نامه عباس میرزابه شیخعلی خان بیگلربیگی قبه و دربند

عباس میرزا

دکتر امین ریاحی

سال‌ها پیش نسخه اصلی نامه ای از عباس میرزا به دست من رسید (۱) که چون از جنبه‌های مختلف اهمیت بسیار داشت و انتشار آن لازم می‌نمود، دریغم آمد که سوادی از آن برای انتشار برنگیرم.

این نامه به طوری که از متن آن برمی‌آید، فتحنامه نبرد ایروان (۹ شوال ۱۲۲۳) است که در جریان دوره اول جنگ‌های ایران و روس، روز چهارشنبه ۲۵ شوال همان سال در چورس، مرکز فرماندهی عباس میرزا نگارش یافته و به قفقاز فرستاده شده است. بعدها شاید شیخعلی‌خان مخاطب نامه به هنگام پناهندگی به ایران آن را با خود آورده و دست روزگار آن را به خلخال انداخته و در آنجا تا روزگار ما نگهداری کرده است.

اندکی بعد از آن تاریخ (در ذیقعده ۱۲۲۳) عباس میرزا جریان شکست روس‌ها را، ضمن نامه دیگری خطاب به عسکر خان افشار ارومیه‌ای، سفیر ایران مقیم دربار ناپلئون در پاریس، نوشته که آن نامه دوم پیش از این انتشار یافته است. (۲)

گزارش اصل واقعه در هر دو نامه یکی است و حتی بسیاری از جمله‌ها و عبارت‌ها مشترک است. جز اینکه این نامه لحن حماسی دارد و هدف در آن نتیجه‌گیری در زمینه‌های سیاست داخلی و برانگیختن غیرت و شهامت سرداران مخاطب و وعده «دفع شر دشمن » و تشویق به « سعی و تلاش و غزا و جهاد » و «غیرت و مردانگی و دفع و رفع کفره ضاله و متمردان شیروان» و قدردانی از کوشش‌های گذشته شیخعلی خان و امیدواری به جانبازی‌های آینده او و نمونه‌ای است از امید و تصمیم به پایداری در برابر دشمن.

اما آن نامه که به پاریس رفته بیشتر رنگ دیپلماسی دارد با هدف اظهار قدرت و تدبیر و رساندن توضیحات لازم از طریق سفیر ایران به گوش ناپلئون. به همین دلیل اشارات بیشتر به ماموریت گاردان و اقدامات میانجیگری او دارد و سه بار تکرار «بی‌اعتنایی روسیه به دولت علیه فرانسه» و پرسش گرم از ناپلئون و «عساکر ظفر مآثر فرانسه».

عباس میرزا وقتی که حادثه را برای شیخعلی خان باز می‌گوید از حمله‌ای که کرده و پیروزی که به چنگ آورده دم می‌زند، برای اینکه او را دلگرم تر سازد، اما وقتی واقعه را برای سفیر خود در پاریس تشریح می‌کند، از دفاع و پایداری در برابر تجاوزی که دشمن کرده است سخن می‌گوید، تا در نزد ناپلئون که انتظار میانجیگری از او می‌رفت و در این روزها بعد از امضای عهدنامه تیلسیت رابطه‌اش با روس‌ها دوستانه شده بود، متجاوز شناخته نشود.

شرح جزئیات وقایع نبرد ایروان به این تفصیل و دقت و روشنگری در هیچ یک از تاریخ‌های متداول آن عصر (ناسخ، روضه الصفا، حقایق‌الخبار خورموجی) نیامده، تنها مندرجات یک کتاب که به فاصله ۱۸ سال از نگارش این نامه‌ها تالیف و چاپ شده، شباهت تام و تمام با مضمون هر دو نامه دارد، و آن مآثر سلطانیه عبدالرزاق بیگ (۳) است و از اینجا می‌توان حدس زد که هر دو نامه به قلم مولف آن کتاب است. (۴)

شیوه نگارش نامه، ساده و روشن و بی‌پیرایه است، برعکس نامه‌های منشیانه و سراسر لفظ‌پردازی که پیش از آن رواج داشت. گویی در دستگاه عباس‌میرزا، همان طور که به راهنمایی اروپاییان «نظام جدید» در سپاهیگری و صنعت برقرار می‌شد، در نامه‌نگاری هم لابد با ملاحظه سرمشق‌های خارجی، که مدام با ترجمه نامه‌های دولت‌ها و سفیران خارجی به گوش عباس میرزا و منشیان او می‌رسید ـ سادگی و تروتازگی جای پیچیده‌گویی و پیچیده‌نویسی را می‌گرفت.

نامه‌ای با این خصوصیات، در محیطی سراسر هیجان و در سرآغاز بازپسین کوشش‌های نافرجام و بعد از پیروزی در یک نبرد که بعدها نظایر زیادی نیافت، نگارش یافته است، یادگار روزهایی است که هنوز امید پیروزی در دل‌های ایرانیان زنده بود. خاطره تاخت و تاز و پیشروی‌های نادرشاه و آغا محمد خان در قفقاز، از یادها نرفته بود و هنوز روزهای تلخ و سیاه شکست‌هایی که به عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای انجامید، نرسیده بود.

زمستان ۱۲۲۳ درست اواسط جنگ (دوره اول جنگ‌ها) روزهایی بود که هنوز ژنرال گاردان سفیر ناپلئون در ایران بود. اما اندک اندک امید ایرانیان به کمک فرانسه یا وساطت او بدل به ناامیدی می‌شد. گاردان بعد از صلح تیلسیت بین فرانسه و روس ماموریت یافته بود که روابط ایران و روس را (البته به نفع فرانسه) التیام دهد. اما صلح به هیچ روی صورت نمی‌بست. ایران خواستار یک سال متارکه بود، اما حریف می‌گفت یا جنگ یا صلح. ایران تخلیه شهرهای اشغال شده را می‌خواست و طرف، زیر بار نمی‌رفت. ایران طالب مذاکرات صلح در پارسی بود و آنها ظاهرا به بهانه دوری راه (و باطنا به نیت اینکه دور از مداخله ناپلئون نفوذ خود را بر ایران تحمیل کنند) نمی‌پذیرفتند. الکساندرا امپراطور روس به گودویچ دستور آغاز جنگ را داده بود. در ۵ رمضان ۱۲۲۳ (۵۰ روز پیش از نامه ما) گودویچ نامه تهدیدآمیزی به عباس‌میرزا نوشت که یا طبق شرایط روسیه پیمان صلح را امضا کند یا منتظر جنگ باشد و مفاد آن را برای گاردان هم فرستاد. گاردان بلافاصله، در ۲۲ رمضان اخطار کرد که «چون ایران رسما متحد فرانسه است، من حمله به ایران را تحریک در برابر دربار فرانسه تلقی می‌کنم.» گودویچ یک ماه بعد (در ۲۲ شعبان) جواب داد: دوستی ایران و فرانسه بعد از عهدنامه تیلسیت تغییر کرده است، من فرمان امپراطور خود را اجرا می‌کنم !» (۵)

به این ترتیب، بعد از چند ماه خاموشی آتش جنگ (که روس‌ها در جبهه‌های اروپا گرفتار بودند و ایران به انتظار کمک یا میانجیگری ناپلئون نشسته بود) مقدمات نبرد ایروان فراهم آمد.

گودویچ خود روی به ایروان نهاد و ژنرال نبلسین را از طریق قراباغ به سوی نخجوان فرستاد. عباس میرزا که در خوی مراقب اوضاع بود، سپاهیانی به کمک مدافعان ایروان فرستاد و لشکرگاه خود را به قصبه «چورس» در چهل کیلومتری شمال خوی (میان این شهر و رود ارس) منتقل کرد. (۶)

روس‌ها حسین خان سردار ایروان را شکست دادند و به حوالی ایروان رسیدند. عباس میرزا از ارس گذشته و بعد از جنگ‌هایی با روس‌ها مجددا به چورس بازگشت. در سپیده دم نهم شوال (برابر ۱۹ نوامبر ۱۸۰۸) روس‌ها به ایران حمله کردند و بعد از اینکه توپخانه آنها قسمتی از دیوار قلعه را فروریخت، نردبان‌هایی به دیوار قلعه نهادند و آهنگ تسخیر شهر نمودند. اما مدافعان ایروان به سختی پایداری کردند و جنگ شدیدی درگرفت و روس‌ها بعد از تلفات سنگینی (به قول مورخان ایرانی آن عصر سه هزار کشته و دو هزار زخمی) به ناچار عقب نشستند.

به دنبال این پیروزی، عباس میرزا همانطور که در نامه خود وعده داده بود، به آهنگ نابود کردن دشمن در ۲۵ شوال از چورس روانه نخجوان شد. از مآثر سلطانیه (۲۰۶ تا ۲۰۸) و ناسخ (۱۰۳ و ۱۰۴) برمی‌آید که او توانست به وعده خود وفا کند و ژنرال نبلسین را از نخجوان بیرون کند و سپاهش را تار و مار نماید و با پیروزی کامل به تبریز برگردد. در آنجا خبر از شیخعلی خان می‌رسد که آنچه را عباس میرزا از او خواسته بود انجام داده است:

« در ورود موکب مسعود به دارالسلطنه تبریز، معروض سده سنیه شد که شیخعلی خان قبه [ای] به مقتضای اخلاص خاص و غیرت جبلی و جلادت به میان لکزیه رفته بعد از استماع خبر شکست روسیه جمعی از لکزیه فراهم آورده وارد قبه [شده] و به محاربه جمعی از روسیه که در آن حدود بودند، اقدام نمود و روسیه باکویه نیز به امداد روسیه قبه شتافتند. شیخعلی خان ایشان را دریافته جمعی از ایشان را مقتول و چند عراده توپ از ایشان به دست آورده مراجعت نموده» (مآثر سلطانیه: ۲۰۹)

اما مخاطب نامه، شیخعلی خان حکمران قبه و دربند، از بزرگان و نامداران آن سوی ارس بود که در طول دوره اول جنگ‌های ایران و روس، همراه مردان خویش و در کنار سایر ایرانیان دلاورانه پیکار کرد و لحظه‌ای در وفاداری به ایران تردید به خود راه نداد و به صورت مظهر مقاومت ملی درآمد، و حتی وقتی هم که طبق عهدنامه گلستان، دربند و باکو و شروان و شکی و گنجه و قراداغ و طالش به روس‌ها داده شد، آن آزادمرد تسلیم نگشت.

قبه (۷) مرکز حکمرانی او، در سواحل غربی دریای خزر، در جنوب داغستان میان باکو و دربند جای دارد. یکی از پدران او در اواخر صفویه به عنوان خان و حکمران قبه انتخاب شد و حکومت در آن خاندان موروثی گشت و حتی بعد از مرگ نادر مثل فرمانروایان دیگر نواحی دوردست، نیمه استقلالی یافتند.

شیخعلی خان متولد ۱۱۹۲ هجری، پسر فتحقیلخان بود و فتحعلی‌خان داعیه شروانشاهی داشت و به ظن بعضی محققان خیال سلطنت ایران در سر می‌پخت. شیخعلی خان در سال ۱۲۰۶ در سیزده سالگی به حکومت رسید و از همان آغاز کار با حملات و مداخلات روس‌ها روبه‌رو گشت و با حمایت عباس میرزا جنگ و مقاومت آغاز نهاد. بعد‌ها در ۱۲۲۴ روس‌ها شهر قبه را تصرف کردند و یک تن از افراد محلی را به حکومت آن گماشتند. شیخعلی‌خان همه اطراف و حوالی قبه را گرفت و جنگ و ستیز با روس‌ها را ادامه داد (۸) و سرانجام در ۱۲۳۵ روس‌ها بعد از جنگ‌های خونینی او را شکست دادند و گروه کثیری از مردم قبه را به روسیه کوچ دادند.

در آن هنگام نام و ننگ، سرخای خان لگزی، والی داغستان هم در کنار شیخعلی‌خان بود. سرخای خان (که نام او صورت دیگری از سرخاب و سهراب است) فرمانروای «قموق» یا «‌غازی قموق» (شمالی‌ترین قسمت داغستان) پسر محمد خان و نواده همان سرخای خان است که در فترت بعد از صفویه عاصی شد و در ۱۱۴۷ در حمله نادر به داغستان ایستادگی کرد و شکست خورد و بعدها مورد لطف نادر قرار گرفت. (۹) خان‌های غازی قموق که در عصر صفویه مرزهای شمالی را پاسداری می‌کردند «شمخال» (۱۰) لقب داشتند و یکی از آنان که او هم سرخای نام داشت، در ۱۰۴۹ در گذشته است.

سرخای آخرین در تمام آن سال‌های جنگ با روس در کنار شیخعلی‌خان بود. او هم مثل شیخعلی‌خان، پس از عهدنامه ترکمانچای از پای ننشست و به جنگ و گریز ادامه داد، تا در ۱۲۳۵ بعد از جنگ‌های خونینی با سپاه یرملوف و مددوف با عده‌ای از سران داغستان و قفقاز به دربار عباس میرزا پناهنده شد. (۱۱)

پی‌نوشت‌ها

۱ ـ اصل این نامه جزو اسناد خانوادگی آقای نجم‌الدین صالحی، کارمند اداره قند و شکر خلخال بود که با یک گشاده دستی و بلند نظری آن را به دولت هدیه کرد و در زمستان ۱۳۴۰ طی شماره ۳۸۷۹۵ مورخ ۷/۱۱/۴۰ برای بررسی به وزارت فرهنگ ارجاع شد و برای ضبط به کتابخانه ملی تحویل گردید که ظاهرا باید در آن کتابخانه محفوظ مانده باشد.

۲ـ اصل نامه دوم در بایگانی ملی فرانسه در پاریس نگهداری می‌شود و آن از یکصد و پنجاه سال پیش، با چند سند تاریخی دیگر از همان دوره در ته قفسه‌های بایگانی، به خواری و ناشناختگی افتاده بوده، تا اینکه چند سال پیش یکی از کارمندان بایگانی مزبور به وجود آنها پی برده، دانشمند ایران شناس، آقای ژیلبر لازار عکس آن را برای درج در نشریه دانشکده ادبیات تبریز فرستاد و به اهتمام آقای سلطان القارایی در شماره ۲ سال ۱۴ نشریه مزبور (تابستان ۱۳۴۱) صفحات ۲۰۴-۲۱۱ انتشار یافت. این نامه را عباس میرزا، بعد از آنکه سپاهیان ژنرال نبلسین را در نخجوان تار و مار کرده و ظاهرا باید از تبریز به پارسی فرستاده شده باشد.

۳ ـ مآثر سلطانیه، چاپ افست از روی چاپ قدیم ۱۲۴۱ تبریز، ص ۲۰۳ تا ۲۰۷.

۴ ـ عبدالرزاق بیگ از ابتدای ماموریت عباس میرزا تا پایان عمر خویش ملتزم رکاب او بود. نگارستان دارا، ۲۹۶

۵ ـ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، سعید نفیسی، ج ۱: ۱۴۵؛ ماموریت ژنرال گاردان در ایران، ترجمه عباس اقبال.

۶ ـ در فاصله تحریر این سطور تا انتشار آن، نگارنده را فرصتی پیش آمد که روز ۲۵/۶/۵۳ را در شهرک زیبا و سرسبز چورس به یاد حوادث صدوهفتادسال پیش بگذراند و در بازآفرینی خاطرات آن روزها از سینه‌های پاک مردم آن سامان یاری بجوید. معلوم شد هنوز در بلندی‌های جنوب قصبه، محوطه هموار وسیعی نزدیک به چشمه شیخ، محل استقرار سپاهیان عباس میرزا را به نام «اردوگاه» می‌نامند و محل سراپرده عباس میرزا را به نام «تخت شاه» یا «شاه نشین» نشان می‌دهند. این نقطه به فاصله هفت فرسخ مشرف به رود ارس (در محل سد جدید) و شهر نخجوان است.

چورس در گذشته نزدیک اهمیتی بیش از این داشته و وجود مسجدی با چهار ستون عظیم مرمرین و خرابه‌های قلعه‌ای که تا سی‌سال پیش ابنیه‌ای قابل ملاحظه داشتنه و بقایای آثار تاریخی دیگر و نام فضلا و شعرایی که از آن برخاسته‌اند، موید این نظر است.

۷ ـ قبه (بضم قاف و تخفیف ب) است. اما در بعضی کتاب‌های فارسی به خطا قبله چاپ شده است. از جمله در جهانگشای نادری چاپ انجمن آثار ملی و در لغت‌نامه دهخدا به نقل از منتهی الارب و آنندراج و معجم‌البلدان.

۸ ـ مآثر سلطانیه، ۱۰۶ تا ۲۷۴. روضه‌الصفا، چاپ خیام، ج ۹: ۴۱۴، ناسخ به اهتمام دکتر جهانگیر قائم مقامی، ج ۱، قاجاریه، ص ۸۱، ۸۹.

۹ ـ جهانگشای نادری، ۲۳۲، ترجمه انقراض صفویه لکهارت ۱۴۶، ۲۰۵، ۳۰۷، ۴۰۶ که درآنجا به صورت چلاق سرخای خان آمده. نبردهای نادر: ۶۸، ۷۱، ۸۲، ۱۲۸، و با تفصیل بیشتر در عالم آرای نادری چاپ عکس ج ۱: ۵۶۹ تا ۵۸۰ و ۶۲۷، ۶۶۰، ۶۶۴، ۶۶۵، ج ۲: ۳۱۶، ۳۵۷، ۶۰۵، تا ۶۶۴ ( در این کتاب به صورت سرخاب آمده است ). ص ۴۲.

۱۰ ـ از بازماندگان آنها هنوز کسانی در ایران هستند و لکهارت دیدار و گفت‌وگوی خود را با یکی از آنان به سال ۱۹۴۶ در کرمانشاه ذکر کرده است (انقراض صفویه، ترجمه مصطفی قلی عماد: ۱۱)

۱۱ ـ مآثر سلطانیه، ۱۵۹، ۱۶۰، ۳۳۵ ؛ ناسخ، جلد اول، قاجاریه ۱۸۷. روضه‌الصفا ۹: ۵۸۲.

* برگرفته از کتاب ایران و قفقاز - اران و شروان، نوشته، گردآوری و تنظیم دکتر پرویز ورجاوند