خاطرات عینالسلطنه
کارخانه یخگیری
سه، چهار روز است باد شهریار میوزد. قدری سرد شده. امروز اول درجه حوت است و حوت جزو بهار محسوب میشود، یعنی در طهران. در این سه چهار روز قدری یخ گرفتند. یکی از چیزهای غریب که مظفرالدین شاه از فرنگستان با مخارج گزاف خرید و آورد کارخانه یخگیری بود. یک دفعه در سنه ۱۳۲۲ یخی از آن گرفتند اطبا گفتند «میکروب» وبا در آب بوده، دور ریختند. حالا نمیدانم چه شد و چه کردند.
ماشین جوجهدرآری
همینطور ماشین جوجهدرآری. یک سال تابستان در تمام باغ و عمارت صاحبقرانیه و توی اتاقها جوجه راه میرفت که از شدت گرسنگی نزدیک بود آدمها را بخورند.
کارخانه یخگیری
سه، چهار روز است باد شهریار میوزد. قدری سرد شده. امروز اول درجه حوت است و حوت جزو بهار محسوب میشود، یعنی در طهران. در این سه چهار روز قدری یخ گرفتند. یکی از چیزهای غریب که مظفرالدین شاه از فرنگستان با مخارج گزاف خرید و آورد کارخانه یخگیری بود. یک دفعه در سنه ۱۳۲۲ یخی از آن گرفتند اطبا گفتند «میکروب» وبا در آب بوده، دور ریختند. حالا نمیدانم چه شد و چه کردند.
ماشین جوجهدرآری
همینطور ماشین جوجهدرآری. یک سال تابستان در تمام باغ و عمارت صاحبقرانیه و توی اتاقها جوجه راه میرفت که از شدت گرسنگی نزدیک بود آدمها را بخورند. مثل اینکه جوجه و یخ در ایران عمل نمیآید و قیمت گزافی دارد. این ماشین هم رفت لای دست ماشینهای دیگر.
ماشین توپریزی
هشتاد هزار تومان نقد ارث شاهزاده نصرتالسلطنه دایی شاه بود. چون بلا عقب (بدون فرزند) بود گفتند خوب است شاه خیراتی برای او کند، مدرسه سیاسی دایر کند، پلی بسازد، مسجدی دایر کند. فرمودند نه من کار دیگر میکنم، ماشین توپریزی میخرم که هم خیرات است، هم بهدرد میخورد. مبلغی هم روی آن گذاشته آوردند. در مرض موتش به طهران رسید. جلوی قورخانه در خیابان الماسیه گذاشتهاند. اولا از در قورخانه داخل نمیشود، ثانیا ماشین جلب بیفایده است، به درد نمیخورد. فعلا اسبهای درشکه و سواری متصل از آن رم میکنند و خیرات آن مرحوم فحش کالسکهچی و سوار است.
گاوهای فرنگستانی
پنجاه راس گاو شیرده با یک معلم با دو گالش از فرنگستان آورد. سالی ده، یازده هزار تومان مقرری آنها و خرج گاوها بود. فقط برای اینکه شاه کرهای بخورد که از شیر گرفته میشود، نه از ماست. این گاوها عمارت مخصوص داشتند. شبها باید روی یونجه تازه بخوابند، غذاهای معین نوشجان کنند. معلم و گالشهای فرنگی هم معلوم است تکلیفی علیحده دارند. بعد از ۶ سال تمام گاوها را دانهای سه تومان و نیم فروختند و مقرری مسیو را هم تا آخر سال کنترات دادند. فقط چند مرتبه شاه کره خورد که معلوم نبود از شیر گرفتهاند یا از ماست.
مادیانهای روسی
مادیانهای روسی آوردند که از آن اسبهای درشت کالسکه عمل بیاید. تمام در میان طویله قصر ماندند و تلف شدند. از این کارها بسیار بود. به حق خدا من همه را نمیدانم مگر از هزار یک آن.
طوطیها، سگها
دویست هزار تومان طوطی زیادتر خرید. صد هزار تومان سگ بیشتر خرید. امان از گلبازی او. میخواهم به جرات بنویسم یک کرور تومان بیشتر گل و تخم گل و گلخانه از فرنگ آورد. مخارج طبیب شاه که حساب ندارد. از هر دولتی یک طبیب داشت سوای اطباء ایرانی. اینها مطالبی است که همه اهل ایران میدانند، چیزی نیست [که] پوشیده و پنهان باشد. حالا هم که مظفرالدین شاه کبیر شده.
تصفیه دربار
عصر رکنالسلطنه آنجا آمد. مویدالسلطنه تفصیل علاءالدوله را گفت که ده روز قبل از آن هنگامه شب منزل او بودم. یک نفری که اسمش را نمیبرم، وارد شد. میان جمعیت گفت دوازده نفر از میان خودتان که مورد غضب ملت نباشند جدا کنید بروید خانه عضدالملک، او را هم برداشته بروید دربار. شاه را مجبور کنید بعضیها را خارج کرده دربار خود را تصفیه کند. بنا کردند به شمردن اسامی. چون من حضور داشتم خجالت کشیده اسم مرا هم بردند. سه روز بعد شاه مرا صدا زده که علاءالدوله و جلالالدوله و جمعی دیگر پیغامی به توسط وزیر دربار و نیرالدوله برای من فرستادهاند که دیگر بس است. چه پردهای خیال داری بالا کنی. برو به علاءالدوله بگو من در فکر آن هستم که این مشت مردم را از دست روس و عثمانی خلاص کنم. پردهای در نظر ندارم مگر اینکه پدر همه شماها را بیرون بیاورم.من دو روز دیگر در خیابان دوشانتپه دیدم علاءالدوله میآید. درشکه را نگاه داشته، او هم پایین آمد. من گفتم شما پیغامی به شاه دادهاید. حاشا کرد که خیر. گفتم پس شاه اینطور فرمودند. فورا رنگش متغیر شده به لرزه درآمد و گفت از همینجا میروم ده، به شهر و خانه نمیروم. من گفتم خیر لازم نیست. پس برویم خانه عضدالملک. آنجا رفتیم معلوم شد بدون اطلاع من پیغام دادهاند. دو سه روز نگذشت که امیر نظام آنجا رفت که رفع تعدی سید جمال را بکند. اینها هم جمع شده آن هنگامه برپا شد.امیر اعظم مرخص شد فرنگستان برود. آن تفنگ قزاق را هم معلوم شد به شاهزاده قزاق رسیده بهطور مهربانی و خویشاوندی تفنگ را خواسته نگاه کند. او هم اطاعت کرده.بعد امیر اعظم تفنگ را پس نمیدهد. پلکنیک هم منصب شاهزاده را گرفت و حبسش کرده است. این هم قوم خویشی امیر اعظم مردی را از نان خوردن انداخت.
اعلان تجار و اصناف
دوشنبه ۱۵ جمادیالاولی- از دیروز دکاکین سرچهار سوق کوچک و بازار پشت مسجد شاه بسته است. اعلانی هم از «انجمن تجار و صراف و اصناف» شده است که شاه خلاف قانون کرده و ما مثل سایر ولایات باید تعطیل عمومی کنیم تا کارها درست شود.
- روزنامه خاطرات عینالسلطنه/ تالیف قهرمانمیرزا عینالسلطنه؛ به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار.تهران: اساطیر، ۱۳۷۴ -ج 3.
ارسال نظر