گروه تاریخ و اقتصاد: هیچ‌کس اجازه ندارد وقتی که شاه (شاه‌عباس) با حرم‌سرا از راه می‌رسد، در آن حوالی باشد و ماندن در مسیر زنان شاه برخلاف ادب و به کلی ممنوع است. به این مناسبت می‌خواهم شمه‌ای درباره حرکت حرمسرای شاه که مطلب جالبی است بنویسم. زنان شاه همیشه شب حرکت می‌کنند تا کسی آنها را نبیند و اگر شاه با آنها همراه نباشد، داخل کجاوه بر پشت شتر می‌نشینند. کجاوه‌ها گاه جفت از دو پهلوی شتر آویخته می‌شود و در هر یک دو زن قرار می‌گیرد و گاه کجاوه‌ای بر یک پهلوی شتر و چیزی هم‌وزن آن، مانند صندوق حامل اسباب و اثاثه، بر پهلوی دیگر می‌بندند و در این صورت فقط یک زن در کجاوه قرار می‌گیرد. کجاوه را نخست شتربانان خالی بر پشت شتر استوار می‌کنند و سپس خواجه‌سرایان بانوان حرم را روی دست خود برمی‌دارند و در کجاوه‌ها جای می‌دهند.

البته این رسم جدیدی است و قبلا سوار کردن بانوان نیز بر عهده ساربانان بود؛ زیرا آنان از طبقات پستی هستند و کسی به وجودشان اهمیت نمی‌دهد، ولی اکنون شاه دیگر نمی‌خواهد ساربانان بانوان را کمک کنند، چون شبی چنان‌که عادت اوست تنها و ناشناس حرکت می‌کرد ناگاه متوجه شد که در کاروان زنان حرم کجاوه‌ای به یکسو خم شده و در شرف افتادن است. هرچه ساربان را برای جابه‌جا کردن کجاوه صدا زد، از او اثری نیافت؛ ناچار از اسب فرود آمد و پیش رفت و شانه زیر کجاوه نهاد، تا آن را به حال تعادل بازگرداند. ناگهان احساس کرد که کجاوه از حد عادی سنگین‌تر است و چون سر به درون آن برد، ملاحظه کرد که ساربان به یکی از کنیزکان چشم طمع دوخته است. شاه به اندازه‌ای خشمگین شد که فوری خود را معرفی کرد و چند تن از سرداران را پیش خواند و فرمان داد تا سر ساربان و آن کنیزک را در همان‌جا بریدند و رئیس ساربانان را نیز به علت قصوری که در مراقبت کرده بود، به سختی مجازات کرد، تا کسانی را که طرف اطمینان و اعتماد نیستند، همراه قافله نکند و از همان شب دستور داد که ساربانان به قافله حرم نزدیک نشوند و تنها خواجه‌سرایان همراه زنان حرکت کنند.

از آن به بعد، وقتی زنان حرم در مصاحبت شاه هستند اسلحه برمی‌دارند و بر روی اسب می‌نشینند و شاه تنها مردی است که به اتفاق خواجه‌سرایان در میان آنان است و در حال گفت‌وگو و خنده و شوخی و گاه شکار همگی به پیش می‌رانند. به هر حال هنگام حرکت بانوان همیشه دسته‌ای از خواجگان شاه یک فرسنگ جلوتر می‌روند، تا چه شب باشد و چه روز، مردانی را که در جاده هستند دور کنند و اگر این قافله هنگام روز به دهی برسد، تمام مردان را از آنجا می‌رانند یا در اتاق‌های دربسته نگه می‌دارند تا زنان حرم شاه را نبینند و اگر مردی بر سر راه دیده شود، باید بی‌درنگ او را برانند. نباید فراموش کرد که اینجا مشرق‌زمین است و بزرگ‌ترین توهین به یک شاهزاده یا هر فرد دیگری این است که کسی روی زن او را ببیند. بعد از این دسته که خیابان و محل و منطقه را از اغیار خالی می‌کنند و اختیارات زیادی برای زدن و کشتن و بستن دارند و رعب و وحشت در دل‌ها می‌افکنند، حرم حرکت می‌کند. اگر شاه همراه آنها باشد، همه سوار بر اسب هستند و الا زنان در کجاوه‌ها سوارند. دنبال حرم نیز دسته‌ای از قراولان خاص شاه که یسقچی نامیده می‌شوند حرکت می‌کنند و این عده وظیفه‌دار هستند کار خواجگان حرم‌سرا را در عقب صف انجام دهند؛ یعنی نگذارند هیچ‌کس به قافله نزدیک شود. این عده نیز دارای اختیارات وسیعی هستند و همگی تاج قزلباش بر سر دارند و علامت مخصوصشان تیری است که بر عمامه خود فرو می‌برند، به‌طوری که سر آن پایین و دم آن به سوی بالا قرار دارد. رئیس آنان، یعنی یسقچی‌باشی، از میان سرداران بزرگ انتخاب می‌شود و بر عمامه خود تیری زرین فرو می‌برد.

سفرنامه پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران. ترجمه و شرح و حواشی از شجاع‌الدین شفا

تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۰.

ص: 224