نگاهی ﺩیگر به مکتب تاریخنگاری آنال
جهان مدیترانهای
دیوید مون
ترجمه: علیرضا فداییپور
مکتب تاریخنگاری آنال در اواخر دهه ۱۹۲۰ با ژورنالی موسوم به «سالنامه تاریخ اقتصادی و اجتماعی» در فرانسه پدیدار شد. مکتب آنال که درباره چیزی فراتر از تاریخ اقتصادی و اجتماعی بود، در میانه قرن بیستم به اوج اهمیت و تاثیرگذاری رسید. این روند تا به امروز ادامه داشته است. ژورنال مذکور امروزه با عنوان «آنال: اقتصاد، جامعه، تمدن» شناخته میشود.
اگرچه اغلب تاریخنگاران مکتب آنال فرانسوی بودند و در دانشگاههای فرانسه فعالیت میکردند؛ بههیچعنوان خودشان را به مطالعه تاریخ فرانسه محدود نمیساختند.
دیوید مون
ترجمه: علیرضا فداییپور
مکتب تاریخنگاری آنال در اواخر دهه ۱۹۲۰ با ژورنالی موسوم به «سالنامه تاریخ اقتصادی و اجتماعی» در فرانسه پدیدار شد. مکتب آنال که درباره چیزی فراتر از تاریخ اقتصادی و اجتماعی بود، در میانه قرن بیستم به اوج اهمیت و تاثیرگذاری رسید. این روند تا به امروز ادامه داشته است. ژورنال مذکور امروزه با عنوان «آنال: اقتصاد، جامعه، تمدن» شناخته میشود.
اگرچه اغلب تاریخنگاران مکتب آنال فرانسوی بودند و در دانشگاههای فرانسه فعالیت میکردند؛ بههیچعنوان خودشان را به مطالعه تاریخ فرانسه محدود نمیساختند. مکتب آنال گروهی منسجم از تاریخنگاران نبود که همگی آنها روی موضوعات مشابهی کار کنند و از روششناسی واحدی پیروی کنند؛ بلکه گروه غیرمنسجمی از تاریخنگاران تلقی میشد که اهدافی مشترک داشتند. همین گستره و تنوع فعالیتهایشان در قالب اهداف مشترک بود که تاریخنگاری آنال را اینچنین بااهمیت میساخت. مهمتر از آن اینکه تاریخنگاران این مکتب متعهد به وسیعتر کردن گستره رشته تاریخ بودند. آنها در این فرآیند در برخی مواقع، خود پیشگام بودند و در سایر مواقع به توسعه و عمومیکردن شماری از رویکردهای تاریخی پرداختند که در زمان خودشان جدید بودند؛ نظیر تاریخ تطبیقی، تاریخ ذهنیتها یا نگرشها و تاریخ کمیگرا. آنها ایدههای مرسوم درخصوص دورهبندی تاریخی یا نوشتن درحوزه یک دوره زمانی طولانی را به نقد کشیدند. آنها همچنین بر ازهمگسیختن مرزهای بین رشتهها و توسل آگاهانه به روششناسی سایر رشتهها بهویژه جغرافیا، علوم اجتماعی از قبیل جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد، روانشناسی و همینطور زبانشناسی مصر بودند.مباحث مورخان آنال به چند علت برای تاریخنگاران، مناسب به نظر میرسید:
1- مکتب آنال در قرن بیستم و در واکنش به تاریخ سیاسی و دیپلماتیک و روایت وقایع منفرد توسط تاریخنگاران به تبعیت از سنت تاریخنگار آلمانی، لئوپولد فون رانک، در قرن نوزدهم در فرانسه و سایر نقاط شکل گرفت.
2- تاریخنگاران آنال با تاریخنگاری مارکسیستی اشتراک نظر داشتند. باوجود برخی تشابهات میان مورخان آنال و مارکسیست بهلحاظ رویکرد، علاقه به ساختارها و بهویژه کنار نهادن روایتهای تاریخ سیاسی، آنان بر سر برخی موضوعات نیز اختلاف داشتند. بهطور خاص، مورخان آنال بهدنبال بدیلهایی برای اولویت زیربنای اقتصادی بهعنوان عامل علّی در تاریخ بودند. آنها در قیاس با اقتصاد، اهمیت بیشتری برای جغرافیا قائل بودند.
3- همچنین مکتب تاریخنگاری آنال بر کار برخی پژوهشگران همچون میشل فوکو نیز تاثیر نهاد. کار مورخان آنال روی تاریخ فرهنگی و ذهنیتها تا اندازهای چرخش زبانشناختی، یعنی توجه خاص به اهمیت زبان را تمهید کرد.
بهطور خاص، سه نسل از تاریخنگاران مکتب آنال وجود داشتند. مارک بلوخ، مورخ قرون وسطی و لوسین فور مدرنیست مهمترین اعضای نسل نخست یا بنیانگذاران بودند. چهره برجسته نسل بعدی از مورخان آنال که در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ نقش پیشگام را برعهده داشت، فرنان برودل بود. شاخصترین چهره نسل سوم که همچنان درحال فعالیت است، امانوئل روی لادری است. در اینجا با چند نمونه از آثار این افراد آشنا میشویم.
مارک بلوخ: «لمس سلطنتی» (۱۹۲۴)، اثر مارک بلوخ، درباره باورهای جاری در فرانسه و انگلستان قرون وسطی و دوران اولیه مدرنیسم است. براساس آن باورها شاه قادر بود صرفا با لمسکردن بیماران، امراض پوستی را بهسهولت مداوا کند. بلوخ در این کتاب نظرهای عامیانه را درخصوص شاهنشاهی، مذهب و معجزات تحلیل میکند. این تحلیل مربوط به یک دوره زمانی طولانی است و با مقایسه اعتقادات در فرانسه و انگلستان صورت میپذیرد. رویکرد وی مبتنی بر علوم اجتماعی از قبیل جامعهشناسی، انسانشناسی و روانشناسی بود. بلوخ به نوشتن آثار عظیمی درخصوص جامعه روستایی و فئودالی در فرانسه و اروپای قرون وسطی ادامه میدهد. او در این اثر، به ساختارها بیش از وقایع منفرد توجه میکند. بلوخ در جنگ جهانی دوم در جنبش مقاومت فرانسه فعال بوده است. درنهایت آلمانها او را در سال ۱۹۴۴ اعدام میکنند.
لوسین فور: چنانچه بلوخ را وسیعا متاثر از علوم اجتماعی نظیر جامعهشناسی بدانیم، در این صورت میتوان گفت دیگر همکار وی در بنیانگذاری آنال، بیشتر متاثر از جغرافیا بوده است. کار اولیه فور، بر نقش جغرافیا در تاریخ تاکید زیادی دارد. نخستین کتاب وی مطالعه فرانسه در قرن شانزدهم بوده است. اولین فصل این کتاب به تشریح موقعیت جغرافیایی این منطقه اختصاص داشت. با وجود این مدعای وی این نبود که محیط طبیعی، تعیینکننده تاریخ منطقه است؛ اما مجموعه متنوعی از واکنشها به محیطی که انسانها در آن زیست میکنند، در این رابطه تاثیرگذار است. انسانها، شیوه زندگیشان، عقاید و نگرشهایشان و نه جغرافیا در تفسیر فور از تاریخ، جایگاهی مرکزی داشت. رویکرد فور به نقش جغرافیا در تاریخ را با عنوان «احتمالگرایی جغرافیایی» میتوان مشخص کرد که در تعارض با جبرگرایی محیطی قرار دارد. نقش جغرافیا در تاریخ، مضمونی تکرارشونده در مکتب آنال بالاخص در آثار فرنان برودل است.
فرنان برودل: احتمالا معروفترین اثر مورخان آنال، تاریخ جهان مدیترانهای در قرن شانزدهم است که برودل آن را نگاشته است. نخستین ویراست این کتاب که در اصل، تز دکترای وی بود، در آلمان و درخلال جنگ جهانی دوم بهصورت جزوه دستنویس تنظیم شد و پس از آن برای چاپ، بازبینی شد. چاپ اول در ۱۹۴۹ و چاپ دوم پس از بازبینی در ۱۹۶۶ منتشر شد. این کتاب، اثری تاریخی در مقیاسی فراگیر بود. برودل نیز مانند فور با جغرافیای جهان مدیترانهای میآغازد. برودل برخلاف فور معتقد است جغرافیا نقشی قاطع و حتی تعینبخش در تاریخ انسانی ایفا میکند؛ اگرچه بعدها خود، این نظر را انکار کرد. درخصوص جهان مدیترانهای جلوتر بهتفصیل سخن خواهیم گفت. برودل به یکی از نمایندگان تاریخنویسی در مقیاس کلان و در پهنهای وسیع بدل میشود؛ یعنی «تاریختام» و تاریخ جهانی. وی چند مجلد در ارتباط با تاریخ جهان مینویسد.
امانوئل روی لادری: وی شناختهشدهترین مورخ نسل سوم مکتب آنال به شمار میرود. معروفترین اثر وی مطالعه دهکدهای فرانسوی به نام مونته لو در قرن چهاردهم است. این دهکده مرکز مرتدین بود. به همین دلیل اسقف محلی در این خصوص دستور تحقیق صادر کرد و بسیاری از اهالی دهکده بازجویی و مجازات شدند. نسخههای بازجویی منبع کتاب لادری شدند و او با استفاده از اوراق بازجویی به بازسازی جامعه و فرهنگ روستای مذکور پرداخت.
برودل
در این مبحث قصد داریم روی کار فرنان برودل متمرکز شویم. بخشی از آن به این دلیل است که یکی از منابع عمده جهت آموزش روش مکتب آنال، همانا مقدمه کتاب «جهان مدیترانهای» است؛ اما دلیل مهمتر این است که چنانچه بخواهیم مورخی را از میان مکتب آنال انتخاب کنیم که بیشترین تاثیر را در نظریه تاریخی ایفا کرده باشد، باید از برودل نام ببریم. قصد داریم بر مهمترین کتاب او یعنی «جهان مدیترانهای در عصر فیلیپ دوم (قرن شانزدهم)» متمرکز شویم. این کتاب بار نخست در ۱۹۴۹ منتشر شد و بازبینی آن در مجلد ۱۹۶۶ صورت پذیرفت. بر سه حوزه متمرکز میشویم:
الف. تلاش برودل جهت دستیابی به تاریخ تام و روابط بین سه بعد جهان مدیترانهای
ب. نظریه زمان تاریخی برودل
ج. نظر برودل درخصوص نقش جغرافیا در تاریخ
اما برای سهولت کار، تلاش میکنیم این وجوه را در کنار هم در حین بحث درخصوص این کتاب مطرح کنیم. یکی از اهداف اصلی بنیانگذاران مکتب آنال در بدو تاسیس آن در دهه ۱۹۲۰ بهنقدکشیدن تسلط رایج تاریخ سیاسی و دیپلماتیک و بهجای آن تاکید بر تاریخ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و جستوجوی ساختارهای وسیعتر در تاریخ بود. برودل در کتاب مدیترانه، این مضمون را بهمراتب بیش از بلوخ یا فور به پیش برده و در پی یکپارچهساختن صور متعدد تاریخی برآمده است. کتاب مدیترانه به سه بخش اساسی تقسیم میشود.
بخش اول: نقش محیط: در این بخش جغرافیای جهان مدیترانهای بررسی میشود. «جهان مدیترانهای» برودل بسیار وسیع بوده و از امپراتوری ترکان در شرق تا امپراتوری اسپانیا در غرب امتداد داشته است و شامل صحرای شمال آفریقا، اروپای شرقی، مرکزی و غربی و حتی اقیانوس اطلس و همینطور نواحی داخلی حوزه دریای مدیترانه نیز میشده است. برودل با ملاحظه کوهها، تپهها، جلگه و سواحل گرداگرد دریا میآغازد و سپس به خود دریا و جزایر مدیترانه میپردازد. بحث جغرافیای جهان مدیترانه با تحلیل ارتباطات و شهرها به پایان میرسد. برودل زمان تاریخی را به سه لایه تقسیم میکند. بهعبارتدیگر، بهازای هر بخش از کتاب، یک لایه در نظر میگیرد. از نظر برودل، مناسبات بین انسان و محیط، بسیار تدریجی و تغییرات آن اغلب ادراکناپذیر است و تاریخی تکرارشونده بر مبنای چرخه فصول است.
بخش دوم: اهداف جمعی و روندهای عمومی: این بخش بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متمرکز است. بحث مسائل اقتصادی، تجاری و قیمتها و همینطور امپراتوریها، جوامع و تمدن جهان مدیترانهای در این قسمت آمده است. این بخش با بحث جنگافروزی در منطقه به پایان میرسد. بهاینترتیب به بخش سوم و نهایی کتاب میرسیم. لایههای زمانی برودل در این بخش «زمان اجتماعی» است که اندکی سریعتر از زمان جغرافیایی است. این زمان همچنان تدریجی، اما با ریتمیادراکپذیر در طول قرون و اعصار ادامه مییابد.
بخش سوم: وقایع، سیاست و مردم: این بخش بیشتر شامل تاریخ سیاسی، دیپلماتیک و نظامی مرسوم است. در این بخش از کتاب، مراد از زمان، همانا زمان فردی است که سریعترین زمان ممکن بوده و برای اغلب مردم ادراکپذیر است.
برودل بخش سوم و انتهایی کتاب را اختصاص داده است به تحلیل جنگهای امپراتوری اسپانیا در نیمه دوم قرن شانزدهم. این جنگها به رهبری فیلیپ دوم صورت میگرفت. او بر بخش غربی جهان مدیترانهای حکمرانی میکرد. طرف دیگر جنگ نیز امپراتوری ترکان عثمانی بود که بر بخش شرقی جهان مدیترانهای مسلط بود. این بخش مشتمل بر شرحی از افراد درگیر ماجرا و همچنین متضمن توصیف نبردها، دیپلماسی، معاهدات و ... است. نبرد کلیدی همان جنگ لپانتو بود که بین ناوگان اسپانیا و ترکان عثمانی در سال ۱۵۷۱ رخ داد. در این نبرد ناوگان اسپانیا پیروز شد؛ اما بنا به استدلال برودل، فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا نتوانست این پیروزی را تداوم بخشد و بر کل جهان مدیترانه تسلطی تام پیدا کند. بااینحال در انتهای قرن شانزدهم امپراتوری اسپانیا توجهش را به سمت غرب و اقیانوس اطلس معطوف کرد. براین مبنا امپراتوری روبهرشدی در دنیای جدید، یعنی قاره آمریکا شکل گرفت. بهمنظور فهم اینکه چرا فیلیپ دوم نتوانست پیروزی نبرد لپانتو را به تسلط بر کل جهان مدیترانهای تبدیل کند، برودل به بخشهای پیشین کتاب ارجاع میدهد. او به خالیشدن خزانه اسپانیا اشاره میکند که گزینههای پیش روی فیلیپ دوم را حتی پس از پیروزی لپانتو بسیار کاهش میدهد. این بخش از تبیین بازمیگردد به قسمت دوم کتاب که درباره ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جهان مدیترانهای است. وی همچنین به دشواریهای ارتباطات در گستره امپراتوری اسپانیا اشاره میکند. این دشواریها گزینههای پیش روی فیلیپ دوم را حتی پس از شکست ناوگان ترکان عثمانی، محدود میسازد. ازاینرو به بخش نخست کتاب بازمیگردد که درخصوص جغرافیای جهان مدیترانهای است.
استدلالی که برودل میخواهد آن را بپرورد این است که «وقایع منفرد» که موضوع تاریخ سنتی بودهاند، نقش تقریبا بااهمیتی در تاریخ ایفا کردهاند. ضمن اینکه ساختارهای وسیعتر و عمیقتر فراتر از کنترل افراد، آنان را عمیقا محدود میسازند؛ حتی اگر به قدرتمندی آشکار فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا هم باشند. برودل در مقدمهای بر کتاب «مدیترانه» مینویسد: «دولتمردانی نظیر فیلیپ دوم بهرغم تصوراتشان، بیشتر کنشگرانی منفعل بودند تا فعال.» (ص ۱۹) برودل در جای دیگر، زندان را استعارهای از نقش عاملیت انسانی در تاریخ، تعبیر میکند: «انسانها محبوس محیط فیزیکی و همینطور چارچوب ذهنیشان هستند.» البته اغلب، خاطرنشان کردهاند که وی نخستین ویراست کتاب مدیترانه را بهصورت جزوه دستنویس در خلال جنگ جهانی دوم تهیه کرد. مورخان، آثار برودل را از چنین جهاتی ستایش و همینطور نقد میکنند: تاکید بر استدلالهای نظری ناظر بر مناسبات موجود میان وجوه مختلف جامعه، مفهوم لایههای متنوع زمانی و استدلال بدبینانه درخصوص نقش فردیت در تاریخ. اغلب انتقادها، بر این نکته نهایی متمرکزند که: به نظر میرسد برهان جبرگرایانه برودل اهمیت تفوقآمیزی به عنصر جغرافیا عطا میکند.
در یکی از این انتقادها که جی. اچ. الیوت در «نیویورک ریویو آو بوکز» به تاریخ سوم می۱۹۷۳ آن را منتشر کرد، چنین آمده بود که جهان مدیترانهای برودل به کنترل انسانی پاسخگو نیست. جبرگرایی جغرافیایی برودل میتواند در تناقض با تفسیر مارکسیستی تاریخ باشد که چنین نقشی را به زیربنای اقتصادی واگذار میکند. برهان مبتنی بر جبرگرایی جغرافیایی برودل، اغلب در تناقض با «احتمالگرایی محیطی» و ارادهگرایی مورخان اصلی مکتب آنال بالاخص لوسین فور قرار میگیرد. باید خاطرنشان شود که برودل تلاش میکند در ویرایش دوم کتاب با این انتقادها مواجه شود. او در صفحه ۲۲۵ مینویسد: «مهم است که در اینجا تاکید مجددی داشته باشم بر این امر که تاریخ را خصایص جغرافیایی نمیسازند؛ بلکه آن را انسانهایی میسازند که کشف و کنترلش میکنند.» این استدلال، اندکی ناهمساز با استدلال کلی کتاب و دیدگاههایی است که در جاهای دیگر بیان کرده است. کتاب مدیترانه بهرغم این انتقادها، یکی از کتب بسیار ممتاز و تاثیرگذار است که یک مورخ، آن را در قرن بیستم نگاشته است. پیتر برک تاریخنگار انگلیسی نتیجهگیری میکند: «دستاورد برودل در ترکیب مطالعه دورههای درازمدت همراه با مجموعه پیچیده تعاملات بین محیط، اقتصاد، جامعه، سیاست، فرهنگ و وقایع منفرد، آن را پراهمیت میسازد.» (انقلاب تاریخی فرانسه، ص ۴۲)
نتیجهگیری
آنال یکی از مکاتب یا گروههای تاریخی بسیار مهم قرن بیستم به شمار میرود. آنها بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم بر کارهای مورخان تاثیر گذاشتهاند؛ از لهستان گرفته تا برزیل و همینطور بر متخصصان حوزههای متنوع علم جغرافیا. درحوزه تخصصی من که تاریخ روسیه است، مکتب آنال بر برخی مورخان اتحاد شوروی سابق نیز موثر بوده است. این مورخان در جستوجوی بدیلهایی برای تفسیر مارکسیستی رسمی از تاریخ بودند که حزب کمونیست حاکم تا زمان فروپاشی در ۱۹۹۱ آن را تحمیل میکرد. زمانی که مکتب آنال در اوج قدرت خودش در اواسط دهه ۱۹۲۰ قرار داشت، اغلب مورخان جریان اصلی در بریتانیا به تاریخنگاری آنال با دیده تردید و دشمنی مینگریستند. مورخان تجربهگرای سنتی بریتانیایی، بعضی امور را تجلی دیگری از وسواس اروپای قارهای در تئوریگرایی میدانستند و معتقد بودند که این چیزها، جای تاکید بر تجربهگرایی و واقعیتهای سفتوسخت را گرفتهاند. آنان با سوءظن به این امور مینگریستند. ازمیان مورخان بریتانیایی که اهمیت مکتب آنال را تشخیص دادند، گروهی بودند که بهدلیل تعلق خاطر به نظریه قارهای، خارج از جریان اصلی همکارانشان قرار داشتند. رادنی هیلتون، مورخ مارکسیست و متخصص دوره قرون وسطا و اریک هابزبام مدرنیست جزو همین دسته بودند.
تنها از حدود دهه ۱۹۷۰ بود که مورخان در بریتانیا مکتب آنال را جدیتر گرفتند و بیشتر آثارشان را به انگلیسی ترجمه کردند. نخستین ترجمه انگلیسی از مدیترانه برودل در ۱۹۷۲ منتشر شد. کتاب مونته لو اثر روی لادری پرفروشترین کتاب بریتانیا شد. این معیاری است دال بر تاثیر دیرپای مکتب آنال که اغلب تاریخنگاران و متون تاریخنگاری نظیر «خانه تاریخ» درخصوص آثارشان بحث کردهاند. احتمالا پیشروترین پیروزی مکتب آنال در بریتانیا، مورخ فرهنگی، پیتر برک باشد که کتاب موجز و خواندنیاش، انقلاب تاریخی فرانسوی: مکتب آنال 29- ۱۹۲۸، یکی از کتابهای بسیار پرخواننده در این حوزه محسوب میشود. برک نتیجه میگیرد: «از نگاه من، محکمترین دستاورد گروه آنال تاکید مجدد بر حوزههای موسع تاریخی است. این گروه حوزه کاری مورخ را تا بخشهای غیرمنتظرهای از رفتار انسانی و تا گروههای اجتماعی پنهان از دید مورخان سنتی بسط دادهاند. این حوزه وسیع تاریخنگاری با کشف منابع جدید و توسعه روشهای نوین برای فهم آن همراه شده است. آنها همچنین به همکاری با سایر رشتهها متعهدند.... روشن است که نوشتارهای تاریخی عمیقا نوآورانه، بهیادماندنی و بااهمیت در فرانسه تولید شد.» همچنین پیتر تولش در صفحه هشتاد از کتاب «پیگیری تاریخ» مینویسد که نتیجه کارهای مکتب آنال در وسعتبخشیدن و تصفیه محتوا و روششناسی تاریخ باعث شد تا مسیرهای جدیدی که در رشته تاریخ در 30 سال گذشته پدیدار شده است، عمیقا مرهون فعالیتهای آنها باشد. البته دیگرانی هم بودهاند که بالاخص به جبرگرایی در کارهای برودل و محدود بودن تلاشهایش در دستیابی به تاریخ تام اشاره کردهاند. با این وجود، فقط افراد معدودی تاثیر این آثار را انکار میکنند.
ارسال نظر