داستان نفت برای نسل آینده
نفت در ایران داستان بسیار پیچیدهای دارد. گروهی، آن را منشا بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی میدانند. گروه دیگری، وجودش را ابزاری برای برتری سیاسی منطقهای و حتی جهانی قلمداد میکنند. گروه سومی نیز بر این باور هستند که ایران بدون نفت، کشوری فقیر و در زمره برخی از همسایگان بود. فارغ از اینکه نظر کدام یک از این گروهها به واقعیت نزدیکتر است، چند محاسبه ساده و سرانگشتی نشان میدهد، آنچه مهم است نه وجود نفت، بلکه نحوه استفاده از درآمدهای آن است.
زیبایی علم اقتصاد در این است که برخلاف سایر رشتههای علوم انسانی، میتوان در قلمرو آن، تئوریها و نظرات را با عدد و رقم سنجید و آنها را به تیغ برنده تجربه سپرد.
نفت در ایران داستان بسیار پیچیدهای دارد. گروهی، آن را منشا بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی میدانند. گروه دیگری، وجودش را ابزاری برای برتری سیاسی منطقهای و حتی جهانی قلمداد میکنند. گروه سومی نیز بر این باور هستند که ایران بدون نفت، کشوری فقیر و در زمره برخی از همسایگان بود. فارغ از اینکه نظر کدام یک از این گروهها به واقعیت نزدیکتر است، چند محاسبه ساده و سرانگشتی نشان میدهد، آنچه مهم است نه وجود نفت، بلکه نحوه استفاده از درآمدهای آن است.
زیبایی علم اقتصاد در این است که برخلاف سایر رشتههای علوم انسانی، میتوان در قلمرو آن، تئوریها و نظرات را با عدد و رقم سنجید و آنها را به تیغ برنده تجربه سپرد. در این نوشتار کوتاه به بررسی یک نظریه ساده میپردازیم که آیا ما توانستهایم از درآمد صادرات نفت در ۳۰ سال گذشته بهترین استفاده را بکنیم؟ برای پاسخ به این سوال کافی است بدانیم که با درآمد صادرات نفت چه میتوانستیم بکنیم. روش نخست، روشی است که در بسیاری از کشورهای دارای نفت، وجود دارد. درآمد ناشی از صادرات نفت، در قالب درآمد شرکت نفت و بخش مهمی از درآمدهای دولت، به اقتصاد تزریق شده است. در واقع دولت خود را مالک درآمدهای نفت دانسته و تمرکز اصلی بر تاسیس شرکتهای نفتی، کشف و استخراج نفت بوده است. نتیجه این سیاست، روندی است که امروز در بسیاری از کشورهای نفتی مشاهده میشود: دولت متورم و کرخت، سیستم اداری آلوده به انواع فسادها و منافع متضاد و در کنار آن، بزرگراهها، جادهها، سدها، پلها، پایتختهای پر زرق و برق و شهروندانی است که به هر سو مینگرند، حضور مقتدر و کمثمر دولت را در تمامی بخشها احساس میکنند. در روش دوم، درآمد صادرات نفت را میتوان بهصورت ارز خارجی، مثلا دلار در خارج از کشور پسانداز کرد و اجازه داد تا این پسانداز سالانه انباشته شود و سپس از محل این پسانداز یا عواید آن رفاه شهروندان را افزایش داد. برخی کشورها نیز این روش را برگزیدهاند. روش سوم میتواند ترکیبی از دو روش بالا باشد. بخشی از درآمد را توسط دولت هزینه کرد و بخشی را پسانداز نمود.
اما آنچه در اقتصاد ما اتفاق افتاده، بسیار جالب و آموزنده است. از سال ۱۳۶۵ تا به امروز، ما در مجموع حدود ٢٤ میلیارد بشکه نفت صادر کردهایم، یا به عبارت دیگر رقمی حدود ٢/ ٢ میلیون بشکه در روز با متوسط قیمت حدود ٤٢ دلار برای هر بشکه. بافرض اینکه ما تمام این درآمد را در جایی پسانداز میکردیم و هیچ بهرهای هم بابت آن دریافت نمیکردیم، امروز باید میزان پسانداز کشور از منابع حاصل از فروش نفت حدود یک تریلیون دلار بود. با فرض دریافت بهره به ازای پسانداز و در صورت دریافت کمترین نرخ بهره، میزان منابع ذخیرهشده حدود ۲/ ۱ میلیارد دلار بود.
اگر مجموع هزینههای مصرفی شهروندان و دولت را مبنایی برای میزان بهرهمندی از منافع حاصل از اقتصاد کشور یا رفاه در نظر بگیریم، در سال ١٣٦٥، این مبلغ برای یک شهروند ایرانی معادل ٣٩٠٠ دلار آمریکا بوده است. به بیان دیگر، ارزش مجموع هزینههای یک فرد و هزینه بهرهمندی او از خدمات دولتی معادل با ۳۹۰۰ دلار بوده است. میزان درآمد سرانه هر فرد در سال ۱۳۶۵ حدود ۴۲۰۰ دلار بوده است. حال در پی یافتن پاسخ برای این سوال هستیم که اگر درآمد صادرات نفتی را که کشور در ۳۰ سال گذشته انباشته بوده است، سالانه بین افراد تقسیم کرده بودیم، ارزش کل هزینههای متوسط هر فرد در سال ١٣٩٥ چه میزانی میشد؟ به بیان دیگر، پسانداز کردن درآمد نفت و پخش آن بین مردم، بدون آنکه دخل و تصرفی توسط دولت در آن میشد، وضعیت مردم را چه میزان تغییر میداد؟ براساس دادههای موجود، مقدار این شاخص تعیینکننده رفاه در شرایط فرضی معادل با ١٣٥٠٠ دلار بدون در نظر گرفتن بهره و معادل با ١٥٠٠٠ دلار با لحاظ بهره پسانداز درآمدهای نفت خواهد بود. در واقع رفاه متوسط کشور طی ۴۰ سال گذشته باید ٨/ ٣ برابر میشد. با چنین فرضی در ۴۰ سال گذشته بهطور میانگین رشد سالانه حدود ٢/ ٤ درصدی در سطح رفاه سالانه شهروندان اتفاق افتاده است. اما جالب است بدانیم در عمل چه اتفاقی افتاده است.بر اساس آمارهای موجود، مجموع مصرف شهروند متوسط ایرانی و بهرهمندی از مصارف دولتی (رفاه) چیزی حدود ٣٧٥٠ دلار است. در واقع در مقایسه با سال ١٣٦٥، این شاخص ٥ درصد کاهش یافته است. به بیان دیگر رفاه شهروند متوسط ما سالانه ٦/ ٠ درصد کاهش یافته است. اختلاف رفاه در شرایط فرض شده و شرایط موجود بهخوبی نشان میدهد که نحوه مدیریت درآمدهای صادراتی نفتی توسط دولت بهشدت غیر کارآمد بوده است. باید توجه داشت که تمام محاسبات بر اساس دلار انجام شده است تا اعداد واقعی شده و اثر تورم از محاسبات حذف شود. از سوی دیگر تورم جهانی نیز تغییری در مقایسه دو وضعیت ایجاد نمیکند. حال ممکن است این سوال پیش بیاید: آیا امروزه مردم زندگی مرفهتری نسبت به ۳۰ سال پیش ندارند؟ پاسخ این سوال نیز تغییری در تحلیل ما ایجاد نمیکند؛ چراکه گزاره ما این است که پسانداز منابع حاصل از نفت و تقسیم ساده آنها بین مردم میتوانست، رفاه هر فرد را حدود ۵/ ۳ برابر افزایش دهد. محاسبات انجام شده، نتایجی را در پی دارد که بسیاری از شنیدن آن چندان خوشحال نیستند! دولت بدترین توزیعکننده ثروت و منابع نفت در بین شهروندان است. دولت ممکن است ادعا کند که من جاده و پل و شهر و پارک و دانشگاه میسازم و اینها ثروت و رفاه به ارمغان میآورند. پاسخ ما نیزاین است که مجموع ارزش این خدمات به اضافه مصارف شخصی ما، یا همان رفاه مادی ما، امروزه حدود ٣٧٠٠ دلار است، حال آنکه، اگر شما، دولت درهم تنیده ناکارآمد، درآمد صادرات نفت را پسانداز میکردید، امروزه شاخص رفاه شهروندان نزدیک ٨/ ٣ برابر یا ١٣٥٠٠ دلار بود و ما قطعا از جادهها، پلها و شهرهایی تمیزتر و بهتر برخوردار بودیم. باید توجه داشت که دولت همین امروز میتواند روند سناریوی درآمدهای نفتی ایران را تغییر دهد تا نسلهای آینده، ۳۰ سال بعد نیز همین محاسبات را تکرار نکنند. دولت باید درآمد نفت را پسانداز کند و خودرا از اعتیاد به درآمد نفت نجات دهد تا اقتصاد کشور بتواند رشد و رونق بگیرد. باید باور کنیم که نفت نعمتی است که از درآمد آن باید به درستی استفاده کنیم، درآمد آن را وارد اقتصاد نکنیم تا بتوانیم از باتلاق اقتصاد نفتی نجات پیدا کنیم. به امید آنروز.
ارسال نظر