در گفتوگو با عباس وکیل رییس کارگروه اقتصادی حزب موتلفه مطرح شد
مکتب اقتصادی ایدهآل، از نگاه موتلفه
شما از میان چهار مکتب اقتصادی مهم جهان یعنی مکتب اتریش، مکتب شیکاگو، مکتب کینز و نئوکلاسیکها و مکتب سوسیالیسم، کدامیک را برای تبیین وضع اقتصادی و نشان دادن راه رونق اقتصادی کارآمدتر میدانید؟
بخش پایانی
شما از میان چهار مکتب اقتصادی مهم جهان یعنی مکتب اتریش، مکتب شیکاگو، مکتب کینز و نئوکلاسیکها و مکتب سوسیالیسم، کدامیک را برای تبیین وضع اقتصادی و نشان دادن راه رونق اقتصادی کارآمدتر میدانید؟ بدیهی است بدون توضیح مختصری درباره هریک از این مکاتب نمیتوان پاسخ کافی و لازم به این سوال داد لذا من ابتدا درباره هریک از این مکاتب، رئوسی را مطرح میکنم و سپس در جمعبندی دلایل مختلف یا موافقت با آنها را اعلام میدارم. درباره مکتب اتریش باید بگویم که این مکتب از تئوریهای پذیرش سرسختانه فردگرایی متدولوژیک دفاع میکند. براساس این مکتب تنها تئوری اقتصادی معتبر آن است که به لحاظ منطقی از اصول اساسی حاکم بر اعمال انسانی سرچشمه گرفته باشد، اما اشکال بزرگ این مکتب در این است که چون فاقد شاخصهای قابل اندازهگیری و آزمایش است، امکان خطاانگاری در آن میسر نیست. اشکال بزرگ دیگر این مکتب عدم توجه نظریهپردازان این مکتب در تئوری و نظرات اقتصادی خود به اصول ارزشها است. اشکال دیگر آن در روشهای آماری از نظر اقتصاددانان اتریشی است، به طوری که تجربیات گذشته را مبنای کار خود قرار میدهند.
برخلاف سایر مکاتب که برای نتیجهگیری از کل به جز حرکت میکنند در مکتب اتریش از روش منطقی استنتاج از علت به معلول حرکت میکنند و حقایق انکارناپذیر موجود یک انسان مانند هویت، وجدان و اراده آزاد به کمک گرفته میشود.
از نظر این مکتب، سرمایهداران پسانداز میکنند و به کارگران پول میپردازند و منتظر میمانند تا محصول نهایی فروخته شود و سود کنند بنابراین اقتصاد در حال رشد فقط پیامد افزایش سرمایه اولیه در یک سرمایهگذاری نیست، بلکه حاصل فرآیندهای طولانیتر تولید است. این نظریه باعث شده گفته شود مکتب اتریش به طور کامل خود را متمرکز بر ارزش زمانی یک کالا میکند و بر رابطه بین سرمایهگذاریها و زمان توجه کامل دارد.
این مختصر کافی است که بتوانیم به راحتی از این مکتب به رغم نکات مثبتی که در توجه به اصول انسانی دارد عبور کنیم و برای تبیین وضع اقتصادی و نشان دادن راه رونق اقتصادی از آن استفاده نکنیم.
درباره مکتب شیکاگو نیز باید بگویم که این مکتب بر عدم دخالت دولت در اقتصاد تاکید دارد و پیروان آن حتی از هرگونه جهت دادن دولت به بازار آزاد پرهیز دارند و معتقدند دولت مجاز به قانونگذاری برای ایجاد یک بازار آزاد نیست. معتقدان این مکتب بر این باورند که دولت باید این هدف را دنبال کند که سیاست پولی بیطرفی را به سوی رشد اقتصادی در پیش گیرد. مشکل بزرگ این مکتب عدم نفی اقتصاد بردهداری است زیرا بهرغم آن که بردهداری را از نظر اخلاقی مذموم میداند ولی الزاما آن را از نظام پرداخت اجرت کار، کمحاصلتر و غیرموثرتر نمیداند. این مکتب برخلاف مکتب اتریش به طور جدی بر رویکردهای حاصل از ریاضیات اصرار میورزد و ریاضیات را یک ابزار مهم در اقتصاد معرفی میکند. پیروان این مکتب میگویند: «اقتصاد یک فعالیت انسانی است که توسط ریاضیات بهتر از دیگر روشها ارزیابی میشود. آنها در مورد ریاضیات در اقتصاد آن قدر جلو میروند که پیشبینی در اقتصاد به وسیله ریاضیات را میسر میدانند. بنابراین اگر از اقتصاد بردهداری در این مکتب بگذریم و توجه آن را به اصول انسانی بیشتر کنیم، میتواند قابل قبولتر از مکتب اتریشی برای تبیین وضع اقتصادی و نشان دادن راه رونق اقتصادی باشد.
پس از پرداختن به مکتب شیکاگو، درباره مکتب کینز باید بگویم که این مکتب بر تعیین قیمت وتوزیع درآمد در بازارها از طریق عرضه و تقاضا متمرکز است. این مکتب بیش از آن که به شرح اقتصاد بپردازد در واقعیت به توصیف مدینه فاضله میپردازد.
پیروان این مکتب فرض این که افراد از توقعات منطقی برخوردارند را رد کرده و آن را به منزله غفلت از جنبههای سالم رفتار آدمی میدانند.
شاید شرکتهای بزرگ با ایدهآل سود حداکثری در منظر نئوکلاسیکها نزدیکتر شوند، برخلاف مکتب شیکاگو که دلیل وجود شرکتهای بزرگ را وجود هزینههای بالای معاملات میدانند، اما به هر صورت در مکتب نئوکلاسیکها مطلوبیت این شرکتها و کمپانیهای بزرگ تا جایی است که این هزینه را نداشته باشد که از مسائل گستردهتر اجتماعی چشمپوشی شود.
این مکتب از این ابعاد که قانون عرضه و تقاضا محدودیت داشته و مسائل اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد و مدلهای ریاضی نیز در آن مورد استفاده است میتواند اساس مناسبی برای تبیین وضعیت اقتصادی باشد ولی نشان دادن راه رونق اقتصادی از طریق مکتب شیکاگو در صورت برخی اصلاحات مطلوبتر خواهد بود.
ارسال نظر