عصر قراردادهای رنگین

آسیه عسگری

سیر رو به افزایش تاثیرپذیری، بی‌تدبیری و گرفتاری به روزمرگی در دوره قاجاریه موجب شد سیاست خارجی نیز حالتی واکنشی بیابد. بنابراین تصمیمات، بدون لحاظ آینده‌نگری به هدف فرار و دفع موانع پیش‌رو اتخاذ می‌شدند. به دلیل فقدان استراتژی و راهبرد، برنامه‌های متعدد بدون در نظر گرفتن واقعیت‌های آن زمان و شرایط توفیق آن برنامه‌ها، به‌صورت آزمون و خطا اجرا می‌شدند. طرح قدرت سوم در روابط خارجی ایران یکی از این برنامه‌ها است که در این مقاله بررسی شده است. در تاریخ این دوره به وضوح دیده می‌شود که چگونه شاهان صفوی، به‌ویژه شاه‌عباس اول، تلاش کرده‌اند که آلمان را به‌عنوان یک متحد و حامی در مناسبات خارجی ایران وارد کنند. البته این مفهوم به معنی واقعی در زمان قاجاریه نمود پیدا ‌کرد و شاهان قاجار برای جلب دوستی دول اروپایی در این خصوص تلاش بسیاری کردند، به‌ویژه در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار که این سعی در مورد آلمان به کار رفت و تا پایان این سلسله به نوعی پیگیری شد؛ به‌گونه‌ای‌که آلمان در ایران، به‌خصوص با وقوع جنگ جهانی اول و گسترش این جنگ به منطقه خاورمیانه، حضوری سیاسی ــ نظامی و تجاری داشت.

اولین پیمان رسمی بین دو کشور

در اواخر قرن نوزدهم آلمان‌ها برای نفوذ در ایران و به دست آوردن جای پایی در خلیج‌فارس تلاش‌هایی را آغاز کردند. از طرفی ناصرالدین‌شاه خود را در مقابل نفوذ و مداخله نمایندگان روس و انگلیس در امور داخلی ایران عاجز دید؛ به خصوص که روس‌ها در شمال و انگلیسی‌ها در جنوب ایران قدرت مطلقه‌ای یافته بودند. ناصرالدین‌شاه به فکر افتاد به منظور ایجاد تعادل در سیاست خارجی و حفظ استقلال، یک دولت دیگر اروپایی را در امور ایران ذی‌نفع کند تا شاید به این ترتیب تا حدودی از نفوذ دو دولت استعماری روس و انگلیس بکاهد. نخستین تماس دیپلماتیک بین ایران و آلمان در سال ۱۸۵۷م اتفاق افتاد. در ۲۵ ژوئن همان سال یک پیمان مودت و بازرگانی در پاریس توسط فرخ‌خان امین‌الملک، سفیر ایران در پاریس و کنت کارفرانس هاتسفلد ویلدنبورگ از طرف آلمان و ایالات دیگر به امضا رسید.

در سال ۱۸۶۰،م هیاتی از پروس عازم ایران شد اعضای این هیات، پس از ملاقات با ناصرالدین‌شاه و توقف سه‌ماهه در پایتخت، از شهرهای همدان، بوشهر و پاسارگاد و تخت‌جمشید بازدید کردند و سرانجام در سال ۱۸۶۱م از راه تبریز و استانبول به برلین وارد شدند. بعد از سال ۱۸۷۱م آلمان به‌صورت یک امپراتوری مقتدر و متحد در افق سیاسی اروپا ظاهر شد و در صحنه سیاست جهانی اهمیت عمده‌ای یافت. ناصرالدین‌شاه نیز بسیار مایل بود با ایجاد روابط سیاسی و اقتصادی با امپراتور آلمان، آن کشور را حائل بین دو رقیب بزرگ، یعنی انگلستان و روسیه، در ایران سازد. به دنبال دیدار ناصرالدین‌شاه از آلمان در ژوئن ۱۸۷۳،م/ ۱۲۹۱،ق، یک قرارداد بازرگانی و کشتیرانی بین میرزاعبدالرحیم‌خان سعیدالملک، نماینده سیاسی دربار ایران در سن‌پترزبورگ و پرنس هاینریش هفتم، سفیر آلمان در روسیه، منعقد شد، چون دو کشور هنوز دارای روابطی نبودند و نماینده سیاسی در کشور یکدیگر نداشتند، ناگزیر این قرارداد در سن‌پترزبورگ بین نمایندگان دو کشور امضا شد که اولین پیمان رسمی بین کشورهای ایران و آلمان محسوب می‌شود؛ به نحوی که مبنای مناسبات و روابط اقتصادی دو کشور در آینده شد. در سفر اول ناصرالدین‌شاه به آلمان ویلهلم اول، امپراتور آلمان، و پرنس فن بیسمارک، صدراعظم آن کشور، تجلیل بسیاری از پادشاه ایران نمودند و شاه توانست از کارخانه اسلحه‌سازی کروپ دیدن کند.

روابط دو کشور در دوران ناصرالدین‌شاه

ناصرالدین‌شاه در سفر دوم خود به اروپا در سال ۱۲۹۶ق/ ۱۸۷۸م به قصد دیداری نیمه‌رسمی به برلین وارد شد، اما به دلیل سوءقصد به جان ویلهلم اول و تشکیل کنگره برلین و اختلافات شدیدی که بین دولت‌ها‌ی اروپایی به‌وجود آمده بود، مانند سفر قبلی، از شاه ایران پذیرایی نشد.

توسعه نفوذ آلمان در ایران و خاورمیانه

در ژانویه ۱۸۸۵م/ ۱۳۰۳ق ایران یک کشتی ۶۰۰ تنی به نام پرسپولیس و یک کشتی ۲۵۰ تنی به نام شوش از دولت آلمان خریداری کرد که ملوانان آلمانی آنها را اداره می‌کردند. ضمنا ایران سفارش خرید چند کشتی دیگر نیز به کارخانه‌های آلمانی داده بود و مذاکراتی هم برای احداث راه‌آهن در شمال ایران توسط آلمان‌ها آغاز شد. بدیهی است که دولت‌های همسایه نمی‌توانستند با این اقدامات موافقت کنند و نسبت به اجرای آنها رضایت خاطر داشته باشند. دولت انگلستان که قبلا از قبول تقاضای ایران در مورد فروش چند کشتی جنگی کوچک برای محافظت از سواحل جنوبی ایران خودداری کرده بود و با تاسیس نیروی دریایی ایران در خلیج‌فارس شدیدا مخالفت می‌کرد، به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست شاهد باشد کشتی‌های ایرانی با ملوانان آلمانی در خلیج‌فارس رفت‌وآمد می‌کنند. از این‌رو رونالد تامسون، وزیر مختار انگلیس در تهران، در این قضیه مداخله کرد و خاتمه خدمت ملوانان آلمانی و لغو سفارش و خرید کشتی‌های جدید را از آلمان خواستار شد.

از سوی دیگر روس‌ها هم که از شنیدن خبر تاسیس راه‌آهن در شمال ایران به وسیله آلمانی‌ها شدیدا ناراحت شده بودند، رسما به وسیله سفیر خود در تهران به این کار دولت ایران اعتراض کردند و لغو این عملیات را خواستار شدند. ناصرالدین‌شاه در سال ۱۳۰۷ق/ ۱۸۸۹م در سفر سوم خود به اروپا در برلین توقف کرد. وی در این سفر بر توسعه روابط تجاری تاکید فراوانی داشت، از سوی دیگر آلمانی‌ها با توجه به توسعه اقتصادی آلمان و گسترش بازرگانی در داخل و خارج آن کشور و افزایش سرمایه درصدد برآمدند پایگاهی در خلیج‌فارس به‌دست آورند. خلیج‌فارس منطقه‌ای بود که انگلیسی‌ها آن را بدون رقیب تصاحب کرده بودند. طرح‌های امپریالیستی آلمان، در همان زمانی که ناصرالدین‌شاه ترور شده بود، در یک روزنامه آلمانی برملا شد. پیش از آن نیز در سال ۱۳۰۲ق/ ۱۸۸۵م یکی از روزنامه‌نگاران مستعمراتی آلمان به نام پل دن مقاله‌ای تحت عنوان «آلمان و ایران» نوشت که طی آن تولیدات مفید ایران را برای صنایع آلمان لازم دانست.

در سال ۱۳۱۴ق/ ۱۸۹۶م شرکتی آلمانی به نام وانک هاوس (Wonkck haus) شعبه خود را در بندر لنگه تاسیس کرد. کار این شرکت صید و معامله صدف و مروارید و به‌خصوص معادن اکسید آهن ناحیه خلیج‌فارس بود. در سال بعد نیز اولین کنسولگری آلمان در بوشهر افتتاح شد. با این‌ همه طی این سال‌ها سهم واردات آلمان به ایران اندک بود. در سال ۱۳۱۶،ق/ ۱۸۹۸،م با سفر رسمی قیصر آلمان، ویلهلم دوم، به استانبول که مورد استقبال سلطان حمید دوم و رجال دولت عثمانی قرار گرفت، اولین دوره امپریالیستی آلمان در خاورمیانه آغاز شد. در این سفر قیصر آلمان قبر صلاح‌الدین ایوبی را زیارت کرد و بر سر آرامگاه مرد عالم اسلام با این عبارت مسلمانان جهان را مخاطب قرار داد: «باید اعلیحضرت سلطان و سیصدمیلیون مسلمان که روی زمین پراکنده‌اند و سلطان را به‌عنوان خلیفه خویش تقدیس می‌کنند، بدانند که امپراتور آلمان همیشه دوست آنها خواهد بود.»

ویلهلم خود را حامی مسلمانان جهان اعلام کرد و نتیجه مذاکرات وی انعقاد قرارداد اتحاد سیاسی و نظامی میان دو کشور و تحصیل امتیاز راه‌آهن برلین ــ استانبول ــ بغداد بود. در آلمان نیز بیشتر محافل اقتصادی ــ سیاسی این اقدام امپراتور را تایید و از آن تمجید فراوان کردند؛ زیرا اوضاع آلمان و پیشرفت سریع این کشور و نیز نیاز آن به مواد خام و دسترسی به بازار برای فروش مصنوعات آلمانی چنین سیاستی را اقتضا می‌کرد. علاوه بر این جمعیت آلمان به‌طور مرتب رو به افزایش بود و ترس از کمبود مواد غذایی، این کشور را تهدید می‌کرد. به دنبال این سفر، آلمان به تلاشی گسترده برای نفوذ در خلیج‌فارس دست زد. در سال ۱۳۱۸ق/ ۱۹۰۰م هیاتی آلمانی برای توسعه نفوذ خود در منطقه درصدد برآمد راه‌آهن استانبول ــ بغداد را به کویت برساند، ولی شیخ کویت با کمک دولت انگلیس به مخالفت با آلمان برخاست.

لرد کرزُن در سال ۱۳۲۱ق/ ۱۹۰۳م به کویت سفر کرد و قراردادی با شیخ کویت بست که به موجب آن تحت‌الحمایگی کویت توسط انگلیس رسمیت یافت و آن کشور از پیمان آلمان خارج شد. در مقابل تلاش آلمان برای نفوذ در خلیج‌فارس، لرد لندزداون، وزیر خارجه انگلیس، در مجلس اعیان این کشور گفت: «مطمئنا ما با تمام قوایی که در اختیار داریم در برابر آن مقاومت خواهیم کرد.» در سال ۱۳۱۹ق/ ۱۹۰۱م شرکت وانک‌هاوس با کمک مالی دولت آلمان مرکز نمایندگی خود را به بحرین انتقال داد و شعباتی در بصره و بندرعباس دایر کرد. در سال ۱۹۰۶م خط کشتیرانی بین هامبورگ و بنادر خلیج‌فارس دایر شد و بدین ترتیب آلمانی‌ها فعالیت خود را برای نفوذ در ایران آغاز کردند.در سال ۱۳۲۱ق/ ۱۹۰۳م یک بانک آلمانی توانست امتیاز مشهور ساختن راه‌آهن برلین به بغداد را به‌دست آورد. احداث این خط به گسترش نفوذ آلمان در بین‌النهرین و خلیج‌فارس کمک فراوانی می‌کرد و احتمال داشت تا بصره ادامه یابد. یکی از شرایط امتیاز خط آهن آلمان ساختن خط آهن استانبول ــ بغداد و ادامه آن خط به خانقین بود.

آلمان در نظر داشت همین خط را از خانقین به تهران و ولایات مرکزی ایران امتداد دهد و ایران را به اروپا متصل سازد. در سال ۱۳۲۸ق/ ۱۹۱۰م مدت تعهد ایران نسبت به روسیه که بیست سال حق ساختن راه‌آهن را از ایران سلب کرده بود، منقضی می‌شد، لهذا از طرف بانک مشهور آلمان موسوم به دویچه‌بانک (Deutsche Bank) ماموری به نام سید روت (Seyed Routh) به تهران آمد که امتیاز خط آهن خانقین به تهران را تحصیل نماید. این مساله اضطراب مقامات سیاسی روس و انگلیس را باعث گردید. بدون تردید تلاش آلمان برای یافتن بازارهای جدید برای صنایع رو به گسترش خویش، عامل مهمی در این توسعه شرقی به‌شمار می‌آمد. آلمان تلاش کرد که با ایجاد مراکزی در بصره و بنادر ایران، از سمت جنوب حرکت خود را آغاز کند. در مقابل این خطر روس‌ها به اقداماتی برای تحکیم موقعیت خود در ایالات شمالی ایران دست زدند و به بهانه نبودن قوای داخلی ایران برای حفظ نمایندگی‌های سیاسی و کنسولی و اتباع خود عده‌ای قزاق روس را به ایران آورده و گارد مسلح تشکیل دادند.

در زمان نفوذ آلمانی‌ها در خلیج‌فارس، انگلیسی‌ها گرفتار جنگ با بوئرها در آفریقای جنوبی بودند و نمی‌توانستند به اقدامی در قبال این مساله دست زنند اما همین که موفق شدند آنها را سرکوب کنند توانستند نسبت به این مساله عکس‌العمل نشان دهند و به‌دنبال آن در زمستان ۱۹۰۳،م/ ۱۳۲۱،ق سفر کرزن، نایب‌السلطنه هند، به خلیج‌فارس انجام شد و آنگاه دولت انگلستان هیات بازرگانی به ایالات جنوبی ایران فرستاد تا تجارت با آن نواحی را تقویت کند. انگلیس با تاسیس کنسولگری جدید و فرستادن ناوگان جنگی خود به بنادر خلیج‌فارس توانست تا حدودی از فعالیت روزافزون آلمانی‌ها جلوگیری کند و این خطر به حدی جدی بود که لرد لندزداون، وزیرخارجه انگلیس اعلام کرد که «تاسیس یک پایگاه دریایی و بندری که دارای تاسیسات نظامی باشد در خلیج‌فارس از طرف یک دولت خارجی می‌تواند تهدید عظیمی نسبت به منافع بریتانیا به شمار آید.»آلمان با نفوذ و موقعیت خود در جنوب ایران رقیب خطرناکی برای موقعیت انگلیس که تا آن زمان فرمانروای بلامنازع آب‌های این نواحی بود، به‌شمار می‌آمد و از طرفی دولت روس را در شمال نگران ساخته بود و با وجود آنکه بسیاری از طرح‌های این کشور را در ایران عقیم ساختند، این نفوذ و موقعیت هر دو کشور را بر آن داشت که به اقدام عملی دست بزنند؛ چنانکه در سال ۱۹۰۷،م با واسطه‌گری فرانسه، که فعالانه می‌کوشید روسیه و انگلیس را در مقابل آلمان به‌هم نزدیک سازد، هر دو کشور در مورد تقسیم ایران و نواحی دیگر خاورمیانه و ایجاد منطقه نفوذ، که مذاکره آن از سال‌های قبل میان دو کشور شروع شده بود، به توافق رسیدند.

عکس‌العمل آلمانی‌ها آن بود که با زیرکی قرارداد ۱۹۰۷م را به رسمیت بشناسند و به گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در ایران ادامه دهند. معنای واقعی این معاهده انحصار روس و انگلیس بر امتیازات و کنترل ایران بود. بریتانیا با انعقاد چنین معاهده‌ای دستیابی به دو هدف عمده را در سر داشت: اول آنکه انگلستان به خاطر خطر فزاینده آلمان از سوی خشکی وادار شده بود که با دشمنان آلمان به تفاهم برسد و درواقع معاهده روس و انگلیس صرفا در جهت توازن قوای قدرت‌های اروپا اتخاذ شده بود؛ دوم آنکه امید می‌رفت این معاهده از پیشروی بیشتر روسیه به مرزهای هندوستان مانع گردد. ادوارد گری، وزیر امورخارجه انگلستان، مدعی شد که این معاهده کاملا موفقیت‌آمیز بوده است و روسیه را وادار ساخت که یک‌بار و برای همیشه از اهداف خود در هندوستان دست بردارد. طبق این معاهده دو طرف مناطق تحت نفوذ یکدیگر را به رسمیت شناختند؛ یعنی شمال، منطقه نفوذ روسیه شد و جنوب، منطقه نفوذ انگلستان و مرکز، بی‌طرف اعلام گردید و بالاخره روس‌ها به نتیجه دلخواه خود، که تسلط بر شمال ایران بود، دست یافتند تا مقدمه‌ای باشد که در موقعیتی ممتاز به سوی آب‌های گرم خلیج‌فارس، که اساس تمام اهداف و توسعه‌طلبی روسیه در ایران بود، پیشروی کنند.

در سال ۱۹۰۸صدراعظم آلمان سیاست عدم مداخله در ایران را اعلام کرد. به موجب مبادله یادداشت ۷ آوریل ۱۹۱۰م/ ۱۳۲۷ق بین ایران و دو دولت روس و انگلیس، ایران تعهد نمود بعد از این تاریخ، امتیازی که به منافع سیاسی و نظامی آنان لطمه وارد آورد به هیچ تبعه دولت خارجی واگذار نکند، ازاین‌رو مساعی سید روت عقیم ماند. قرن نوزدهم را در ایران باید قرن قراردادها، به‌خصوص در دوران ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه دانست. بنابراین توجه دولت وقت آلمان به بستن قراردادهای مختلف مانند دیگر قدرت‌های بزرگ زمان دور از ذهن نبود. دلیل دیگر توجه دولت آلمان، نفوذ و دستیابی به افغانستان و تجهیز آن سرزمین و در نتیجه جلوگیری از نفوذ انگلستان و روسیه در آن نواحی بود که از نظر حمل و نقل و ارتباط دارای اهمیت، همواره مورد توجه آلمان بود. مداخله و نفوذ آلمان در ایران، به علت نبود قراردادهایی بین دو کشور، رسما امکان‌پذیر نبود؛ چراکه دو قدرت برتر در این کشور به هیچ کشور نیرومند دیگری اجازه نفوذ نمی‌دادند و با تمام قدرت با آن مقابله می‌کردند. به همین دلیل نفوذ آلمان بیشتر مخفی و گاه علنی به‌صورت قراردادهای اقتصادی انجام می‌شد.

منابع:

ـ مارتین جی برادفورد، تاریخ روابط ایران و آلمان، ترجمه پیمان آزاد و علی امید، تهران، موسسه پیک و ترجمه و نشر، ۱۳۶۸، ص۳۰

ــ ویپرت بلوشر، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، ص۲۱

ـ فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۱، ص۱۶۹

ــ جلیل نائبیان، روابط ایران با دول خارجی در دوره قاجاریه، تهران، فردابه، ۱۳۷۲، ص۱۷۷

ــ سیدمحسن مصطفوی، بیسمارک، تهران، علمی، ۱۳۵۴، ص۳۰۱

ـ مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران، قاجاریه و مشروطیت، تهران، نقره، بی‌تا، صص۱۲۶ــ۱۲۰

ــ رضاقلی‌خان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، ۱۳۴۴، ص۴۷

ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، مرآه البلدان، ج۳، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶، ص۱۷۸۱

ـ هربرت فیشر. ل، تاریخ اروپا از انقلاب فرانسه تا زمان ما، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، صص۵۲ و ۵۱

ــ عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹، ص۳۰۲