زادروز منتقد صندوق بینالمللی پول
گروه تاریخ و اقتصاد: جوزف استیگلیتز، یکی از مهم ترین اقتصاددانان حال حاضر دنیا در نهم فوریه سال ۱۹۴۳ به دنیا آمد. اگر چه عنوان برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ یا معاون بانک جهانی یا ریاست شورای مشاوران اقتصادی «کلینتون» برای شهرت یک اقتصاددان کافی است اما استیگلیتز را بیشتر با مواضع انتقادیاش در برابر نهادهای پولی و مالی بینالمللی میشناسند. وی که از وجهه بالایی در حوزههای دانشگاهی و آکادمیک برخوردار است، تحلیل و تجویزهای اقتصاد متعارف (نئوکلاسیک) درباره بهبود وضع کشورهای در حال توسعه و نظام تجارت جهانی را ناقص و ناعادلانه میداند.
گروه تاریخ و اقتصاد: جوزف استیگلیتز، یکی از مهم ترین اقتصاددانان حال حاضر دنیا در نهم فوریه سال ۱۹۴۳ به دنیا آمد. اگر چه عنوان برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ یا معاون بانک جهانی یا ریاست شورای مشاوران اقتصادی «کلینتون» برای شهرت یک اقتصاددان کافی است اما استیگلیتز را بیشتر با مواضع انتقادیاش در برابر نهادهای پولی و مالی بینالمللی میشناسند. وی که از وجهه بالایی در حوزههای دانشگاهی و آکادمیک برخوردار است، تحلیل و تجویزهای اقتصاد متعارف (نئوکلاسیک) درباره بهبود وضع کشورهای در حال توسعه و نظام تجارت جهانی را ناقص و ناعادلانه میداند. او زندگی اش را چنین روایت کرده است:
من جوزف استیگلیتز در شهر گری؛ شهری در پایینترین نقاط ساحلی دریاچه میشیگان واقع در ایالات ایریلنا متولد شدم. هم پدر و هم مادرم در محدوده شش مایلی شهر گری در اوایل قرن بیستم متولد شدند و تا سال ۱۹۹۷ نیز در همین منطقه سکونت داشتند. در فضای شهر گری چیزی بود که افراد را به علم اقتصاد رهنمون میساخت: اولین برنده جایزه نوبل اقتصاد «پائول ساموئلسون» نیز همانند بسیاری دیگر از اقتصاددانان معروف اهل گری بود (ساموئلسون در معرفینامه دکترا که برای من نوشت من را بهعنوان بهترین اقتصاددان شهر گری معرفی کرد). مسلما، فقر، تبعیض و بیکاری شدید این سوال را در ذهن جوانان تداعی میکرد که چرا این معضلات وجود دارند و چه کاری از دست ما برمیآید؟ اغلب تجربیات سازنده تفکرات من در بین سالهای ۱۹۶۳ ـ ۱۹۶۰ در دانشگاه Amherst شکل گرفت. Amherst دانشگاه هنرهای آزاد بود که به دانشجویان آموزشهای وسیعی در زمینههای انسانشناسی، علوم و علوم اجتماعی ارائه میداد. علاوه بر آن ارتباط بسیار نزدیک دانشجویان با استادان و شیوه تدریس سقراطی (طرح سوال مرتبط با پاسخ سوال دیگر) سبب میشد تا پاسخ به سوالات برای ما بسیار سهل شود. در علم اتمسفر موفقیتهای زیادی داشتم و در اواخر دوره سه ساله در فیزیک نیز متخصص شدم. دورههای مختصری نیز در ریاضیات، تاریخ، انگلیسی، فلسفه، بیولوژی و شیمی پشت سر گذاشتم که تاثیر زیادی در نظریات آتی من داشت. برای مثال مباحثی که در مورد تمدنهای مختلف در دوره تاریخ مطرح میشد، تفکرات من در مورد «جهانیسازی» را سه دهه بعد شکل داد.
هرچند به تمامی دورههای ذکر شده علاقهمند بودم، اما علاقه بسیاری به علم اقتصاد در من وجود داشت. آشنایی اولیه من با اقتصاد از سوی سه استاد صورت گرفت. کلری که بعدا رئیس دانشگاه کلمبیا شد به من مباحث اقتصاد خرد و اقتصاد کلان را آموخت. وی به جای استفاده از متون متعارف علم اقتصاد از کتابی با نام «اقتصاد کنترل» که به چگونگی عملکرد بازار و چگونگی ایجاد جایگزین از سوی برنامهریزی ... میپرداخت، بهره میبرد. نلسون که به من اصول علم اقتصاد را آموخت نیز اقتصاد سیاسیدان پرنشاطی بود و در شکلگیری بهرهمندی از سیاستهای اقتصادی نقش بسزایی ایفا کرد و بالاخره بیلس که دانشآموخته MIT در تکنیکهای ریاضی بود، بعدها مورد توجه قرار گرفت. در بهار سال آخر دانشگاه تصمیم گرفتم در اقتصاد متخصص شوم و فکر میکردم تخصص در اقتصاد به همراه قابلیت بالای من در ریاضی، در حل مسائل مهم اجتماعی راهگشا خواهد بود و علاوه بر آن علاقه من به تاریخ و نوشتن برآورده خواهد شد. با توصیه استادان به دانشکده تحصیلات تکمیلی رفتم و بعد از آن تحصیل در MIT برای من مهیا شد. هدف من برخلاف سایر دانشجویان یادگیری هرچه بیشتر در زمانی هرچه کوتاهتر بود. دو سال بعد از فراغت از تحصیل فرصت شگفتآوری به من پیشنهاد شد: ویرایش «مجموعه مقالات ساموئلسون.» ساموئلسون برای من سرمشق و نمونه بود. یادگیری از او بسیار با ارزش بود و کارهایش بسیار وسیع و عمیق و تازه مینمود. او بسیار زیبا و عمیق مینوشت. برای سالهای زیادی بعد از ترک MIT به جای تحسین کارهای خودم، بهعنوان بهترین ویرایشگر ساموئلسون شناخته میشدم.
با فروپاشی شوروی و درک بیشتر مساله سوسیالیسم، در کتاب «سوسیالیسم به کجا میرود؟» به این نتیجه رسیدم که شکست اقتصاد سوسیالیستی، عقیده من مبنی بر نارسایی مدل تعادلی رقابتی را تقویت میکند. اگر مدل مذکور صحیح میبود، سوسیالیسم بازار باید موفق میشد. مدل مذکور توانایی درک پیچیدگی مساله اطلاعات که اقتصاد با آن مواجه بود را نداشت. زمانی که اقتصاد سوسیالیستی تصمیم گرفت به اقتصاد بازار گذر کند، نسخه پیشنهادی من بهطور کامل با نسخه پیشنهادی صندوق بینالمللی پول متفاوت بود. شکست بسیاری از این کشورها در این پروسه انتقال به اقتصاد بازار به دلیل خصوصیسازی سریع و ... نگرش جدید و قویتری در مورد نحوه عملکرد اقتصاد بازار به من داد. استیگلیتز در باب نابرابری موجود در آمریکا میگوید: در دهههای اخیر، نابرابری درآمد و ثروت بهشدّت در این کشور رشد کردهاند. بگذارید مثالی بزنم: در ۲۰۱۱، شش وارث امپراتوری وال مارت تقریبا بر ۷۰ میلیارد دلار ثروت حاکم بودند که معادل ثروت ۳۰ درصد پایینی جامعه آمریکا است. این باور همچنان قدرتمند است، اما رویای آمریکایی به افسانه بدل شده است. شانسهای زندگی یک شهروند جوان آمریکایی بیش از جوانهای دیگر کشورهای پیشرفته صنعتی به درآمد و آموزش والدینش بستگی دارد و دادههای مربوط به آن موجود است. باور به رویای آمریکایی از داستانها مدد گرفته است، از مثالهای جذاب افرادی که با حرکت از قعر به اوج این رویا راممکن ساختهاند ـ اما آنچه مهمتر است بختهای زندگی فردی است. دادهها، باور به رویای آمریکایی را تایید نمیکند.
ارسال نظر