دفاتر و نمایندگیهای آلمانی در منطقه تقویت میشد. در سال ۱۳۲۲ق/ ۱۹۰۴م آلمانیها اولین کارخانه قندسازی را در ایران دایر نمودند.در نیمه دوم قرن نوزدهم و در دوران حکومت ناصرالدینشاه فعالیت محققان، دانشمندان و تاجران آلمانی و اتریشی رو به فزونی گذاشت. البته اینگونه فعالیتها طبعا به شهرت آلمانیها و تاثیرات بعدی آنان در زمینههای اقتصادی و تجارت کمک میکرد. در پاییز سال ۱۳۰۳ق/ ۱۸۸۵م ناصرالدینشاه محسنخان را به آلمان فرستاد تا از بیسمارک تقاضا نماید تعدادی مربی نظامی و مستشار اداری به ایران اعزام کنند و بهدنبال آن دو افسر بازنشسته آلمانی به نامهای فلمر (Fellmer) و وت (Weth) به استخدام دولت ایران درآمدند.
بین سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۸ق/ ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰م موسسه کروپ راغبترین مرکز نظامی برای فروش تسلیحات به ایران بود، اما پس از سال ۱۹۰۰م دامنه فعالیت این موسسه کمتر شد و هنگامی که در ۲۹ مارس ۱۹۰۰م وزیرمختار آلمان در تهران گزارش داد که مظفرالدینشاه در پی خرید تفنگ، خمپارهانداز و دو نوع سلاح دفاعی ساحلی با لوازم یدکی آنها است، بولو بلافاصله اطلاعات فوق را در اختیار کروپ گذاشت و اضافه کرد که نمایندگان سیاسی آلمان در تهران بر این گمان هستند که چنانچه از شاه برای دیدن از کارخانه کروپ دعوت شود، این امر در پیشبرد اهداف کروپ موثر واقع خواهد شد. موسسه کروپ با آنکه تمایلی به معامله نداشت ضمن ابراز تشکر، برای وزارت امورخارجه آلمان چنین نوشت: «گرفتن سفارشی مشخص از ایران باید بسیار مشکل باشد چون از سالها پیش تلاش برای برقراری ارتباط با تجار ایرانی هرگز نتیجهای به بار نیاورده است و میانجیگریهای صادقانه و مستمر وزارتخارجه نیز در این مورد تاثیر نداشته است و بهطور کلی منابع مالی کشور ایران توانایی پرداخت این تجهیزات را ندارد. «اما دیگر شرکتهای کوچک تسلیحاتی آلمان در سالهای انقلاب مشروطه ایران با ملیگرایان (مشروطهخواهان) و طرفداران سلطنت مطلقه داد و ستد میکردند؛ بهعنوان مثال هنگام محاصره تبریز در نوامبر ۱۹۰۸م، طبق گزارش روزنامه «نووی ورمیا» مستشاران نظامی آلمان به مشروطهخواهان سلاح تحویل میدادند و آنان را علیه روسیه تحریک میکردند.
در ژانویه ۱۳۲۷ق/ ۱۹۰۹م، شونمان، مامور کنسولگری آلمان در تبریز، عامل فروش پانزدههزار قبضه تفنگ و یکمیلیون فشنگ به مشروطهخواهان ایران بود و اکثر این محمولات از راه روسیه به تبریز و مشروطهخواهان میرسید. آلمانیها توانایی رساندن اسلحه به نیروهای انقلابی ایران را داشتند و در مورد همین نقلوانتقال اسلحه بود که کودات، وزیرمختار آلمان، با شادمانی خاطرنشان میکرد که خریداران ایرانی اسلحه باز هم در پی عقد قراردادهای مهم خرید اسلحه با شرکتهای آلمانی میباشند و بالاخره تمام این اقدامات در این زمان از نقلوانتقال آشکار و نیمهآشکار سلاح به ایران حکایت میکرد، ضمن اینکه این مسائل نشان میداد که طی انقلاب مشروطه، آلمانیها یکی از عوامل مهم تامین اسلحه برای مشروطهخواهان ایران بودند. در مورد نیروی دریایی میتوان گفت که نیروی دریایی ایران در زمان مظفرالدینشاه تا سال ۱۲۷۵ق چنین بود: «اوایل امر فرمانده ناو زرهدار «پرسپولیس» میگنز آلمانی بود ولی در سال ۱۲۷۲ق او رفت و فرماندهی را به سرتیپ احمدآقا سپرد به معیت فرمانده آلمانی سایر آلمانیها هم خدمت را ترک گفتند.» البته کمکهای آلمان در مقابل حرکت مردم، بهویژه نخبگان در انقلاب مشروطیت در درجه دوم و سوم قرار دارد و نباید فعالیتهای سیاسی و فرهنگی مردم ایران را در کنار این کمکها نادیده گرفت، بلکه درخواست این کمکها برگرفته از نیازهای اصلاحی مردم در مبارزه و مهار استبداد بود.
حاصل سخن
از اوایل حکومت قاجارها بر ایران، رقابت شدید دول استعمارگر غرب برای نفوذ در این کشور و حفظ و حراست از منافع خود در این منطقه آغاز شد. بههمینخاطر دولتمردان این سلسله سعی میکردند با یاری گرفتن از قدرت دیگری و درگیر کردن آن در سیاست خارجی ایران از فشار دولتهای روس و انگلیس کم کنند و فضایی برای نفس کشیدن بهوجود آورند. بر همین اساس ناصرالدینشاه قاجار متوجه آلمان شد و با مسافرت به اروپا و این کشور، سعی کرد که این دولت را به مناسبات ایران وارد نماید و در عین حال با کمک گرفتن از این کشور در زمینه نظامی و خرید تجهیزات و استخدام کارشناس نیمنگاهی هم به پیشرفت، توسعه و توانمندسازی ایران داشته باشد اما در این راه مشکلاتی وجود داشت که مانع تحقق این اهداف میشد: اولا اینکه صدراعظم آن روز آلمان، بیسمارک، به صراحت اعلام کرد که ایران خود باید توانا شود؛ یعنی حاضر نبود که منافع خود را برای پیشرفت ایران و مناسبات گسترده با این کشور به خطر بیندازد و با دول دیگر چون روس، فرانسه و انگلیس درگیر شود. در واقع بیسمارک سیاست خارجی خود را براساس منافع ملی آلمان و توازن دول قدرتمند اروپایی تنظیم میکرد که به قول خودش هر لحظه امکان تغییر و دگرگونی داشت.
از سوی دیگر آلمان به دلیل نیاز به مواد خام ایران برای صنایع خود در بخش اقتصاد، با تشویق تجار این کشور به سوی رابطه با ایران حرکت میکرد، البته آلمان بیمیل نبود که با ایجاد پایگاههای اقتصادی، فرهنگی و کسب امتیازات سودآور مثل راهآهن صاحب نفوذ شود و در این خصوص هم اقداماتی با همکاری ملیگرایان ایران انجام داده بود؛ چون در این مقطع آلمان دارای سابقه استعماری نبود و از طرف دیگر تنفر شدید ایرانیان از سیاستهای استعماری روس و انگلیس و تلاش برای رهایی از این فشار، قدرت مانور آلمان را بیشتر میکرد. اما مورد دیگری در این روابط تاثیرگذار بود و آن هم عبارت بود از مخالفت دول استعماری روس و انگلیس با ایجاد و گسترش این ارتباطات؛ چراکه پاگیری این مناسبات با منافع آنان در تضاد بود و میتوانست دیگر مناطق تحت نفوذ آنها از جمله هند را به خطر اندازد. به همین خاطر بهطور آشکار و پنهان با این روابط مخالفت میکردند. آنها گاهی از طریق رجال وابسته در دولت به این مهم اقدام میکردند و اگر این حرکات کافی نبود با ورود نظامی مثل ورود نیروهای قزاق به ایران به بهانههای واهی این رفتار را آشکارا انجام میدادند. از طرف دیگر آلمانیها برای غلبه بر رقبا و ورود به صحنه سیاست ایران از تمام توان خود و از راههای متفاوت از جمله نفوذ در بین ملیگرایان ایران و ایلات و عشایر از طریق ماموران زبده خود استفاده میکردند.
آنها حتی برای نیل به این هدف سعی کردند ایرانیان را با حزب غدر هند، که تحت استعمار انگلستان بود، مرتبط سازند که البته با سیطره بیچونوچرای انگلستان به جایی نرسید. البته در تمام این مناسبات و تحولات داخلی نباید از قیام مردم علیه استعمارگران غافل بود: امثال قیام تنگستانیها که در این زمینه سعی میکردند از توان مالی و نظامی آلمان و عثمانی نیز بهره گیرند تا بتوانند در مقابل حریف عرض اندام کنند. در نهایت میتوان گفت که ورود نیروی سوم در این دوره با وقوع جنگ جهانی اول و مخالفت صریح و شدید دول روس و انگلیس به جایی نرسید و از سوی دیگر دولت قاجاریه نتوانست همگام با زمان حرکت کند و روی پای خود بایستد. البته وابستگی بعضی رجال ایرانی به استعمارگران را هم نباید فراموش کرد. استعمارگران نیز زمانی که پای منافع پیش میآمد به راحتی با هم کنار میآمدند و ایران را قربانی میکردند مثل قرارداد ۱۹۰۷م روس و انگلیس که شامل تقسیم ایران میشد. البته آلمان نیز آن را به رسمیت شناخت.
منابع:
- چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، گسترده، ۱۳۶۲، ۲۸۸
- احمد فرامرزی، راهآهن اروپا و خلیجفارس، به کوشش حسن فرامرزی، تهران، داورپناه، ۱۳۴۵، ص۲۹
- ژرژ لنجافسکی، سیسال رقابت غرب و شوروی در ایران، ترجمه حورا یاوری، تهران، سحر، ۱۳۵۱، ص۱۸۱
- کاسافسکی، خاطرات کاسافسکی، ترجمه عباسقلی جلی، تهران، سیمرغ، ۱۳۴۴، ص۲۱۹
- حسین اردکانی محبوبی، تاریخ موسسات تمدنی جدید، ج۱، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰، ص۴۱۴
- میرزاابوالقاسم کحالزاده، دیده و شنیدهها، به کوشش مرتضی کامران، تهران، فرهنگ، ۱۳۷۳، ص۱۸۶
- اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج ۳، تهران، گلفام، بیتا، ص۷۴۷
- «محصلین ایران در آلمان»، مجله کاوه، سال سوم، ش ۲۶، ۱۲۸۷ق، ص۷
- مریم میراحمدی، «روابط ایران و آلمان در قرن نوزدهم»، مجله تحقیقات تاریخی، سال اول، ش ۱، ص۱۰۵
- مریم میراحمدی، پژوهشی در تاریخ معاصر ایران، مشهد، آستان قدس، ۱۳۶۶، ص۷۲
- مریم میراحمدی، «روابط ایران و آلمان در قرن نوزدهم»، همان، ص۹۸
- احمدعلی سپهر، ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸ــ۱۹۱۴، تهران، بانک ملی ایران، ۱۳۶۶، صص۹۰ــ۸۹
- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، ج ۳، تهران، تهران مصور، چاپ دوم، ۱۳۴۳، ص۱۴۴
- ل. ی. میرشنیکف، ایران در جنگ جهانی اول، ترجمه ع. دخانیات، تهران، فرزانه، چاپ دوم، ۱۳۵۷، ص۳۴
- فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران (اس. پی. آر)، ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی) و منصوره جعفری فشارکی، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴، ص۴۰
- حسین ملکی، زندگی سیاسی سلطان احمدشاه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص۲۳۹
- ژان پیر دیرینیک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران، جاویدان، ۱۳۶۸، ص۸۲
- احمد احرار، طوفان در ایران، تهران، نوین، ۱۳۶۸، ص۱۰۸
- محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران یا انقراض قاجاریه، ج ۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، صص۲۲ و ۲۱
- حسن سمیعی و امانالله اردلان، اولین قیام مقدس ملی در جنگ بینالمللی اول، تهران، ابنسینا، ۱۳۳۲، ص۴۳
- علیاصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، علمی، ۱۳۷۱، صص۵۶۰ و ۵۵۹
- حبیبالله مختاری، تاریخ بیداری ایران، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۲۶، ص۱۱۰
- کلارمونت اسکرین، خاطرات اسکرین یا جنگ جهانی در ایران، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، رستمخانی، بیتا، صص۲۷ و ۲۸
- حسن تقیزاده، زندگی طوفان، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، ۱۳۶۸، ص۱۸۵
ارسال نظر