نیک و بدهای یک رهبر کمونیست

تودور هیستوو ژیوکوف (۷ سپتامبر ۱۹۱۱- ۵ آگوست ۱۹۹۸)، سیاست‌مدار کمونیست و رهبر جمهوری خلق بلغارستان درسال ۱۹۱۱ در چنین روزی، متولد شد. وی از ۴ مارس ۱۹۵۴ تا ۱۰ نوامبر ۱۹۸۹ این سمت را به عهده داشت. ژیوکوف در روستای بلغاری پراوتز در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۸ به اتحادیه مردمی‌جوانان بلغارستان، سازمانی که رابطه تنگاتنگی با حزب کارگران بلغارستان داشت، پیوست. در جریان جنگ جهانی دوم، به جنبش کوچک مقاومت بلغارستان علیه همسویی کشور با آلمان نازی پیوست. در تابستان ۱۹۴۴ معاون فرمانده عملیات صوفیه شد. گفته می‌شود که او جنبش‌های پارتیزانی را با یگان ارتش حامی‌شوروی در جریان کودتای ۹ سپتامبر ۱۹۴۴ هماهنگ کرده است. برخی منابع ادعا می‌کنند که مقاومت ژیوکوف حالتی اغراق آمیز پیدا کرده یا اصلا وجود نداشته است. برخی دیگر استدلال کرده‌اند که او توسط بوریس سوم سرپلیس مخفی تزار (گشو) به دایره کمونیستی نفوذ پیدا کرده است. . نوشته

زیر عکسی که پیروزیش را در ۹ سپتامبر نشان می‌دهد، ‌اینچنین است، «رفیق ژیوکوف با پارتیزان‌ها ملاقات می‌کند و به آنها معرفی می‌شود. » پس از نهم سپتامبر ۱۹۴۴، ژیوکوف رییس نیروی پلیس صوفیه شد که به عنوان نیروی نظامی‌مردم شکل تازه‌ای پیدا کرده بود. در سال ۱۹۴۵ به عنوان عضو کاندیدای کمیته مرکزی بی کی پیود سال ۱۹۴۸ به عنوان عضو تام آن انتخاب شد. سازماندهی «محاکمه خیانتکاران» در سال ۱۹۴۹ او را در ردیف جناح افراطی استالینیستی قرار داد. در سال ۱۹۵۰، ‍ژیوکوف عضو ناظر دفتر سیاسی حزب کمونیست بلغارستان و در سال ۱۹۵۱ عضوکامل آن شد. در سال‌های پیش رو، درگیر سرکوب مقاومت نواحی حومه و اشتراکی کردن تحمیلی زمین‌های کشاورزی در شمال بلغارستان شد. پس ازمرگ استالین و سخنرانی مشهور نیکیتا خروشچف علیه وی در بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی، ژیوکوف، رقیبان سیاسی‌اش را به اتهام گرایش‌های استالینیستی برکنار وحامیان خود را ارتقای درجه داد.

کمونیسم یک ساختار اجتماعی-اقتصادی است که تاسیس یک جامعه‏ بدون طبقه، بدون دولت (هیات حاکمه) را بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید ترویج می‌کند. معمولا کمونیسم به عنوان شاخه‏ای از جنبشی بزرگ‌تر به نام سوسیالیسم مطرح می‏شود که خط‌مشی جنبش‌های سیاسی و روشنفکری گوناگونی‏ است که خاستگاه خود را به آثار مارکس بر می‏گردانند. مخالفان می‏گویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملا برعکس می‏گویند که تنها نظام سیاسی بدون‌ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. «کمونیست‏ها از یکسو، یعنی در عمل، پیشرفته ترین و عزم جزم کرده ترین بخش احزاب طبقه‏ کارگر هر کشور را تشکیل می‏دهند، و درواقع آن بخشی هستند که همه‏ آن بخش دیگر را به حرکت در می‏آورند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری آنان نسبت به توده‏ عظیم پرولتاریا‌این امتیاز را دارند که به روشنی مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی نهضت پرولتاریا را درک می‏کنند. هدف فوری پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به وسیله پرولتاریا. نتیجه گیری‏های نظری کمونیست‏ها به هیچ وجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که‌این یا آن به اصطلاح مصلح جهانی کشف یا اختراع کرده باشد.»اصلاحات سیاسی گورباچف بود که نوید فروپاشی غول کمونیسم را می‌داد، طبیعی است که بلغارستان با قرار گرفتن در محدوده کشورهای اردوگاه کمونیسم نمی‌توانست از این فرآیند دوری گزیند. موضوعی که رهبران حزب کمونیسم در صوفیه به خوبی درک کردند، تحولی مسالمت آمیز بود و بنابراین با دست خود آهنگ جدایی همیشگی از کمونیست زدند. بلغارستان در یک دوره ۴۵ ساله حکومت کمونیستی و دیکتاتوری، شرایط بسیار سخت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و به ویژه ریاضت‌های اقتصادی را تحمل کرد، اگرچه بسیاری از صنایع کنونی آن مدیون دوران ژیوکوف است.