حسین سخنور

درحالی که انقلابیون ایرانی به رهبری امام خمینی(ره) ارکان سیاسی رژیم گذشته را سست کرده بودند، رهبران آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه برای نجات شاه و رژیم تلاش می‌کردند. جیمی کارتر، رییس‌جمهور آمریکا و والری ژیسکار دستن رییس‌جمهور فرانسه به همراه نخست‌وزیر انگلیس در گوادلوپ جمع شدند و بحث کردند.نوشته حاضر و نوشته‌ای با عنوان تناقض‌‌های میزبان در سمت چپ صفحه که از سایت «تاریخ ایرانی» نقل می‌شود، یک بررسی اجمالی از رفتار و گفتار رهبران ۴ کشور بزرگ جهان است که البته برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی بی‌نتیجه ماند.

کنفرانس گوادلوپ از جمله وقایع مربوط به انقلاب است که همچنان ناگفته‌های فراوانی دارد و احتمالا بخش عمده‌ای از اطلاعات آن نیز ناگفته‌ باقی می‌ماند. از این رو در بررسی و واکاوی کنفرانس گوادلوپ، باید به این مهم عنایت داشت که بخشی از داده‌های کنفرانس را داریم و بخش عمده‌ای از اطلاعات آن را در دست نداریم. مثلا ابراهیم یزدی درباره گزارش تحلیلی قطب‌زاده به دولت فرانسه که یکی از اسناد مهم مربوط به کنفرانس گوادلوپ است و در ادامه هم به آن اشاره می‌شود، می‌گوید:«متاسفانه جزئیات این گزارش را به خاطر ندارم، چون نسخه‌ای از آن وجود ندارد و تنها رونوشت آن در منزل قطب زاده در پاریس بود که دیگر کسی به از آن دسترسی ندارد. آن گزارش هم تا آنجا که من به یاد می‌آورم، کل گزارش را نخواندیم، بلکه مطالبش را مرور کردیم و صادق قطب زاده یادداشت و آن را تنظیم کرد.» نتیجه طبیعی دیگری که از این فقدان اطلاعات و اسناد به دست می‌آید، این است که گزارش‌های گوادلوپ را نمی‌توان کامل نگریست.اما اصل ماجرا از این قرار است که والری ژیسکاردستن، رییس‌جمهور فرانسه در گوادلوپ که جزیره‌ای کوچک در شرق دریای کارائیب و غرب اقیانوس اطلس و جزء مستعمرات فرانسه بود، از سران دولت‌های آمریکا، بریتانیا و آلمان دعوت کرد تا به‌طور غیر‌رسمی راجع به بحران‌های بین‌المللی با یکدیگر به بحث و تبادل‌نظر بپردازند. ظاهرا انتخاب این جزیره که یک منطقه دور افتاده و نه چندان راحت برای دسترسی افراد عادی بود، با پیشنهاد جیمی کارتر، رییس‌جمهور آمریکا و ژیسکاردستن صورت گرفته بود تا برنامه‌ها خصوصی بماند و دور از دسترس خبرنگاران باشند. مهم‌ترین مسائلی که در آن زمان در گوادلوپ مطرح شد، عبارتند از: کودتای کمونیست‌ها در افغانستان، خشونت‌های نژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و شرایط کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌خصوص شورشیان ظفار و برای ما مهم‌تر از همه، وضعیت بحرانی ایران.

سرانجام سران کشورهای قدرتمند دنیا در روز ۱۴ دی ۱۳۵۷ به محل تشکیل اجلاس که آلاچیقی در کنار دریا بود، رفتند تا در مورد ایران و بحران‌های داخلی و به تبع آن مشکلاتی که این بحران‌ها می‌توانست برای قدرت‌های دنیا ایجاد کند، تصمیم بگیرند. مواضع هر یک از سران شرکت کننده در کنفرانس بدین شرح بود:

۱. موضع فرانسه: به دلیل اقامت بنیانگذار انقلاب در این کشور، فرانسه تلاش و حساسیت بیشتری داشت تا بحران ایران، به نحوی هرچه زودتر حل و فصل شود. به همین دلیل ژیسکاردستن با استناد به دو منبع و دو گزارش از ایران، در نشست حاضر شده بود. یکی اظهارات شاه به «پونیاتوسکی» فرستاده ویژه کاخ الیزه و دیگری همچنان که گفته شد، گزارش صادق قطب زاده بود که چیزی از آن باقی نمانده است؛ اما همین قدر درباره آن می‌توان گفت که: «البته وقتی که آن گزارش را (قطب زاده) به دولت فرانسه داد، نماینده وزارت امور خارجه فرانسه از ما تشکر کرد، به دیدن ما آمد و گفت فرانسه به شدت تحت تاثیر این گزارش قرار گرفته است.»(به نقل از ابراهیم یزدی) اما گزارش پونیاتوسکی که پس از اظهارات رائول دلای، سفیر فرانسه در تهران به دست ژیسکاردستن رسیده بود، حکایت از بیم نفوذ تفکرات مارکسیستی در ایران دارد و می‌افزاید: «خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهم‌ترین عللی هستند که باید دولت‌های غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، به‌طور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شوروی‌ها بدانند که این سران مستقیما درگیر و نگران اوضاع هستند.

باید از شاه پشتیبانی شود، زیرا با وجود اینکه او تنها ضعیف شده، ولی دید واقع‌بینانه‌ای به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزاینده اقتصادی، در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل‌توجهی هم برخوردارند، تغییراتی به‌وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد.» ژیسکاردستن ضمن حذف سیاستمداران از گزینه‌های فرارو در اوضاع ایران عنوان می‌کند که در شرایط فعلی در ایران، از یک سو نظامیان قرار دارند و از سوی دیگر رهبران دینی.

۲. موضع بریتانیا: جیمز کالاهان، نخست‌وزیر بریتانیا در کنفرانس گوادلوپ با نگاهی واقع‌بینانه‌تر که برگرفته از گزارش‌های سر جان گراهام سفیر بریتانیا در تهران بود، خبر از سقوط شاه می‌دهد و می‌گوید: «شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه‌‌حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان مانده‌اند، توانایی‌های محدودی دارند. به‌علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشته‌اند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش می‌تواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.» به همین دلیل است که آنتونی پارسونز، سفیر پیشین بریتانیا وقتی قصد خروج از ایران را داشت، با اشاره به دیدار آخرش با شاه در ایران می‌گوید: «در این دیدار خداحافظی، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جویا شد.

من گفتم او را در وضعی می‌بینم که آمریکایی‌ها برای آن اصطلاح «no.win» (وضعیتی که در آن امیدی به پیروزی وجود ندارد) به کار می‌برند و اضافه کردم هر روز که شما بیشتر در کشور بمانید بختیار مثل برفی که در آب افتاده باشد، تحلیل خواهد رفت، اگر کشور را ترک کنید شانس کمی برای بازگشت خواهید داشت. زیرا بختیار توانایی برقراری نظم و استقرار حکومت خود را ندارد... توفان انقلاب ایران را فرا گرفته و همه نهادهای قانونی را کنار زده است.»

البته سران بریتانیا به این نکته واقف بودند که تامین منافع آنان در گروی روابط مستحکم با مقامات ایرانی است، لذا تاکید می‌شود که «منافع ما در داشتن روابط با ثبات و تقریبا دوستانه با ایران است. اگر به این هدف که دیگر با وجود شاه ممکن نخواهد بود، دست یابیم باید شرایط را بپذیریم، ولی تبعات خارجی [حوادث ایران] شدید خواهد بود و می‌تواند ثبات دیگر رژیم‌های سنتی در خلیج [فارس] و خاورمیانه را به خطر اندازد. حمایت کامل سیاسی و نظامی، چنان که در مورد شاه انجام شد، می‌تواند به تحکیم غیرطبیعی اوضاع آن کشورها کمک کند، ولی پیشنهاد ایجاد اصلاحات داخلی هم ممکن است با مخالفت این کشورها مواجه شود.»